آروین موذن زاده | خبرگزاری مهر :
نگاه آروین موذن زاده به نمایش «انسان/اسب، پنجاه/پنجاه»؛
وقتی فرم در خدمت محتواست. این ارواح سرگردان ستاره میشوند!
مرتضی اسماعیل کاشی در نمایش «انسان/اسب، پنجاه/پنجاه» با خلق قابهای زیبا و فضاسازی منحصر بهفرد توانسته رنج و درد و تبعیضی را که در حق بشر امروز میشود، به مخاطبش انتقال دهد.
نمایش «انسان/اسب، پنجاه/پنجاه» به کارگردانی مرتضی اسماعیل کاشی از جمله نمایشهای پرمخاطب امسال است که بعد از اجرا در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی، این روزها در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفته و مخاطبان بیشماری را با خود همراه کرده است.
.
اسماعیل کاشی در سومین تجربه کارگردانیاش و دومین اجرایی که با اقتباس از این متن بعد از «پنجاه/ پنجاه» به صحنه برده نمایشی خلاقانه و
... دیدن ادامه ››
فرمالیستی بر پایه یک موضوع انسانی را اجرا کرده است، نمایشی پر از قابهای زیبا و تصاویری بدیع که با همراهی موسیقی تأثیرگذار و نورپردازی و طراحی گریمی که در خدمت اجرا و محتوای اثر است، تأثیر آنچه را که قرار است به نمایش بگذارد، دوچندان میکند.
.
«انسان/اسب، پنجاه /پنجاه»، نمایش قدرت نمایی کارگردان است روی صحنه. اسماعیل کاشی قدرت و خلاقیت کارگردانیاش را با هدایت درست بازیگران، نمایش تصاویر زیبا و در خدمت محتوای اثرش و فضاسازی منحصر بهفرد در طراحی صحنه با باکسهای شیشهای که برای به تصویر کشیدن خفقان مرگآوری که کاراکترهای داستان در اردوگاه مرگ تجربه کردهاند، به نمایش گذاشته است.
.
با همه این تفاسیر بازیگرانِ نمایش، ستارههای بلامنازع اجرا هستند، ارواحی سرگردان و خاکستری پوش که با سرهایی تراشیده و چشمان گودافتاده و بی روح تصاویری از رنج و درد انسان را به تصویر می کشند.
.
مشخص است بازیگران برای رسیدن به این حد از یک دستی و هماهنگی در خلق قابهای مدنظر و میزانسنهای چشمگیری که در عین به تصویر کشیدن آشوب و تباهی، نمایشی از انسانیت به تاراج رفته روح آدمی را به نمایش میگذارد، زحمت زیادی کشیده اند. بازیگرانی که حتی از برگزاری یک رورانس محروم هستند. آنها در پایان نمایش در میان تشویق تماشاگران قرار نیست روی صحنه بیایند و مقابل تماشاگرانشان تعظیم کنند چون چند دقیقه پیش همگی مرده اند و ما شاهدِ نیست شدنشان بودیم.
انگار اسماعیل کاشی برای هدایت بازیگرانش به روح و جسم تک تک آنها نفوذ کرده و آنها را همچون عروسکهایی غول پیکر از آن سوی صحنه به سوی دیگر میکشاند.
تماشاگر مرعوب صحنه است و با فضای فرمالیستی اثر که نشانههای آشکاری از شیوه مهیر هولدی و نظریات آنتونن آرتو را در خود دارد، ارتباط خوبی برقرار میکند و نمیتواند لحظهای چشم از تصاویر و حرکات زیبایی بردارد که قرار است روایتگر کابوس جنگی نابرابر و نژادی بین کله گردها و کله تیزها باشد.
.
برتولت برشت این نمایشنامه را در سال ۱۹۳۴ یک سال پس از روی کارآمدن نازیها، با عنوان فرعی «یک افسانه ترسناک» نوشت و در دانمارک روی صحنه برد. مشتاقینیا در نمایشنامه «انسان/اسب، پنجاه/پنجاه» با قراردادن بخشهایی از متن برشت در دلِ متن خود روایتی امروزی و قابل تعمیم از جنایات بشری و کشتار مردم بیگناه ارائه میدهد و روایت تازه ای را با افزودن مستندات حقیقی از فجایع جنگ به اثرش میافزاید.
.
همکاری مشتاقی نیا و اسماعیل کاشی منجر به خلق نمایشی تأثیرگذار شده است که ذهن مخاطب را تا مدتها بعد از خروج از سالن نمایش درگیر میکند؛ اتفاقی که در این برهوت اجرای نمایشهای تأثیرگذار بسیار حائز اهمیت است آن هم برای نمایشی که در طول چند ماهی که روی صحنه بوده آرام و پیوسته و بدون تبلیغات عجیب و غریب و با تکیه بر تبلیغی که خود مخاطبان برایش میکنند توانسته دیده شود.