در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سپهر درباره نمایش آدمبَچه: خیلی از دوستان قدیمی تیوالی به دلایل مختلف دیگه اینجا نمی‌نویسند و چه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:46:46
خیلی از دوستان قدیمی تیوالی به دلایل مختلف دیگه اینجا نمی‌نویسند و چه حیف ...

نوشته زیر از من نیست
علی عبدالهی دوست عزیز تیوالی اینو برام ... دیدن ادامه ›› فرستاد و ازش اجازه گرفتم که اینجا منتشرش کنم

موفع پست کردن این نوشته تیوال ارور داد که یک پست نمی‌تونه بیشتر از ۸۱۹۲ کاراکتر باشه
به همین دلیل بخش آخر رو تو کامنت اول پست می‌کنم

#آدمبچه
#حاوی_اسپویل

مبتدی ها
نمایشی که با آن روبرو هستیم، اساسا در سطح متن پیچیدگی بسیاری دارد با اینکه قصد انتقال حرف ساده ای را دارد. همانطور که در توضیح نمایش هایی که از این متن در دیگر نقاط دنیا اجرا رفته نیز آمده:
"بزرگسالی که خواهیم شد و بچه ای که بودیم هر جا برویم با ما می مانند."
یک نمایش خارق العاده برای همه آنهایی که می خواستند شنیده و درک شوند.
داستان در مورد سه خانواده ست که برای تعطیلات، هرساله به یک کلبه ثابت می روند و آب و هوای این نقطه (در متن اصلی کورن‌وال و در نمایش شمال) عموما بارانی ست. بزرگترها عموما مشغول وقت گذراندن با یکدیگر و میخوارگی هستند و توجه خاصی به بچه های خود که حوصله شان سر می رود ندارند. فضای نمایشنامه همین قدر نرمال است. زیرا اصولا چیزی که از بچه ها انتظار می رود همین است که ساکت باشند، خوب باشند و روی مبل ها بالا و پایین نپرند.
ایده اصلی داستان مبتدی ها از اینجا به ذهن تیم کراوچ می رسد که یک بار به عنوان هدیه کریسمس به یکی از سه فرزندش کفشی را هدیه می دهد که چندین سایز از او بزرگتر است و وقتی این کفش را می پوشد تصویر کودکانی که کفش بزرگترها را می پوشند در ذهن او شکل می گیرد و همینطور در ادامه در تمرین ها لباس های اورسایزی برای بازیگران بزرگسال استفاده می کنند که نقش این تصور در ایده مرکزی پررنگ تر می شود. تیم کراوچ علاوه بر این موضوع، نقش مخاطبان را در تیاتر خود کلیدی می داند و به آزادی تصورات در تیاتر، اعتقاد جدی دارد و هدف اصلی نمایشنامه های او به چالش کشیدن مفاهیمی ست که همیشه بدیهی فرض شده اند تا جایی که اشاره می کند: بین کاراکتر و بازیگری که آن را اجرا می کند تفاوت وجود دارد؛ که در این نمایش تلاش می کند نقش مخاطب را در اجرا با همین ایده ساده جدی تر کند و انتخاب می کند بازیگران بزرگسال نقش بچه ها را بازی کنند بدون اینکه ادای بچه ها را درآورند. حال، فهم همین ایده ساده از سمت مخاطب، می تواند کل فهم مسیر نمایش را دگرگون کند. جای جای نمایش، این سرنخ ها برای کاراکترهای بچه ها گذاشته شده اما از آنجایی که کارهای بزرگسالانه ای به جز تصورات عادی ما از بچه ها از این کاراکترها سر می زند، برای ذهن ما پذیرش این کاراکترها به عنوان بچه را سخت می کند. با همین روش، در این نمایش سگ (در متن اصلی و گربه در نمایش) شبیه انسان ها رفتار می کند، نوزاد عروسک است، بچه ها شبیه بزرگترها هستند و بزرگترها شبیه بچه ها. این عدم وضوح کاراکترها کاملا خواسته تیم کراوچ است تا به ما یادآوری کند که چقدر نیازها و خواسته های بزرگترها و بچه ها فارغ از سنشان شبیه به یکدیگر است.
در نمایش جسورانه ای که جابر رمضانی از این متن پیچیده و پرچالش ساخته، نام نمایش به صورت هوشمندانه ای به "آدمبچه" تغییر کرده که همانطور که در آخرین نکته پاراگراف قبل نیز اشاره شد دقیقا مدل دستکاری ذهن مدنظر تیم کراوچ در متن اصلی ست. کاراکتر امان که یک افغان است در متن اصلی یک بچه اصالتا هلندی ست که این انتخاب نیز با توجه به اقتضای شرایط کشور ما منطقی ست. کاراکتر دینا که در متن اصلی سندی نام دارد سگ است و این تغییر موجودیت به گربه شاید به این دلیل باشد که شخص تیم کراوچ گربه ای به نام سندی دارد و مابقی رفتارهای کاراکتر او هم فقط مختص سگ ها نیست. انتخاب رض به عنوان یک رپر برای نقش امان هم در کمال هوشمندی به آن جای متن برمی گردد که کاراکتر بارت که اینجا امان جایگزین آن شده، یک دستگاه karaoke دارد و ترکی ازRadiohead را به همراه بقیه می خواند و ترک کنارم از رض به بهترین شکل جایگزین این ترک شده و مفاهیمی که رض در این ترک دنبال می کند کاملا در امتداد مضمون نمایش است که در ادامه آورده شده.
این آهنگ به طور کلی در سه زمان گذشته، حال و آینده می گذرد و مراحل زندگی را در این سه زمان در قالب چند زیر بخش مختلف توصیف می کند:
(قسمت اول آهنگ مربوط به مادر است)
وقتی تو کنارمی قدمام میدن معنی
دستمو میگیری، من میخورم زمین
بلند میشم میتکونی أ تنم خاک
نشون میدی راهی که میرسه به شیر آب
(قسمت دوم مربوط به دوست)
نه میشناسمت، نه حتی دیدمت توو خواب
لای سرسره ها و سر و صدا، اون همه تاب
حست میکنم روز اول مدرسه
امنیتی که توو گرماییه که توو دستشه
داد میزنن صف بشه، یکه سه (1/3)
تقسیم، من و تو توو یه کلاسیم، دیگه نمیترسیم
وقتی تو کنارمی پیش بیاد هر چی
فحش و مشت و لگد، یخ بیار سرد شیم
میجنگیم و میشناسیم تا یه مرد شیم
میفهمیم و میسازیم تا یه روز پدر شیم
(قسمت سوم مربوط به همسر و فرزند)
وقتی تو کنارمی حس میکنم کاملم
تو حملش میکنی ولی انگار من حاملم
دلم میخواد هر چی دارم و همه یه جا بدم
تو بخندی، اون بخنده، من وا برم
وقتی تو کنارمی، ندارم هیچ غمی
خنده ها کمان، شادیا کمین
(بازی با فرزند)
دسته ها توو دستمون و دکمه ها زدیم
بین توپ و تانک شدیم آدم آهنی


