در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | احسان دفاعی: 3 به چی زل زدی میرزا؟ این ساعت زنگاری رو دیوار خیلی وقته که خوابه. س
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:15:16
3 به چی زل زدی میرزا؟
این ساعت زنگاری رو دیوار خیلی وقته که خوابه. ساعتی که نشون میده، ساعت بریدن نفس ما تو آینه ی ندیدناست. همون ساعتی که رگبار زدُ گِلُ لای کوچه رُ واسه بار چندم به رُخمون کشید. همون دیقه ای که واسه نداشته هامون سکوت کردیم. سکوتی که چند قرن به درازا کشید.
نیگا کن میرزا، خوب نیگا کن. ببین که ثانیه شمارش هنوزم که هنوزه دو به شکّه رفتنه. پاری وقتا لنگِ یه ثانیه میشیم. یه ثانیه غفلت
میکنیمُ یه ثانیه بعدش پشیمون از غافل شدنمون. تو همین اثناست که ثانیه ها پشت هم رد میشنُ مام همینجوری حیرونُ سرگردونِ خودمونیم.

دریغ میرزا؛
دریغ از این همه منُ مایی که هر روزُ هر دیقه از سرِ کوچه ی علی چپ هم رد شدیمُ حتی واسه یه دیقه ککمون نگزید که آخه هم پیاله ی روزگار هم شدن رسمُ رسومی داره اُ کارِ هر نا توئی نیس!

از اینجا تا غروب راه زیادی نیس میرزا. بارُ بُنه اتُ بذار زیمین. به قدر کافی، تو این چند روزه ی روزگار از ... دیدن ادامه ›› غریبه اُ آشنا بارمون شده. حالا توشه امون پر شده از صدای هق هق گریه های نکرده. میخوام ببرمت جایی که واسه آخرین بار فریاد زدیم. فریادی که به گوش هیشکی نرسید، اما گوشِ خودمونُ کَر کرد.

طالعِ نگاهت بی زاویه،
باقی،
غمِ ندیدنُ نشنیدن...



از: غریبه ای آشنا