از اسم نمایش «قضیهی تفنگ چخوف» میشه حدس زد که تئاتری همهپسند نیست و برای درک بهتر صحنهها، باید با تاریخ هنر آشنا بود.
نمایشی با طنز به جا و بدون لودگی، فضایی سورئال و فرمی دلنشین. نمایشی که بعد از تماشا با خودت میگی چی میشد اون تفنگ همونجا تو رو به جهان مردگان میبرد تا از زبان رفتگان ایوانف، مرغ دریایی و آنا کارنینا رو بشنوی و از ریزترین اتفاقها سر دربیاری.
طراحی صحنه، لباس، گریم بسیار خوب وبازی روان بازیگرها و البته شخصیتپردازی به اندازه شما رو خیلی زود با مشاهیر هنر و ادبیات از جمله تولستوی، ناپلئون و رابعه بلخی همراه میکنه و البته من که چشم از نویسنده مورد علاقم چخوف، برنمیداشتم. باید بگم مهران اکبری مچکرم، من چخوف رو از نزدیک دیدم!
به قدری نقاط قوت این نمایش پرتعداد و قوی بود که میتونیم نقاط ضعفی مثل ریتم تند در برخی پردهها و تپق معدود بازیگران رو نادیده بگیریم.
«قضیهی تفنگ چخوف» پیام نهفتهای نداره و همهچیز شفاف به مخاطب منتقل میشه، بخشش گذشته، فراموش نکردن آدمها، فدر لحظه رو دونستن، درک قصهی پنهان هر آدم و افدام قبل از دیر شدن.