تو هم با منی، میریم مرحله ی بعد
غول آخرش مونده، بالاخره میشه رد
دستگاه خاموشه
(فلش بک زدن به گذشته: سربازی، ترک تحصیل)
من با خودم نشستم لب تخت
فکر میکنم روز بعد، فکر میکنی روز بعد
چی میاد به سرمون، جز یه ذره مو
همه رو میتراشمو میزنم أ خونه بیرون
کف خیابون، اون جا که درسه فراوون
سختیا میان تا ته روز بشن آسون
وقتی تو کنارمی نمیشم هراسون
مهرشهر رو پیاده میرم رو به لواسون
(فلش بک زدن به گذشته: بازی های کودکانه)
هم پای پاهامی، رد میشیم أ کوچه
یک و یک تک تک رو هم کلوچه
دنیا و هزار دستش که همه پوچه
یه خالی بازی کن برام تا که گل رو شه
(زمان حال-معنویت)
یه گوشه، نشستم اندیشه
أ پوشه تصاویر میریزن رو میز شیشه
مطالعه آزاد، شک به یقین، یقین به باور
همون واقعیتیه که هر آدمی تووشه
تو هم کنارمی دمم گرمه
یه چیزی توو گلومه ورم کرده
اینا اعماق وجودمه تووی سرمه
(صحبتی با شنونده آهنگ)
نخواستم با گفته هام بزنم صدمه
وحدت ، یه کلمه اشهدمه
(عزرائیل و مرگ)
وقتی تو کنارمی وقت رفتنمه
یه لحظه صبر بکن، کفنم تنمه

