در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محسن محمدی درباره نمایش Hidden | پنهان: سلام نظرات من به عنوان مخاطب عادی: ۱. من در کل از نمایش لذت بردم ولی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:21:04
سلام نظرات من به عنوان مخاطب عادی:
۱. من در کل از نمایش لذت بردم ولی بسیار نکات قابل بحثی وجود دارد! این لذت هم نسبی بود(چون امسال اکثرا نمایش ... دیدن ادامه ›› های خوبی ندیدم) و هم اینکه تلاش زیادی برای نمایش شده بود و باعث میشه در نظر دادن جدیش بگیرم.(شاید سخت گیر)
۲.خلاصه داستان تقریبا مشخصه: خانمی نابینا که همسرش به او خیانت می‌کند. دیگران از این خیانت با خبر می شوند ولی پنهان می‌کنند و حتی خود ژان چشم پوشی می‌کند و حقیقت را نمیخواهد ببینید(مرتبط با نابینایی ژان). طی اتفاقات دیگر، زن و مرد درگیر می‌شوند و در آخر بنظر ژان مرد را می‌کشد.
۳.بخش میانی داستان این حس را به من منتقل کرد که نویسنده اول، انتهای داستان را در ذهن داشته و یکجوری میخواسته حتما مارو برسونه به این پایان. ژان از قبل می دانست که شوهرش خیانت می‌کند. او دوباره، از بوی عطر روی تخت متوجه قضیه شد. دیگه حضور اوژانس برای چی بود؟ بنظرم اوژانس را نویسنده قرار داده بود تا مرد سر برسد و ببیند و شک کند و دعوا کنند تا حرکت آخر منطقی شود. وگرنه ورود و خروج و تغییر شخصیت مقداری تو ذوق میزد.
۴.بعضی دوستان میگن که شاید ژان کور نبوده و خودش رو به کوری زده. اگه اینطوری بوده از اساس متن مسخره خواهد شد. بنظرم کور بودنش معادلی بوده برای پنهان کردن حقیقت.
۵.در نمایش گاها بیننده گول میخورد و این برایم جالب بود. وقتی که ژان دوستش را وارد اتاق می‌کند حس میکنیم نکند او هم خیانت می‌کند. یا اینکه اوژانس برمی‌گردد و فیلم خودش را پاک میکند تصور می‌کنیم قصد دزدی/آسیب دارد و یا حرکات چاقو ژان ابتدای نمایش.
خلاصه در مورد متن: وقتی خودم رو تصور می‌کنم که نمایشنامه رو به صورت کاغذی میخوندم، به این نتیجه می رسم که متن نکته خاصی ندارد! داستان حدودا کلیشه ای‌ست. اتفاقاتی پشت هم چیده شده تا پایان و تغییرات(که اوج آن در صاف کردن تابلوست) توجیه شود ولی پایان داستان در نمی آید! ولی چرا این نمایش توجه زیادی جلب کرده؟ در نکات بعدی حدسم رو میگم:
۶.من اگر بخوام حسم رو به این نمایش در یک جمله خلاصه کنم: اثری که کارگردانی آن از متن جلوتر بود. این لزوما به معنای ضعف متن نیست، بلکه بیشتر به عدم تناسب بین این دو اشاره داره. یعنی در نمایش من از لحاظ بصری لذت می‌بردم ولی ذهنم درگیر داستان نبود! منظورم از عدم تناسب اینه.
۷. کارگردانی باعث شده بود ضعف های متن دیده نشه.تصور کنید همین متن بدون این کارگردانی! این متن اگر قرار بود در فرمی دیگه اجرا بشه،"با این زمان" حتما کسل کننده می شد. هرچند با این حجم از نور و صدا و... به سمت کسل شدن رفتم!
۸.طراحی صحنه را دوست داشتم. ما در اصل با دو نگاه مواجهیم. چیزی که در صحنه میبینیم از نقطه نظر ژان هست. برای همین وسایل را نمی‌بینیم تا به نابینایی شخص نزدیک شویم(به همین دلیل وقتی بازیگران به صحنه می‌آمدند روی مانیتور عکس دو چشم بود) و مانیتور ها از نگاه افراد بینا بود.
۹.مانیتور ها از ایده های جالب بود ولی قابل بحث!زنده بودنِ تئاتر از ویژگی های منحصر به فرد اونه و اینکه من میدیدم بازیگرها از قبل فیلم گرفته اند و در مانیتور پخش میشه تو ذوقم میزد. نکته اینه اگر مانیتورها نبود، با شنیدن صداها هم می شد تصور کرد و هیچ خللی وارد نمی‌شد. درکل همونطور که گفتم ایده جالب بود ولی قابل بحث.(بااهمیت و تاکید zoom in آخر نمایش و کلوزآپ!، قابل بحث تر هم میشه!)
۱۰.درمورد میکروفون ها نظر خاصی ندارم حقیقتش. اینکه صداها رو راحت می‌شنیدم برایم خوب بود و مقداری هم کیفیت و بازی هایی که با صدا می شد حس و حال منتقل می‌کرد ولی باز هم مثل مورد قبلی که اشاره کردم قابل بحثه.
۱۱.موسیقی را هم دوست داشتم. بلند بودن موسیقی هم اتفاقا بنظرم توجیه دارد. کسی که کور باشد، بر لامسه و شنوایی تمرکز بیشتری دارد.
۱۲.بازی ها خوب بود.
۱۳.در رنگ لباس ها بنظر منظوری بود ولی من متوجه نشدم!
نکات دیگه ای هم بود که فک کنم دوستان اشاره کردن و حافظه ام بیشتر ازین یاری نمیکنه.

درآخر:
ولی خب این خوبی هایی که گفتم در فرم، بنظرم کارگردانی زیادی شلوغش کرده بود ولی متن در این حد نبود و متاسفانه برای من نمایش، اول از هر چیز متن است!
ولی این خوبی هایی که در صحنه گفتم، نامتناسب بود.
کارگردانی دائما در حال ارسال چیزی بود ولی خب توخالی! متن اینها را در خود نداشت.
ایده‌زدگی و به سمت سینمایی رفتن از مواردی است که بیشتر باید به آنها فکر کرد!
لذت بردم، کارشده ترین نمایشی بود که امسال دیدم ولی خب برخلاف خیلی از دوستان جزو تاپ هایم نبود. امیدوارم به کسی برنخوره.
خسته نباشید❤️




ممنونم
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
با درود جناب محمدی..
نظریات حرفه ای دارید نسبت به مخاطب عادی..

اول: جناب شاهونه و ایضاً مرتضی اسماعیل کاشی ( کارگردان ۵۰ ۵۰ و اسب و... ) علاقه خاصی به سینما دارند.. مثلاً ژانر وحشت..
نوع لباس و ظاهر لباس شباهت خیلی زیادی به زنی که از تلویزیون درمیاید و آدم می کشد در فیلم (( رینگ)) البته نسخه ژاپنی است در رینگ ... دیدن ادامه ›› ( حلقه ) زن موهای آویزان دارد و لباسش سفید است در اینجا موها به خاطر محدودیت پوشش بسته است و البته لباس سیاه است...
در ادامه گرفتن چاقو در دست از چند فیلم ژانر وحشت کلاسیک سیاه و سفید وام گرفته...
به همین اساس و علاقه به سینمای کلاسیک و ژانر وحشت، همه چیز سیاه و سفید است حتی کارتون کایوت و رود رانر..
اما خلاقیت به خرج داده و رنگ ها معنی خود را نمی دهد مثلاً (( میت )) در هنگام خیانت لباس کاملاً سفید دارد و یا ژان موقع رفتارهای آزاردهنده و البته قتل ( برداشت من قتل فیزیکی بود)
لباس سفید بر تن دارد...

دوم: وجود مانیتور زوایای پنهان را برملا می کرد و البته کارکردهایی دیگری هم داشت که در این مجال نمی گنجد..

از خواندن نوشته تان بسی لذت بردم و تا حدود زیادی موافقم...
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
H.M.kiani2
با درود جناب محمدی.. نظریات حرفه ای دارید نسبت به مخاطب عادی.. اول: جناب شاهونه و ایضاً مرتضی اسماعیل کاشی ( کارگردان ۵۰ ۵۰ و اسب و... ) علاقه خاصی به سینما دارند.. مثلاً ژانر وحشت.. نوع ...
لطف دارید.
نکات جالبی اشاره کردید. بله درسته، حرکات چاقو یادآور سایکو هیچکاک بود. فیلم رینگ هم جالب بود، توجه نکرده بودم.
تشکر❤️
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید