امشب فرصتی دست داد تا همراه خانواده و دوستان خوبم به دیدن این نمایش بشینم و بعد از سپری کردن یک هفته سخت و پر تنش و استرس مجالی شد برای لختی فراموشی و لبخندی بر لب....
نمایش مفرح و شادی بود
بازی ها بسیار محکم و قوی
شخصیت پردازی های خوب
انتخاب بازیگر متناسب
کارگردانی بسیار عالی که حتی برای جزئیات در این صحنه شلوغ فکر و طراحی داشت
طراحی صحنه و لباس
... دیدن ادامه ››
خوب و مناسب
نور خوب
اما.......
اما حسرت خوردم که این بازی های خوب و کارگردانی خوب چرا این داستان ضعیف؟ قصه نخ نما شده به سبک داستان های لاله زاری.
داستانی هم نام اثری از غلامحسین ساعدی ولی خیلی سطحی
البته که برای ایجاد فضایی مفرح و شاد خوب بود و حتی بسیار خوب....
لحظاتی به شادی می گذشت اما مخاطب را به فکر وا نمیداشت (حتی در خصوص موضوع ارث و وارث و... یا حتی مسئله حق زنان و مردسالاری جامعه) بیشتر مخاطب منتظر گرفتن خنده بود تا دریافت جمله و تمثیلی برای اندیشیدن....
تمام شخصیت های داستان (اعضای خانواده) به شکل اِگزَجره ای درگیر رازهای مگو و کلاه برداری از هم بودند طوری که به یاد نمایشنامهی کذایی از شکسپیر افتادم. طوفان! جایی که مابین خشم دریا و زیر حجم جادوها اریئل میگوید : جهنم خالیست؛ تمام شیاطین همینجا هستند!!!
البته که همیشه معتقدم آدمیزاد شاکله ای است که در نقص ادراک و تزلزلِ برداشت معنی میشه! هیچوقت، در برخورد با یک اثر فلسفی، علمی، هنری و... نباید فکر کنیم همه چیز رو فهمیدیم. نرسیدن! بزرگترین نعمت ماست. که بهمون انرژی میده برای بیشتر دویدن؛ بیشتر خواستن؛ بیشتر فهمیدن. پس این نوشته هم حاصل دریافت ناقص من است.