قتل بابک خرمدین در اوایل سال 1400 بعد از گذشت دوسال دستمایه نمایشی با عنوان لحد شده است.
نمایشنامه گویی مقاله ای است که در آخرین روزهای پایان ترم با عجله و بدون فرصت بررسی نوشته شده است. هر آنچه به حادثه مربوط شده بدون ارتباط خاصی باهم در هم ریخته شده است . گفتگوهای در مذمت خشونت از زبان کاراکتر اصلی و دوست صمیمی اش چنان نچسب و لوس پیش میرود که حوصله خود بازیگرها را هم سر میبرد. اتفاقا نمایش آنجا که کمتر دیالوگ دارد بهتر پیش میرود. بازی های سطحی اغلب بازیگرها نیز کمکی به هضم نمایش نمیکند. تنها نکته مثبت در بازی میتوان به بازی بازیگر خردسال(سارا داداش پور) اشاره کرد.
نورپردازی جز در مواردی کوتاه نمود چندانی ندارد و وجود اکسسوری های مازاد صحنه اعم از جارو شارژی و آبمیوه گیری نیز جایگاهی ندارد. دکور که اغلب با رنگ قرمز رنگ امیزی شده نمادی از خشونت و قتل را در ذهن متبادر می کند.
پرداختن به موضوعات اجتماعی به خصوص مواردی که با تم جنائی و روانشناسی همراه هستند خود به تنهایی می تواند جذاب و دیدنی باشد ولی لحد از این جذابیت بهرهای نمیبرد.