آلیس و عبدو، دختر و پسری از دو فرهنگ متفاوت در ارتباطشان به مشکل برخوردهاند. مارکو دوست مشترک آن دو سعی دارد این رابطه را حفظ کند. شرایط ضعیف موجود با آمدن دوست و هم اتاق قبلی دختر، پر تنش شده، از هم می پاشد.
تعاملات اجتماعی و روابط انسانی از یک سو و لایههای روانشناختی درونی از سوی دیگر شاخصه اصلی نمایش است و این لایه گذاری نیز در دکور نمایش که از دو بخش درونی و بیرونی یک آپارتمان تشکیل شده، نشان داده شده است. دکوری با جزئیات زیاد و متناسب که بیانگر زندگی امروزی است.
قصه با بازی روان بازیگران با جریان خوبی پیش می رود و شما را دچار خستگی نمیکند هرچند در جاهایی دچار نقصان شده و علامت سوالاتی ایجاد میکند از جمله میتوان به چگونگی ادامه ارتباط عبدو و کیت (که نفهمیدم چرا از اواسط اجرا به ایندرا تغییر نام داد) اشاره کرد که چندان قابل قبول و باورپذیر نیست. شخصیت عبدو به عنوان یک جوان خاورمیانهای نیز چندان قوام ندارد و فقط عصبی بودن و پرخاشگری را نشان میدهد و تلاشش بر احساسی بودن به طور مثال هنگام تعریف داستان پدرش هم ثمربخش نیست. آلیس نیز در چنین رابطهای آنقدر منفعل و صبور عمل میکند که بیشتر نمودی از یک دختر شرقی است تا یک دختر متمول دانمارکی. نمایش در رویکرد رواشناختی خود گویی ناتوان در بیان درونیات است به صورت گل درشت به پخش بیانات کارشناس روانشناسی از لپتاپ متوسل میشود.
سالن کر پردیس باغ کتاب، متناسب با این دکور و چینش نیست. اپیزودهای اجرایی در قسمت بالکن، بازیگران آنقدر به جلو صحنه نزدیک هستند که به سختی دیده می شوند.
در مجموع زیبایی تصویری دکور ، نوع قصه گویی نمایش و بازی جذاب خسروپسیانی میتواند «با خشم به گذشته نگاه کن» را نمایشی دیدنی کند.