به طور کلی اجرا در این مورد است که زمانی که بزرگترها مشغول زندگی و کارهای خودشان هستند و بچه ها را به حال خودشان رها کرده اند، چه اتفاقی خواهد افتاد؛ آنها چگونه از خودشان محافظت می کنند و زمان خودشان را چگونه می گذرانند. همینطور در مورد چیزهایی که به آنها گفته نمی شود و اینکه آنها چطور تجربه های خودشان را بدون کمک بزرگترها تحلیل می کنند و تیاتر به عنوان یک ابزار قوی برای بروز احساسات و تحلیل تجربه هایشان می تواند به آنها کمک کند تا از خلاقیت ذاتی، انعطاف و مبتکر بودن خودشان رونمایی کنند.
بچه ها در گذراندن تعطیلات با یکدیگر و بدین شکل که هر سال یکجا بروند و بزرگترها هم عموما در کنار آنها نباشند یا تفریحات بزرگسالانه شخصی خود را داشته باشند، انتخابی ندارند. شرایط مذکور و مقابله با یک آخر هفته بارانی کسل کننده، به آنها یاد می دهد راه هایی برای باهم بودن و گذراندن وقت خوش پیدا کنند.
در کنار این مفهوم، داشتن این تجربه که وقتی در آینه نگاه می کنی خود ده ساله ات را می بینی یا وقتی به بچه ات نگاه می کنی، تصورات ات از بیست سال آینده اش را داری، تم دیگر این نمایش است. هیچ بچه هفت ساله ای، احساس هفت ساله ها را ندارد. برای آنها هفت سال خیلی بزرگ به نظر می رسد. همینطور که هیچ بزرگتری خودش را به اندازه کافی بزرگ نمی داند، چون اگر اینطور بود دیگر بزرگ شدن امکان پذیر نبود. مهم نیست سن ما چقدر باشد، ما هنوز احساس می کنیم یک بچه ایم، ناتوان و ناآشنا با دنیا، در کنه وجودمان یک بچه بزرگ. القای همزمان این دو حس، دایره مخاطبان نمایش را به بزرگ و کوچک تعمیم می دهد.
در نیمه ابتدایی نمایش که بسیار مبهم و متناقض نما است -مانند دکتری که با گوشی خود به صدای قلب ها گوش می دهد اما نمی ... دیدن ادامه ›› تواند حال کسی را بهتر کند- بازیگران بزرگسال نقش چهار بچه را ایفا می کنند و در اپیزودهای کوتاهی، بازیگران نوجوان سایه ای از کاراکتر خود را در کنار بازیگران بزرگسال تشکیل می دهند تا اینکه در قسمت های پایانی کاملا نقش بچه ها توسط خودشان اجرا می شود. بخش نمایش در نمایشی که در بخش پایانی اجرا می بینیم، در ابتدا با چند سرگرمی گروهی و تمرین نمایش شروع می شود که مضمون هایی را روایت می کند که عموما بچه ها از آنها درک روشنی ندارند و بدینوسیله با این مفاهیم روبرو می شوند. به مرور فضای نمایش متافیزیکی تر شده و برای نمایش آخر و اصلی، بچه ها از بزرگترها خواسته اند که کار آنها را ببینند اما بزرگترها به کلی فراموش کرده و مشغول عیش و نوش خودشان هستند. بچه ها نیز تصمیم می گیرند بدون بزرگترها ادامه داده و نمایش را برای مادر شادی اجرا کنند، نمایشی که در مورد یک نیروانا و رویارویی با مرگ است. مرگ در انتهای نمایش آخرین زنبور زنده را می کشد. زنبور به مثابه نیروی خیر است، که هر زمان آنها بالای سر ما در حال پروازند سرعت حرکت ماشین ها آرام می شود، نوزادان دیگر گریه نمی کنند، کسی دیگری را آزار نمی دهد، بیماران بهبود پیدا می کنند و از همه مهم تر همه شنونده می شوند. با مردن آخرین زنبور، امید به ادامه بشریت هم از بین می رود و همه در انتظار نابودی اند. به این موضوع نیز چندین بار اشاره می شود که زنبورها اگر نیش بزنند می میرند؛ دانستن این نکته نیز در کنار آن شاید جالب باشد که زنبورهایی که نیش می زنند فقط زنبورهای کارگر هستند که زنبورهایی نابارورند و پس از نیش زدن به دلیل گیر افتادن نیش خود در موضع نیش، مجبور به قطع عضو خود می شوند. بچه ها در این رویارویی با مرگ، بدون حضور بزرگترها در ابتدا ناامید می شوند و گمان می کنند دیگر کار آنها و دنیا تمام است اما با حضور فرشته وار پدر امان (احمد) و پیامی که از سمت پدر درگذشته دریافت می کنند به جنگ با مرگ می روند و آن را شکست می دهند.




