یکبار دیگه (بعد از مدتها) زمانی را به سرعت برق و باد با سجاد افشاریان سپری کردیم،
این بار با علی که باز هم عشقی بود، غمگین بود ولی دیگه فقط
... دیدن ادامه ››
شرقی نبود.
نفهمیدم کدوم طرف دیوار آزادی بود براش و دوست داشت دستش کدوم طرف شیشه باشه.
دوباره هر بلایی که سر علی عشقی درآورده بود، گذاشت برای علی ...
یکبار دیگه نور رو گدایی کرد و در باز رو ... ولی این بار نه فقط یک بار که چند بار بیرون رو دید،
نه فقط توی مترو که این بار پاش به جادهها رسید ...
بازم خوب بود که پاش به جاده رسید، حتی اگه سر و ته جادهش یه جا باشه ...
کاش صدای سونوگرافی بوسه رو من میشنیدم قبل رفتنش.
دمت گرم سجاد افشاریان که معجزه کلمات و آواها و صداها رو دوباره آوردی تو زندگیمون ...
کاش میکروفن رو میگذاشتی اینطرف تو تماشاچیها وسط انفرادی و میشنیدی که اینا از پس خودشون برمیان یا نه ...
دم حیدرت هم گرم ...
دم همهتون گرم که زمان رو در اختیار گرفتین برای تماشاچی ...