در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کاروان دوراندیش درباره نمایش تهران پاریس تهران: توهم تسکین اندوه بی‌پایان با انتقامی از سر جنون «انتقام در قلبم است
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:09:48
توهم تسکین اندوه بی‌پایان با انتقامی از سر جنون

«انتقام در قلبم است، مرگ در دستم، خون و انتقام در سرم پتک می¬کوبند» (تیتوس آندرانیکوس، ویلیام شکسپیر)
نمایش «تهران، پاریس، تهران»، داستان دختری جوان به اسم سارا (آیدا ماهیانی) است که پس از قتل پدرش توسط سهراب (سینا ساعی) که یک پخش‌کننده مواد مخدر است، برای خونخواهی‌اش، نقشه‌ای ترتیب می‌دهد و به همین منظور تهران را به مقصد پاریس ترک می‌کند تا با آرمیتا، دوست و هم‌کلاسی‌ سابق‌اش که دانشجوی رشته سینما در این شهر است، دیدار کند. سارا بعد از عمل موفقیت‌آمیزش به تهران بازمی‌گردد تا نقشه‌اش را کامل کند و روایتش را با انجام اعمال خشونت‌آمیز به پایان می‌رساند. زندگی چنین است. جنون اجتناب ناپذیر است. انتقام سهراب، سارا را به سمت یک جنایت بزرگ سو می‌دهد. همان‌طورکه به باور بسیاری از رومی‌های باستان، عطش انتقام فقط پیامدهای مرگبار به‌دنبال دارد. گذشت پنج قرن حکومت تفکر سقراطی و از پی آن گذشت بیست قرن سلطه مسیحیت، نتوانست انتقام را از برج شرف و اعتبار پایین کشد و عفو و بخشش را جایگزین آن کند.
در این عصر حساس، با نمایشنامه‌ای با درونمایه انتقام و جنایت، چه کاری انجام می‌دهید که مخاطبان را آزار ندهد؟ پاسخ را کارگردان می‌دهد که آن را با صحنه‌ی مینیمال و استفاده از موسیقی، نور و کلام طنز روانشناس (فرزین محدث) - همانطور که در افتتاحیه نمایش برای مخاطبانی نامعلوم سخنرانی می‌کند – ... دیدن ادامه ›› تلطیف می‌کند. یک قطره‌ خون در نمایش ریخته نمی‌شود، اما توهم چاقو، تفنگ و نور قرمز، تصور ناقص مخاطبان را کامل می‌کند. درست است که ژرفای اندوه سهراب را پایانی نیست وکارگردان شخصیتی بسیار غم¬انگیز از او ارائه می‌دهد؛ اما اگر گریه و شیون او از حد بگذرد، خطر تمسخر تماشاگر را به¬دنبال خواهد داشت که کارگردان آن را با مهارتی که دارد کنترل می‌کند.
اما شخصی که بیشتر خریداران بلیط به دیدنش می‌آیند، سینا ساعی، بازیگر نقش سهراب است که با لباس تماما مشکی، نمایش را به بهترین شکل ممکن می‌چرخاند. بسیاری ممکن است انتخاب او را به‌عنوان یک حرکت جسورانه (شاید خطرناک) دسته‌بندی کنند، اما زمانی‌که شاهد عزم و تلاش او در نقش سهراب باشید، باید قبول کنید که این یک انتخاب خوب بوده است. این بازیگر نقش خود را شگفت‌انگیز نگه می‌دارد؛ با لحنی هماهنگ. او در ابتدای نمایش، پیراهنی سفید به تن دارد اما به زودی آن را با پیراهنی مشکی جایگزین می‌کند. لباس تماما مشکی سهراب و لباس مشکی آمیخته به قرمز سارا، احساس اندوه بی‌پایان و وحشیگری بی امان را ایجاد می‌کند (کوشنا شاهرخی طراحی لباس‌ها را انجام داده است). ساعی در قسمت‌هایی از نمایش، آهنگ‌هایی از فرهاد مهراد را می‌خواند و با این‌که انتظار می‌رود صدایش به خوبی صدای فرهاد مهراد نباشد، ولی بااین وجود، بهترین صدای دهه 50 را تداعی می‌کند. به عبارتی هنگامی که ساعی شروع به صحبت می‌کرد، سالن در سکوت کامل فرو می‌رفت. به‌طور کلی بازیگر نقش سهراب اجرای متقاعدکننده‌ای به ویژه در پایان ارائه می‌دهد. کارگردان و سه بازیگر خوب نمایش، ما را غرق در داستانی نفس‌گیر و جذاب می‌کنند. همچنین با نورپردازی خوب علی کوزه‌گر – به‌خصوص آن‌جایی‌که با نورپردازی سفید، کیفیتی اسلوموشنی از بازیگرها منتقل می‌کرد – نمایش برای مخاطب برجسته‌تر می‌شد.
نمایشنامه می‌درخشد. نویسنده تلاش می‌کند از زاویه دید همه‌ی کاراکترهایش به بحران‌ موجود نگاه کند و مسئله را برای مخاطبانش بشکافد. متن کار دارای تک‌لاین‌های درخشان مانند «می‌دونید بدی کشتن یه قاتل چیه؟ با اینکه یه قاتل کم می‌شه ولی از تعداد قاتل‌ها کم نمی‌شه» و «تو حرفه ما بردن وجود نداره. همه می‌بازن، فقط بعضی‌ها دیرتر می‌بازن» است (من واقعا امیدوارم که این‌ها ایده‌های نویسنده باشند).
اگر همه‌ی این‌ها هنوز برای برانگیختن علاقه مخاطب کافی نباشد، نمایش با طراحی ویدیوپروجشکن هنرمندانه آن زنده می‌شود، که تصاویری سیاه‌وسفید مرتبط با داستان شخصیت‌ها ارائه می‌دهد و در آخر نمایش، جای خود را به منظره‌ای رنگی می‌دهد که به درستی به معنای شکاف عمیقی در جهان نمایش است.
صحنه یک فضای مینیمالیستی و ساده است که با یک میز در سمت راست برای روانشناس، یک میز در سمت چپ برای سهراب که بر روی آن نوارهای کاست قرار گرفته است و یک تخت بیمارستانی که در وسط صحنه جای دارد، پر شده است. در قسمت پشتی آن به دلایلی که نمی‌توانم متوجه شوم، یک جعبه‌ی سفیدرنگ بزرگ وجود دارد که گلدانی کوچک بر روی آن قرار گرفته است. ضمن این‌که با ایده‌ی پخش‌کردن کاغدها توسط روانشناس چندان موافق نبودم، چراکه این روزها، این ایده در بسیاری از تئاترهای روی صحنه استفاده می‌شود و برای مخاطبان، تکراری و کلیشه‌ای شده است.
با همه‌ی این‌ها، این نمایش سرگرم‌کننده، ویترین تلطیف‌شده‌ی جذاب‌ترین وضعیت نمایشی، یعنی جنایت و انتقام است که بسیاری از مخاطبان را راضی نگه می‌دارد.

