بی اغراق میگم کاش در زندگی وینسنت ونگوگ یک کریستین وجود داشت تا اون تنها نمیبود و اینقدر احساس تنهایی نمیکرد.
و بی اغراق میگم همین دو بازیگر سرداریان و وجدانی برای این اجرا کافی بودند حتی اگر طولانی تر بود.
کاردرستی بود دست بردن در نمایشنامه ای که از ذهن نویسنده می امد. اون شب نفر کناریه من گفت برای دومین بار اومده و من تعجب کردم احتمالا از دوستان بودند اما الان با قاطعیت میگم یکبار دیگه هم میام، این صندلی های خالی باید پر بشوند تا امیرحسین سرداریان بتونه با تمام نیرویی که داره فریاد بزنه از رنجش در کالبد ونسان ونگوگ و منو بیشتر ازاین متحیر کنه تا این نقاش بزرگ رو بشناسم، مگر میشود معشوقه ی زیبایی مانند خانم مهتاب وجدانی در صحنه باشد و این عشق و نگاه بدون ذره ای تردید به سوی مخاطب پرتاب نشود؟
احسنت به کسی که این چنین بازیگرانی رو انتخاب کرده تا مخاطب از دیدن نمایش لذت ببرد، خیره کننده بودید، من برای اولین بار خواستم در این پلتفرم نظر بنویسم و نترسم.
لحظاتی به زن و شوهری که در ردیف جلو نشسته بودند و دستان همو فشار میدادند و اشک میریختند نگاه کردم /در صحنه رفتن کریستین، گویی که جانم میرود/ این یعنی زندگی، درک درست، تحلیل درست وقتی مخاطب منقلب میشود و من میخاستم به جای وینسنت بلند بگم نرو اما محو بودم. کاش ونگوگ زندگی عاشقانه ای را تجربه میکرد و آن لبخند کریستین باقی میماند.
من برای این دو بازیگر ایستاده دست میزنم و شمارا درخاطرم ثبت میکنم، خیلی باشرفید وقتی از ته دل دیالوگ میگید
... دیدن ادامه ››
و ژست نمیگیرید، غلو نمیکنید، صداقت در نوع بازی شما دیده میشد.
زوج دیدنی هستید در صحنه که مطمئنا بارها شنیده اید، امید دارم که هرشب دیدنی تر باشید و صحنه را زندگی کنید.
آقای سرداریان شما با این بازی نشان دادید که من میتوانم ضعف های بازیگران دیگر و نورپردازی و کارگردانی را ازیاد ببرم.
خداقوت باز هم میبینمتان.