پدری که در میانه های نمایش به بودن تصوراتی از او به صورت گاه و بیگاه توسط امان اشاره می شود. این پیام باز هم با شعری که به زیبایی با مفهوم محوری نمایش خوانش دارد، توسط رض منتقل می شود. در نهایت جایگاه بچه ها با این نمایش از جایگاه یک قربانی به هنرمندانی خلاق که می توانند به تصوراتشان واقعیت ببخشند عوض می شود. کاراکتر دینا هم در کمک به این فضاسازی، حضور موثری با بیان لغات و جملات پراکنده بکتی دارد.
بزرگ شدن، پدیده سختی ست و ممکن است بزرگترها در این مسیر ما را ناامید کنند. امیدواری به نسل در حال رشد، همگام شدن با تغییرات و نجات انسان توسط بچه ها در آینده، وقتی بزرگترها مشغول کارهای بی ارزش هستند. ایمان به ممکن بودن هر اتفاق در مقابله با رویدادهای زندگی در طول این نمایش افزایش پیدا می کند، حتی اگر هنوز در زندگی ما مثل مبتدی ها هستیم.
جای جای نمایش اثر مرگ نیز دیده می شود، در قالب بیماری یا در قالب کاراکتر مرگ در نمایش در نمایش. لین گاردنر منتقد گاردین هم داستان این نمایش را به یک معمای قتل چندلایه تشبیه می کند، بدون اینکه جسدی در کار باشد؛ چگونه دوران بچگی ما کشته می شود.
و در انتها پیش از آنکه متن شعر پایانی نقل شود، جمله طلایی: این جهانی ست که ما هستیم، می تواند بارانی و خسته کننده و سخت باشد یا اینکه می توانیم فقط بازی کنیم.

سلام بابا سلام پسرم
سلام بابا سلام پدرم
سلام بابا سلام دختر
چقد زیبا چقد گل تر
سلام بابا دلم تنگه
دنیا بی تو چه کمرنگه
دیدمت از گوشه چشمم
اونور نقشا چه پررنگه
سلام بابا اومدیم کشتیم
ما ذره ها تو رشدیم
آخرین زنبورمون بود
ما با زنبورا یه مشتیم
سلام بابا سلام مامان
شما هستید تو وجودم
پایانا همشون خراب ان
پایانا همشون شروع ان
پایانا همشون سراب ان
پایانا همشون شروع ان
پایانا همشون آغازن
پایانا همشون شروع ان
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید