وجود یک دراماتورژ در کار حتماً میتوانست کیفیت این نمایش را ارتقا دهد. اجرای دو بازیگر تفکربرانگیز و بسیار خوب بود، اما بعد از عادی شدن حیرتی که ناشی از بازی آنها در تماشاچی ایجاد میشود، نمایش در متن اندکی کسلکننده میشود. مسئلهی نمایشنامهنویس در ابتدا توسط تماشاچی کشف میشود، اما تا انتها با موقعیتهای متفاوت تکرار میشود. به نظر میرسد که متن در پلهی بعدی حرفی برای گفتن ندارد. درامهای شکلگرفته در اجرا حس کافی را برای تماشاچی ایجاد نمیکند. بدون شک، موسیقی، لحن بازیگر و نورپردازی به شکلگیری درام کمک میکنند، اما جانمایهی اصلی درام، مغز نمایشنامه است که باید بتواند حس را منتقل کند. برای جمعبندی باید بگویم که در میانهی نمایش، یکبار به ساعتم نگاه کردم.