🔹هنر در روزهای سخت به چه کار میآید؟
تولستوی معتقد است هنر راستین خصلتِ اتحادبخش دارد و مخاطب اثر هنری را با صاحب اثر یگانه میکند و از اینرو، فاصلهسوز است. فاصله و جدایی روحانی میان صاحب اثر و مخاطب آن را درمینوردد. هنر راستین کاری میکند که مخاطب احساس کند اثر هنری متعلق به اوست و حکایت حال او: «مهمترین ویژگی و نیروی جاذبهی بزرگ هنر، درست همین است که شخصیت ما را از جدایی و تنهایی میرهاند و با شخصیت دیگران متحد میکند». گاهی گمان میکنیم وضعیت هولناکی که در روزگار خود تجربه میکنیم، وضعیتی یکّه و بیسابقه است. اما اثر هنری هیچ کاری اگر نکند، دست کم ما را با تجربهی کسانی شریک میکند که در وضعیت مشابهی به سر بُردهاند. مثلاً حافظ میخوانی که میگوید:
ز تندبادِ حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
از این سَموم که بر طرْفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگِ نسترنی
-
زیرکی را گفتم این احوال
... دیدن ادامه ››
بین خندید و گفت
صعبروزی بوالعجبکاری پریشانعالمی
-
صُراحیای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام، فتنهانگیز است
در آستینِ مُرَقَّع، پیاله پنهان کن
که همچو چَشمِ صُراحی زمانه خونریز است
مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سپهر
که صاف این سَرِ خُم جمله دُردیآمیز است
آنوقت دستِکم درمییابی که آنچه امروز بر تو میرود بیسابقه نیست و آنچه در دل تو موج میزند را کسی به نکویی تقریر کرده است. یا وقتی تنهایی هولناک، گرد و خاک به پا میکند، زمزمه این بیتها بیبهره از تسلایی نیست:
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
کس نمیگوید که یاری داشت حقِّ دوستی
حقشناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد؟
شهرِ یاران بود و خاکِ مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟
-
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
-
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
-
در دلم بود که بیدوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
آنچه ما را در رنج، مصیبت، محنت، بیداد، جداماندگی و... میآزارد، علاوه بر همهی اینها، عجزمان از بیان و تقریر حال است. و نیز این خطای رایج، که من یا ما در بغرنجترین و پریشانحالترین نقطهی تاریخ ایستادهایم. بعد حافظ را میگشایی که میگوید: «آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است!» و «سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی!»....
از تولستوی بشنویم:
«یگانه نشانهی شبههناپذیری که هنر واقعی را از هنر جعلی ممتاز میکند، مُسری بودن هنر است. اگر کسی بدون فشار و کوشش و بدون تغییر نظرگاه، پس از خواندن یا شنیدن یا دیدن کار کسی دیگر، در روان خویش حالتی احساس کند که بین او و آنکس، یا هر کس دیگری که تحت تأثیر آن کار «هنری» واقع شده است، نوعی یگانگی پدید بیاورد، آن شئ یا موضوعی که باعث آن حالت بوده، کار هنری است. کار هر قدر هم شاعرانه یا واقعبینانه یا چشمگیر یا جالب خاطر باشد، کار هنری نیست مگر باعث آن احاس بهجت و اتحاد روحی با دیگری(یعنی پدیدآورنده) شود و همچنین با کسان دیگری که(احساس ذکرشده) به آنان سرایت کرده است...
بزرگترین ویژگی احساس ذکرشده این است که کسی که تأثیری به راستی هنری دریافت میکند آنچنان با هنرمند یگانه میشود که احساس میکند کار [هنری] متعلق به خود او بوده است، نه از آنِ دیگری، و آنچه بهوسیلهی آن بیان میشود، چیزی بوده که خودش از مدتها پیش میخواسته بیان کند. دریافتکنندهی کار هنری واقعی نه تنها دیگر جدایی و فاصلهای میان خودش و هنرمند، بلکه بین خویشتن و سایر دریافتکنندگان آن کار هنری نیز نمیبیند. مهمترین ویژگی و نیروی جاذبهی بزرگ هنر، درست همین است که شخصیت ما را از جدایی و تنهایی میرهاند و با شخصیت دیگران متحد میکند...
نهتنها سرایت نشانهی قطعی هنر است، بلکه شدت آن تنها معیار نیکویی و برتری کار هنری است.
هر چه سرایت شدیدتر باشد، هنر از حیث هنر بودن بهتر است...
هنر، هر هنری، دارای این ویژگی است که مردم را متحد میکند. هر هنری سبب میشود که کسانی که احساس هنرمند به ایشان انتقال مییابد، روحاً با هنرمند و با افرادی که همان تأثیر را دریافت کردهاند، متحد شوند.»
منبع: فصلنامه هنر، نقش دینی هنر، لئون تولستوی، ترجمه عزتالله فولادوند، ۱۳۷۳، شماره ۲۶.
هنر، شاید رنج را زایل نکند، اما از تنها رنج کشیدن میکاهد. شاید.