خب خداروشکر قسمت شد این اجرارو دیدم و خیالم راحت شد که هیاهوی بسیار برای هیچ گاهی دوستان اینکاره رو هم مسحور میکنه!!! نقدهای دوستان رو هم خواندم و دیدم جناب خدایی و کیانی و عزیزان نادیده اما آشنای هنر شناس هم وقتی به لباس لخت پادشاه میرسند، گاهی شجاعت کودکانه فریاد زدن لختی پادشاه رو از دست میدهند یا انقدر در جاذبه نمادها میمانند که برای توجیه به بازتولید نماد روی میاورند و تا جایی پیش میروند که مناسک جدید و مذاهب تازه و مسلکهای بدیع خلق میکنند و برای شرح آنچه نبوده قلم فرسایی میکنند که قطعا خود کارگردان محترم دلش میخواد بگه: حالا اینجوریها هم نیست و شما لطف دارید!!!
نمایشی ساده به وضوح شمس به همان سادگی که دیده میشود و بدون نیاز یه شرح و تفسیر و تاویل، نمایشی با پتانسیل بالا اما با حلقه ای گمشده! چیزی که کمبودش آشکارا نمایش را از اوج تا میانه پایین آورده و چفت و بست داستان نیمه تمام و میان باز (برخلاف اصغر فرهادی طور یعنی ته باز) رها شده و سرش به تهش آنچنان نمیآید.
از نظر شخصی من نمایش بشدت نخ نما و دور از زمانه ساخته شده و ذهن خلاق تماشاگر امروزی را نمیتواند به چالش بکشد چون سالها از روزمرگیهای جامعه عقبتر قرار گرفته است، اما بازی خوب طراحی صحنه مناسب و نحوه روایت خلاقانه دیدن اثر را خالی از لطف نمیکند و در آخر تماشاگر احساس مواجه با نمایشی بی ارزش را ندارد و از دیدن آن پشیمان نخواهد بود.