در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال | محمدر ضا درباره فیلم جنگل پرتقال: بعد تو هول شدی گفتی جنگل پرتقال داریم به جای باغ پرتقال! ما عاشقی رو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:32:10
بعد تو هول شدی گفتی جنگل پرتقال داریم به جای باغ پرتقال!
ما عاشقی رو بلد نبودیم و ناخواسته تخم نفرت کاشتیم برای هم. این کلیت چیزی است که من ... دیدن ادامه ›› از عاشقانه آرمان خانساریان گرفتم. کاراکتر اصلی سهراب که به سبک هنرمندا اسم دومی داره و اسم شناسنامه ایش علی هست.سهراب برای گرفتن مدرک کارشناسی که مدرسه از او برای استخدام معلمی خواسته به شهر محل تحصیلش می آید. تنکابن یا همان شهسوار که یکی از شهرهای زیبای مازندران است. اما آنجا انگار ناخواسته درگیر گذشته خود میشود. تفاوت خود را با نسل جوان تر دانشجوی فعلی می بیند ولی سعی می کند با آنها ارتباط بگیرد. آنجا که به آنها می گوید دل هم دیگر را نشکنند اما دانشجوهای جوان هم مثل آن زمان او هنوز معنی اینها را نمی فهمند. خود من هم الان بعد از پایان کارشناسی دلتنگ آن روز ها هستم. البته دوران قبل از کرونا. چون بعد که دانشگاه بازگشتیم هیچ وقت مثل گذشته نشد. یک روز در هفته کلاس داشتن هم خب بی اثر نبود. برگردیم به فیلم. نقطه مهمی هست که به شکلی غافلگیر کننده به ما عرضه میشود. سهراب خطایی ناخواسته را در حق مریم هم دانشگاهی اش انجام داده که مریم به نظر با تظاهر به فراموشی به علت تصادف سعی میکند از نگاه های دیگران به خود با دید قبلی فرار کند. بازیگری خوانده و جلوی سهراب خود را به فراموشی میزند تا ببیند سهراب چگونه واکنش نشان میدهد. سهراب هم سعی میکند تا با خوب نشان دادن گذشته اشتباهی را که در حق او کرده به نوعی پاک کند و جبران. اتفاقا عدم تمایل مریم به دیدن سهراب با وجود برخورد خوب و پر لبخندش با او یک پیچیدگی و تماس چند ساعت بعدش برای دیدن سهراب پیچیدگی مضاعف را دارد. جواب این رفتار عجیب در نهایت با ورود سهراب به خانه مریم و پخش آهنگ مازنی که در دوران دانشجویی گوش می داده اند داده میشود. انگار مریم دیگر از بازی و تظاهر خسته میشود و میفهمد سهراب هیچ شرمی انگار از کار گذشته خود ندارد. سهراب اما در پایان فیلم با بخشیدن با ارزش ترین یادگاری از پدر از دست رفته اش سعی میکند از دل مریم در بیاورد. به خاطر او موهایش را از ته میزند و این تغییر را قدرت عشق توانسته در او به وجود بیاورد. اما انگار قدرت زمان هم کم نیست و مریم میگوید میخواهد تا چند وقت دیگر برای همیشه ایران را ترک کند. وداعی تلخ با وجود رفع کدورت های قدیمی. آن تصویر مدرک در باد و برداشتن بی اعتنای آن توسط سهراب هم که آشکارا بی ارزشی نمادین آن را روشن می سازد. و سنگ هایی که سهراب از جلوی راه خود برمی دارد تا گام در مسیر باریک و پرپیچ و خم الموت بگذارد. سهراب حال باید تنها این مسیر را طی کند. زندگی پرپیچ و خم او دوباره آغاز میشود.