درباره نمایش برادران کارامازوف / اشکان خیل نژاد
منتشر در روزنامه سازندگی پنجشنبه ۲۵ بهمن 1403
نیلوفرثانی
"رویداد جمعی و مفهومی بدنها"
بخشی از مطلب (بعلت محدودیت میزان مطلب در تیوال)
اشکان خیلنژاد به عنوان کارگردانی جوان و صاحب سبک که بیشتر به گروه حلقه تئاتر دانشگاهی تعلق دارد، توانسته در طی سالهای گذشته آثار نمایشی
... دیدن ادامه ››
ماندگار و قابل قبولی چون "بلاخره این زندگی مال کیه"، " پچ پچههای پشت خط نبرد"، " پرده سوم، صحنه چهارم" و "پسران تاریخ" را اجرا کند، در آخرین تجربه اجرایی خود کاری متفاوت را بر صحنه آورده که در طی ۷ ساعت، بخشهایی از رمان مشهور "برادران کارامازوف" اثر فئودور داستایوفسکی را با علاقمندان تئاتر و ادبیات به اشتراک میگذارد.
از چند سال گذشته خبر اینکه قرار است تئاتری ۷ ساعته پس از دورههای تمرینی بر صحنه بیاید، همواره برای علاقمندان و مخاطبان جدی تئاتر، سرشار از شگفتی و حیرتی بود که تصور روشنی از چگونگی اجرایی شدن آن در این زمان طولانی نمیداد. بهویژه که مدتهاست تحمل تماشاگران برای تماشای یک نمایش با عبور از مرز ۶۰ دقیقه، توأم با نوعی بیقرار، خستگی و کسالت همراه بوده و با غیاب استانداردهای لازم در کیفیت سالنها، جایگاه تماشاگران و آثار نمایشی، بیش از پیش مقاومتی برای اجراهای بیش از ۱۰۰ دقیقه وجود دارد که تماشای آنها را با چالش روبرو میکند. با این وجود اشکان خیلنژاد در دی ماه ۱۴۰۳ و پس از چندین دوره تمرین و تعیین اجرا و شیوع کرونا و بروز مسائلی غیرمنتظره و پرتنش اجتماعی و زمانبندی سالنها، در به تعویق افتادن اجرا، نمایش "برادران کارامازوف" را در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر بر صحنه آورده که به دلیل طول زمان ۷ ساعته آن یک روز در هفته و از ۱۸ بهمن ماه دو روز در هفته اجرا میشود.
نمایشی با دو وقفه استراحت و تغذیهای مختصر، با استقبال بینظیری از سوی علاقمندان به تئاتر مواجه شده و بلیتهای هر سانس آن در عرض چند دقیقه، به طور کامل بفروش میرسد.
اما در نحوه اجرا، خیل نژاد همچنان همان رویکرد دانشگاهی و تجربی خود و گروه تئاتر تازه را حفظ کرده و می توان پررنگتر شدن ردپای شیوههای اکسپرسونیستی را در نمایش فعلی او نیز دید. شیوههایی که در نمایش "پرده سوم، صحنه چهارم" و یا "پسران تاریخ"، نمونهای از آن را دیده بودیم. نوعی ویژگیهای مکانیکی با تاکید بر حرکات بدن و فیزیکال، در میدانی از اتصال و تداخل امیال و بدنها.
خیلنژاد با گزینش بخشهای کلیدی و اصلی رمان برادران کارامازوف، به بازنویسی متن توسط خودش و فارس باقری و با دارماتورژی کیهان پرچمی و مجتبی کریمی، با گروه بازیگران ثابتش حامد رسولی، مجید آقاکریمی، مریم نورمحمدی، حمید سجادیان، مهدی شاهدی، مهرداد بابایی و حضور دیگر بازیگرانی چون مهدی حسامالذاکرین، وحید آجرلو، عرفان امین، شکیبا بهرامیان، طاهره هزاوه، محمد رضا رشیدی، حسین طباطبایی، آتنا نادرزاده در این دوره، بیش از آنکه در صدد ساخت یک اثر نمایشی باشد، اقدام به طراحی و تولید نوعی "رویداد جمعی بدنها " نموده است. رویدادی آیینی و برخلاف قراردادهای همیشگی در نمایشها و تاکید بر حضور و تجمع امیال و بدنها در حدود مکانی و زمانی، چه از سوی اجراگران و چه تماشاگران، وارد تجربهی زیستی افراد میشود. ۷ ساعت حضور در سالن تئاتر بدون شک شکلی از زندگی است که در جریان جاری صحنه و اجرا، مواجههای چند سویه میسازد. مواجههای که منجر به درک و مکاشفهای دیگر میشود. این تعامل و مواجهه در زنجیرهای قرار میگیرد که رکن اصلی و مراسم گردان آن، اجراگر است. اجراگری که با احضار آشوب بدنها و میلی مولد و محرک، در چند برخورد با متن، با هدایت و خواست کارگردان، با دیگر اجراگران، با بدن خودش، با صحنه و با تماشاگران به مکاشفهای خوداگاهانه دست میزند و در این آیین تماشاگران را نیز دخیل و متصل میکند. بدون شک شکل اجرایی تئاترهای تجربی بهویژه با طول مدتی غیرمتعارف، بدون صحنهآرایی و سازههای عظیم دکور و اکسسوارها، طراحی لباس و گریمهای اغراقآمیز، بر همان منوالی میرود که تا جای ممکن مرز و فاصله با تماشاگر را به حداقل برساند. و ذهن او را فریبکارانه و مزورانه مرعوب نکند و بجز آنچه نوعی حقیقتمندی و هویت اوست، منتقل نکند. چنانکه در یک اشتراک معنایی و فیزیکی با تمام نیازهای غریزی و بشری، به یکی از پرچالشترین مباحث فکری و نظری انسانی آمیخته شده و ارائه شود.