روزنامه اعتماد / شماره 5685
مزخرفاتی از قبیل ؛
بخشش و مهربانیت و انسانیت و صلح ،
و دنیایی بدون اختلاف طبقاتی مالی ،
فقط :
خیالت خوشِ رنگین کمانیِ
دختر بچه ها است ؛
که کمونیست ها و مارکسیست ها
به آن باور دارند .

تا حالا در عمرم ؛
هیچ جنگل ای را ... دیدن ادامه ›› ندیدم که ؛
فقط حیوانات اهلی ،
مانند " خرگوش " ها ،
در آن حکمرانی کنند .

هرجا که ، حیاتی وجود داشته است ؛
آن را " حیات وحش " نامیده اند .


...


من نمی دانم چرا بعضی ،
از تماشاچی های ظاهراً "نَر" ؛
می گویند که به خاطر
این یا آن بازیگر مرد آمده ایم ،
یا خجالت می کشند که ، بگویند :
به خاطر دیدن ؛
بازیگر زن مورد علاقه شان ،
آمده اند .

مگر شما ها همجنسگرا ،
یا همجنس باز هستید ؟!

اگر بهتان بگویند
" زن پرست " ،
یا کلمات تمسخر آمیزی ،
از این قبیل ...

بهتر است ، تا که ؛
اخته و ناتوان ،
یا یک "خوک صفت همجنس باز " ،
به نظر برسید .

...

و یک سری از تماشاچیان دیگر ،
نسبت به خندیدن تماشاگران ؛
واکنش نشان می دهند ...

لطفاً اجازه ندهید ، که :
توهم ؛ فرهیخته بودن بهتان نفوذ کند ،
و بخواهید که مانند یک تکه سنگ ،
بنشینید ؛
و یک :
احمق ترشروی و عبوس ،
باشید .

...


هیچ مرد بزرگ ،
و شریف و پاکی ؛
بعد از جنگ جهانی دوّم
باقی نماند .

آنان که ؛
شجاع و بی باک ،
و از جان گذشته بودند ؛
در جنگ مردند .

و آنان که ؛
بزدل و ترسو ،
و حقیر و کثیف بودند ؛
بعد از جنگ باقی ماندند .

یک خوک ؛
میان هزاران کتاب ،
و میان هزاران سکه طلا ؛
باز ، یک "خوک" است .

...


" آدولف هیتلر " ؛
تنها خدای حقیقی است .

و کتاب "نبرد من " ،
و طرز فکر " ناسیونال سوسیالیسم " ؛
تنها دین حقیقی است .
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید