در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علیرضا صائبی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:44:32
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یکبار دیگه (بعد از مدت‌ها) زمانی را به سرعت برق و باد با سجاد افشاریان سپری کردیم،
این بار با علی که باز هم عشقی بود، غمگین بود ولی دیگه فقط ... دیدن ادامه ›› شرقی نبود.
نفهمیدم کدوم طرف دیوار آزادی بود براش و دوست داشت دستش کدوم طرف شیشه باشه.
دوباره هر بلایی که سر علی عشقی درآورده بود، گذاشت برای علی ...
یکبار دیگه نور رو گدایی کرد و در باز رو ... ولی این بار نه فقط یک بار که چند بار بیرون رو دید،
نه فقط توی مترو که این بار پاش به جاده‌ها رسید ...
بازم خوب بود که پاش به جاده رسید، حتی اگه سر و ته جاده‌ش یه جا باشه ...
کاش صدای سونوگرافی بوسه رو من می‌شنیدم قبل رفتنش.

دمت گرم سجاد افشاریان که معجزه کلمات و آواها و صداها رو دوباره آوردی تو زندگیمون ...
کاش میکروفن رو میگذاشتی اینطرف تو تماشاچی‌ها وسط انفرادی و می‌شنیدی که اینا از پس خودشون برمیان یا نه ...
دم حیدرت هم گرم ...
دم همه‌تون گرم که زمان رو در اختیار گرفتین برای تماشاچی ...
"تئاتره دیگه"
داستانی و بلکه داستان‌هایی در داستان و بازی‌هایی ساده و روان که به سادگی فاصله‌گذاری رو برای بیننده معنی می‌کنند، خدا رحمت کنه برشت بزرگ رو!
قتلی که با بررسی جزئیاتش "مو به تن آدم سیخ میشه"، اون هم نه یکبار!
تا جایی که حساب زمان و مکان از دست بیننده "خارج می‌شود" و غرق در زیبایی‌های دکور فاخر و پایدار "کاخ" تا پایان داستان با کارآگاه همراه می‌شود و از او و به خصوص از "مجید و پدرش" بابت "این فرصت" سپاسگزار می‌شود.
دیدن این نمایش رو حتما به همه عزیزانی که مدت‌ها بخاطر کرونا از فضای نمایش دور بودند، پیشنهاد می‌کنم.
تئاتری که در همه روزهای هفته جاری بود؛
نگاهی هر چند کوتاه به زخم‌های رسانه و منفعت‌طلبی و شعارزدگی بر پیکر انسانی که این روزها گمشده در سیل گفتگوهای درونی خود سال‌ها و شاید دهه‌هاست که در جا می‌زند؛
انسانی گرفتار در بندگی خودخواسته که حتی حاضر به پرداخت بهای آزادی خود نیست؛
مگر آنکه به حیله امین سعدی پای در ویادولوروسا بگذارد و طعم شیرین آزادی را هر چند به بهایی گزاف بچشد.

این‌ها تنها جملاتی نیستند که در وصف این پرفورمنس زیبا به ذهن می‌رسد؛
پرفورمنسی روان و خط نگاهی ... دیدن ادامه ›› دوست‌داشتنی؛
پشتکار بازیگران جوان این اجرا آنقدر زیاد و ارزشمند بود که اطمینان دارم خیلی زود ایشان را ایستاده بر قله‌های بلند افتخار خواهم دید؛
هر چند امیدوارم برگزارکنندگان اجراهای بعدی، تجیزات بهتری (بخصوص برای برای موزیک) در اختیار گروه بگذارند تا مخاطب کیفیت مناسبی از اجرا را ببیند و بشنود و تلاش گروه تا حد امکان ارج نهاده شود.
علیرضا صائبی (rsoft)
درباره فیلم‌تئاتر سیندرلا i
بازی استادانه گلاب آدینه هنرمند روی متن قابل تامل استاد جلال تهرانی حتما دیدنی است.
تک دیالوگ‌هایی که هر یک همچون جرقّه‌ای انسان را به فکر وادار می‌کند.
و حقیقت یا شایعه که از زاویه نگاه استاد جلال تهرانی وقتی همه آن را می‌دانند یعنی همه چیزی را فراموش کرده‌اند ...
دیدن فیلمِ تئاتر سیندرلا را به دوستان عزیزم توصیه می‌کنم و امیدوارم متن نمایشنامه زودتر به طبع رسیده و در اختیار علاقمندان قرارگیرد.
امیر این را خواند
مهدی حسین مردی، مهدی (آرش) رزمجو، محمد لهاک و محسن حسین این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داستانی اپیزودیک و روان که مسئله این روزهای جامعه ایران و جوامع مشابه ایران است ...
موزیک‌هایی که ملودی و متن آن‌ها با وسواس بسیار انتخاب شده بودند ...
ترجمه‌ای زیبا و بازیگرانی جوان اما حرفه‌ای و متبحر که از جان و دل تلاش کردند احساس لحظه به لحظه نمایش را به مخاطب منتقل کنند ... احساس کاراکترهایی که مسئله‌ای بسیار جدی و زخمی بسیار وحشتناک را ساده و روان بیان می‌کردند ...
و ... مترجم/کارگردانی متواضع که همه نظرات مخاطب را شنید و پاسخ داد ...
این‌ها در جمع لحظات دل‌انگیزی را در زمان نمایش و بعد از آن خلق کردند.
امیدوارم علاقمندان تئاتر دیدن این نمایش زیبا را از دست ندهند.
من این اجرا را دیدم ... با بعضی از تماشاچیان و سپس با کارگردان اثر صحبت کردم ...