برادران کارامازوفِ داستایوفسکی که خود در شکاف زخمی از شک و تردید، باور و ایمان و امتحان جای گرفته، دستمایه اشکان خیلنژاد قرار میگیرد تا فرآیند تمرین، تجربه، آیین، طغیان، غریزه، میل، عشق، شقاوت و رنج را بازآفرینی کند و اینبار نه در یک نمایش کلاسیک و خطکشیشده و نه در یک تولید مجلل و پرزرق و برق بلکه در نهایت امر انسانبودگی، ذهن و تفکر تماشاگر را به رغبت و اختیار او به فرازهایی از رمان ببرد که او را از آن لقمههای آماده و تزیین شدهی دیگر نمایشها، به مزهمزه کردن کفر و الحاد و خیانت و جنایت ترغیب کند.
شیوه اجرایی نیز در همین راستا تعیین و طی میشود. هیچ نوع الزام و یا خطوط مرزبندیشدهای رویت نمیشود. اجراگران در کنار صحنه و زمانی که نقش و دیالوگی ندارند، نشسته و حضور دارند. فراز و نشیبهای داستان با بداههها و طنزی ظریف درهم تنیده شده تا سنگینی اجرا، ذهن مخاطب را خسته و از کار نیندازد. در میدان اجرا، هر بدنی در طراحی حرکات، مفهومگرا و تجلی بالفعلی از آن است. بدن فئودور کارامازوف مدام در گریز و نفی و مضحکه، بدن دیمیتری، خشن، سرکش، تاریک و عاشقپیشگی را منتقل میکند، ایوان، آلیوشا، اسمردیاکوف، کاترینا، گروشنکا و پدر مقدس نیز هر کدام کاراکترهایشان در ربط واکاوانه و عیانی با بدنهایشان، خود را بازسازی میکند. این طراحی دقیق حرکات هر شخصیت، نقطه برجسته این اثر و اجرا است که بدون هیچ ذکری، قابل دریافت و درک تماشاگران قرار میگیرد.
در پرده دوم و بلافاصله پس از آنتراکت اول، دیالوگ مهم و تاثیرگذار ایوان و آلیوشا اجرا میشود و در ابتدای بخش سوم، اجراگران در زمان حال و خارج از چهارچوب نمایش و داستان، به بازخوانی ترانه ها و آوازهایی قدیمی و نوستالژی میپردازند که بیش از پیش این رویداد و مراسم، شخصی و متعلق به افراد حاضر در سالن باشد.
رویداد خیلنژاد و در گزینش بخشها و نوع ارتباط و بازی اجراگران، شکل دیگری از رهایی و کنشمندی را به منظر میرساند. او در این "گردهمایی" که شاید در وضعیت زمانه امروز، مهمترین تاثیر و هدفمندی یک اجرای تئاتری میتواند باشد، و با طرح مسئله شک و الحاد در قالب رمانی مشهور، به نظر میرسد که مانیفستی با زبان اجرا درباره احوال و وضعیت هنرمند تئاتر و ساخت و تولید آثار هنری - و اغلب اخته – دیدگاه و ذهنیت خود را نیز اعلام میکند. او در ساحت یک اجرای تجربی و آزمایشگاهی با حرکات فیزیکال و بدنهای فرمیافته که بدون شک نمادی از بدنهای سرکوبشده و طغیانگر نیز هست به همراه حرکات موزون و ریتمیک جمعی، ماشینهای اجرا و ادراک را همزمان به کار میاندازد تا در یک میدان مکث و مقاومت برای تمام کسانی که ۷ ساعت حضور جمعی و پایداری را تاب آوردهاند و از فردگرایی و عافیتطلبی به استقامتی گروهی با رنج و لذت رسیدهاند، تجربهای کنشورزانه و مراسمی بیتکرار بیافریند.
اینکه تا چه اندازه این ماشینها و این اتصالات در هر ببینده موثر بوده و جریان ساز شود، بیتردید به میزان درگیری و ارتباطیست که با اجرا برقرار کرده، با اینحال میتوان این تجربه را یکی از متفاوتترین موقعیتهایی دانست که چه برای گروه اجرایی و چه تماشاگران و مخاطبان، حضور در میدانی مرکب از تجلی فیزیکی و انتزاعی و مملو از ایدههای بیواسطه در نظر گرفت.