یادداشتی بر نمایش «شبی که نور را بلعیدی آنجا بودم»
خبرگزاری صبا - ۱۴۰۲/۱۰/۱۲ - به قلم: سحر ناسوتی
دریا که عاشق میشود
«شبی که نور را بلعیدی آنجا بودم» با محوریت مادری و زنانگی در جهان دارای یک فضاسازی قابل تامل و تماشایی است.
دریا به مثابه یکی از عناصر طبیعت که بخش زیادی از کره زمین را در بر گرفته است، همواره در فرهنگها و اساطیر مختلف هویت منحصر به فرد و
... دیدن ادامه ››
مهمی داشته است. پوزوئیدون در اساطیر یونانی خدای دریاست و در دین زردشت نیز دریای فراخکرد جایگاه مهمی دارد. نمایش «شبی که نور را بلعیدی آنجا بودم» نیز از دسته آثاری است که دریا را دستمایه خود قرار داده است.
نمایشنامه این کار نوشته مهرنوش دقیقی بوده و نمایش کار یک گروه جوان، فارغ از حرفهایبازیهای گیشهای و مخاطبپسند است که در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان به کارگردانی منادا ناطقی، با بازی غزاله مظفری، سحر صبحی و سعید مظفری اجرا میرود. «شبی که نور را بلعیدی آنجا بودم» نمایشی بیادعاست که با قابهای زیبا و تصاویر خلاقانه، فضایی قابل تامل را برای مخاطب ایجاد کرده و مانند نامش حال و هوایی شاعرانه و در عین حال زنانه دارد.
در ابتدای نمایش شاهد حرکات موزون زنی پشت پردهای هستیم که با نورپردازی آبی، به مثابه شنای زن درون دریای آبی است. این تصاویر سایهوار نمایش را به سمت تئاتر عروسکی سایه، که عمری دراز در این سرزمین دارد، میبرد با این تفاوت که در اینجا به جای عروسک، انسان واقعی است که پشت پرده میرقصد و هموست که بخشی از خودش را به زن دیگری که در ادامه به او میپیوندد، میدهد تا زن بارش را از او بستاند و به تعبیر نویسنده نور را ببلعد. پس از این مقدمه شاعرانه با قاب تصویری زیبا، وارد اصل داستان میشویم: زن مسافری به قهوهخانهای کنار دریا میرود. او شنیده است که باردار دریا میتواند به او کمک کند تا صاحب فرزندی شود. باردار دریا زنی شبیه به پری دریایی، با طراحی چهره و لباس خاص به صحنه میآید و به زن مسافر اطمینان میدهد که جن نیست و سم ندارد. زن مسافر خواستهاش را به باردار دریا که در ابتدا هویتش را پنهان کرده میگوید و پس از مدتی گفتگو و واگویههای هر یک، که بیش از نیمی از نمایش را به خود اختصاص میدهد، باردار دریا هویتش را به زن مسافر مینمایاند و تصمیم میگیرد که خواستهاش را برآورده ساخته و بچه درون شکمکش را به او بدهد.
این بخش نمایش که در واقع بدنه کار را تشکیل میدهد، مانیفست نویسنده و گروه اجرا درباره اهمیت مادر و زنانگی در جهان را بیان میکند. نمایش مونولوگی دارد که در آن میگوید: «خلقت از فکر کردن یک زن شروع شد. همه دنیا در بدنش شکل گرفت. هر روز فکر میکرد و هر روز دنیا در بدنش کاملتر میشد. هر چقدر دنیا کاملتر میشد، بدنش بیشتر ترک برمیداشت و زخم میشد. تا این که جهان کامل شد و یک روز بدنش تکه تکه شد». به این ترتیب نمایش خلقت جهان و مافیها را ناشی از تفکرات یک زن میداند. این فلسفه که سازنده ایده اصلی «شبی که نور را بلعیدی آنجا بودم» است، تا بدانجا پیش میرود که از اهمیت مرد به اندازهای میکاهد که مردی در قصه نیست، اگر هم هست کسی است که خودش را به مثابه یک خالق باور نداشته و زن باردار دریا را رها کرده است. اینگونه است که باردار دریا برای کشتن خودش به دریا رفته، اما اسیر عشق این آبی نامتناهی شده و دیگر نمیتواند از آن بیرون بیاید.
متن کامل خبر در خبرگزاری صبا در لینک زیر؛
https://sabakhabar.ir/?p=408302