با توجه به اینکه من و کسانی که با ایشان صحبت کرده بودم دقیقا هیچ چیزی از نمایش و حرکات دو بازیگر اصلی کار متوجه نشده بودیم، از خانم کارگردان خواستم تا توضیحات بیشتری در مورد این اجرا بدهند ... ایشان گفتند: این کار داستان ندارد و همه کار مثل تابلوی نقاشی است که برداشت از آن به تجسم ذهنی شما بستگی دارد! ...

و من متوجه نشدم که برای این که از تجسم ذهنی خود در ایجاد یک تصویر و یا یک برداشت استفاده کنم، چه نیازی به دیدن نمایش یا اجرا دارم ... و یا این که ایشان دقیقا در مقام کارگردان اثر چه چیزی را طراحی کرده بودند ... چون کسانی که با آن‌ها صحبت کردم نیز دقیقا هیچ چیزی از اجرا متوجه نشدند و هر کسی بنا بر ذهنیات و مراجع تجربی خود چیزی را دیده بود ... احساسی شبیه به خیره شدن در برفک تلویزیون!
علی عشقی ...
برای چهارمین بار، وقتی دل‌نوشته‌های زیبای تو را حفظ بودم و با تو تکرار می‌کردم، چیزی از احساسم کم نشده بود ...
اینقدر حال‌ها مانده بود که با هم بکنیم ...
چند سال حبس در نگاه دلبر که چیزی نیست ... عین آزادی است ...
چهاردیواری حبس که از جنس عطر موهایش باشد، حس پرواز می‌کنی در پیچ و خمش ...
خماری و نشئگی که از نگاه دلبر باشد، سرمستی دارد بجای سردرد ...
از این رو که آزادی و سرمست پرواز می‌کنی برایت احترام قائلند ...
به پایت بلند می‌شوند و تشویقت می‌کنند ...
کاش سال‌ها به عشق علی عشقی روی صحنه باشی ...
مثل "تعریف کن"‌ ...
بعد سه بار شنیدن رادیو غمگین ...
بعد سه بار خنده و گریه‌هایی پشت هم ...
بعد سه بار اشک ریختن روی هر پادکست ...
هنوز گیجم ...
که علی عشقی از رو متن بازی میکنه ...
یا متن رو از روی علی عشقی نوشتن ...
اگه علی عشقی از روی متن بازی می‌کنه ... اون یه جفت کفش دخترونه چی میگه ... اون هزار بار بالا و پائین کردن‌های صداهای ضبط شده تلگرام از ... دیدن ادامه ›› کجا اومده ...
اگه متن رو از روی علی عشقی نوشتن که ... اصلا نفهمیدم ... چطور علی عشقی رو میشه نوشت ... اونم با این همه جزئیات ... کلمه به کلمه ... دقیییییق ... حرف به حرف ... احساس به احساس ... لحظه به لحظه ... آن به آن ...
تو اجرای امشب لیوان شکست ... تا آخر اجرا حواسم به اون دو تا تیکه شیشه بود که نره تو پای علی عشقی ... نکنه یه درد دیگه بیاد و حاضر بزنه و بمونه ...
جز سلامتی و شادی هیچی نبینی سجاد افشاریان ...
می‌خواستم بنویسم سربلندی ... دیدم هنوز چیزی از زمان خوابگاه رهساز نگذشته شما خودت سربلندی ...
روز به روز بیشتر سربلندی و سلامتی و شادی‌تو ببینم ... استاد ... خوش ذوق ... عزیز ...