نمایش لندهور چرخی است بر جامعه ی امروز، و مردمی که گیر کرده اند بین سنت و عادت های غلط مدرنیته که جامعه را به سمت غرب زدگی رهسپار می کند، البته غرب زدگی در مواردی خیلی هم خوب هست مثلا پیشرفت های اقتصادی😁☝️ اما از اونجایی که ما عادت به استفاده ی درست فرهنگ غربی نداریم بدترین نوع برداشت رو خواهیم داشت و پیشرفت رو در نوع پوشش و آرایش های ظاهری عجیب داریم. بگذریم.
به عنوان مثال در نمایش پیوند هوسرانی ناصری (سرسره ناسری و زنان عقدی و غیر عقدی ناصردین شاه) و صنعنت مد و فشن امروز که هویت جامعه ی نوجوان را هدف قرار داده، نسلی که سر در گم است و هر روز از ارزش های خانه و خانواده دوتر نی شود تا به پوچی برسد
بازیگران روی صندلی:
مانند مجری های خبری، تلنگری بر اخبار های منفی و مخربی می زنند که از شبکه های خبری و مجازی پخش می شوند و نیمه ی تاریک جامعه را بر روشنایی دست نیافتنی قالب می کنند، انگار خود مردم بازگو کننده ی خبری با آب و تاب بسیار باشند.
اما بازیگر زن و مرد لندهور: گاها خبر از زندگی ناکام خویش می دهند،
... دیدن ادامه ››
ناکام از انگیزه و دلی خوش، که در پوچی خویش وا مانده و در آخرین لحظات زندگی هم دست و پایی نمیزنند برای بقا، انگار رفتن را بر ماندان ارجع می دانند. انگار شخصیت ها جنسیت ندارند و هر دو یکی اند
.فضای نمایش گاها به سمت تخیل می رود، تخیل جهان زنده و جهان مرده،
تصویری نیمه خشک از مردی که حاصل شهوت رانی پدری است متجاوز بر دامن زنان و دخترانی که درمانده اند و گاها آرزو یی برای زندگی دارند، زندگی که در دامان آرزوها جان می دهد.
قتلی نیمه تمام توسط جهان مرده:
تمثیلی ناکوک از زندگی است که در نمایش کمتر به بخش جنایی آن پرداخته و بیشتر قتل را در بدو تولد، تربیت و شرایط زندگی انسانی نشانمی دهد،
طراحی صحنه:
به سادگی بیانگر شرایط ناکوک شخصیت هاست،
توالت در صحنه:
توالت فرنگی در صحنه، فضایی امن را برای تخلیه ی افکار می سازد، گویی شاعران و نویسندگان و هنرمندان امروز آثار خویش را در آن رونده خلق می کنند، تمثیل تولد ذهن های پوپولیسمی و جایی برای تفکر.
نقش آیینه در طراحی صحنه:
آینه ای مستطیل شکل در کف صحنه
این آینه نماد سنگ قبر است، سنگ قبری که دفترچه ای برای مشق زندگی است، قطعه ای از جناب بیضایی بیانگر گذر ساده ی جامعه ی هنر از ایشان و در آخر مهاجرت از خاک وطن است.
آینه ی ایستاده میان دوپرده
که تقابل بین دنیای مردگان است و انسانی که نکیر و منکر خویش است،
نور درصحنه،
استفاده از دو نور نارنجی:
که بر پرده می تابد بیانگر نگاهی خسته و گذرا بر زندگی است،
چراغ قوه :
برسر بازیگر است و در تاریکی محض روشنایی بیوزن و نامنظم بر نگاه تماشگر دارد که گاها با انعکاس آن در آینه تصویری زیباتر از بازتاب رفتارهای بشری در تاریکی است ،
دوصندلی در گوشه ی چپ صحنه که جایگاه بی وزنی برای شخصیت های داستان است گویی هرچه را بر انها دیکته کرده اند بازگو می کنند، نه آنچه باید بیان شود.
موسیقی:
در ابتدای نمایش تلفیقی از چند آهنگ ماندگار ایرانی و خارجی است،
موسیقی گاها بین دیالوگ ها شیطنت می کند، تا جایی که در پایان صدای تینیتوس گوش تماشاگر را میخراشد انگار میخواهد بیدارباشی برای او باشد، تینیتوس نام یک بیماری است که صدای زنگ یا صوتی در گوش شنیده می شود و بین مردم شایع است، در واقع نا امنی در رفتار و گفتار بین مردم شایع است و درصد کم و زیاد دارد درصد زیادش شخصیت مرد داستان و درصد کم آن تماشاچی های همراه که رندوم یک جامعه ی بزرگ در محیط نمایش است _ البته این نوشته برداشت ناشیانه ی یک هنرجو می باشد، با احترام به تمامی عزیزان🙏🏻