هربار و از هر جایگاه که به اجرا نگاه میکنی، انگار یه اجرای جدید و یک داستان جدیده. داستانی که لحظهبهلحظهاش، حداقل برای من، حس همزادپنداری خاصی در من برانگیخت.. . چرایی رفتن معشوق بیهیچ توضیح و بیهیچ دلیل!
آقای ابراهیمی قبول نیست! من هنوز روی صندلیهای سالن نشستهام.. نمیتونم بیرون بیام. نمیتونم از غرقهای که از میون دیالوگهای این داستان افتادم توش رها بشم.
و واقعاً تمامت رو میخواهم. بیشتر و بیشتر. (اگر اشتباه نکنم)