در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال احسان دفاعی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:31:31
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تو با قلبِ ویرانه‌ی من چه کردی؟
ببین عشقِ دیوانه‌ی من چه کردی

در ابریشمِ عادت، آسوده بودم
تو با حالِ پروانه‌ی من چه کردی

ننوشیده از جامِ چشمِ تو مستم
خُمار است میخانه‌ی من، چه کردی؟

مگر لایقِ تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرتِ شانه‌ی من چه کردی؟

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده! با خانه‌ی من چه کردی؟

جهانِ من از گریه‌ات خیسِ باران
تو با سقفِ کاشانه‌ی من چه کردی؟

افشین یداللهی
زیباست...

۱۳ دی ۱۳۹۴
واقعا. شعر های دکتر یداللهی به جان می نشینند.
۱۳ دی ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من میخوام صدای آوازه خوان طاس رو بشنوم
سجاد ‌باقری و گروه تئاتر اولیس این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پلک هایت را آرام بر هم نهادی و
ندانستی که آرام آرام
کسوف را به زنده گی ام نزدیک می کنی.


از: دل بی قرار
زهر دارد عقربه
باید بکشم
هر آن چه را یک عمر
عقربه کشیده است
تنها او می فهمد
هیچ باری
سنگین تر از بار زمان نیست!


از: دل بی قرار
من از تقسیم
از خارج قسمت بودن
همیشه
بیزار بودم .
از اینکه هیچ باقی مانده ای
برای من نخواهد ماند !
از اینکه تو قسمت من ،نباشی
ومن قسمت تو ،نباشم !
زندگی همیشه قسمت ما را
خارج از قسمت مان
تقسیم می کند !

از: دل بی قرار
این دل بی قرارم آفرین داره ها...
۲۴ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهت را قاب گرفتم و
سجاده‌ی نمازم کردم
و خارج از نوبت
ذکر چشمانت را گفتم
باشد که
نذر دیرینم،
ادا شوی...

از: بهارک حکمت
قول داده بود برایم شهر قصه بسازد...غصه ساخت یا قصه نمی دانم...اما هر چه باشد یک حرف که نباید این همه حرف پشتش داشته باشد...!!!

از: دل بی قرار
عالی بود ...مرسی.
۰۸ تیر ۱۳۹۲
قول داده بود برایم شهر قصه بسازد...

آفرین احسان
۰۹ تیر ۱۳۹۲
ممنون مهدی جان.لطف داری بزرگ مرد.
۰۹ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گنجشکان دروغ می گویند...جیک...جیک...جیک...
جیک هیچکدامشان در نیامد تو که دور می شدی...
رفتنت آنقدرها فاجعه نیست...
من...مثل بید مجنون ایستاده می میرم...
فقط...یک حرف ناگفته می ماند...
و آن این است...
آآآآآآآآآه ه ه ه ه ه...


از: دل بی قرار
هر روز دو بار جانم به لب پنجره می رسد...
وقتی که می روی...وقتی که...می آآآآیی...
با هر قهرت بیشتر به من می فهمانی که عاشقی یعنی چه...
قهر...غیرت عشق است...و حربه ای تکراری برای عاشقان بی قرار...
من...با تو چه کنم؟؟؟؟؟؟؟


از: دل بی قرار
من...با تو چه کنم؟؟؟؟؟؟؟
۰۲ تیر ۱۳۹۲
ممنون از تذکرتان. اشتباه تایپی بود که اصلاح شد.
۰۳ تیر ۱۳۹۲
دقیقا! "من...با تو چه کنم؟؟؟؟؟؟؟"

مررررسی!
۰۵ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیلی دلتنگ توام !
قرارمان امشب ،
راس ساعت بی قراری !!!
دوست دارم " غربت" من باشد و
"قربت" شانه هایت ،
" آوارگی " من باشد و
" آوار " شدنم بر شانه هایت !
می خواهم نداشتنت را در آغوش بگیرم !!!


از: دل بی قرار
خوب یادمه , یه روزی از همون روزای بی سرو ته , پیغوم روونه کردی و گفتی اینجا هواش آفتابیه , ابری تو آسمون نیس , ولی با این حال بد جوری دلگیر و بغ کردس.
حالا ببین میرزا...ببین چه جوری شاد و خندون رخت خاکستری هر روزمون و آویزون دیوار مخروبه کردیم و دریدن سایه ی شب و تو بوق و کرنا می کنیم. به اسم شبت قسم که بنا نبود با این روزگار ناتو همکلوم بشیم. فقط ما بودیم که تو زرد از آب در اومدیم , نومه ی اعمال ما رو ننوشته سوزوندن و بوی سوختنش همه ی آبادی رو برداشته.


از: غریبه ای آشنا
خدایا!آسمان چه مزه ای است؟!ما که تا به حال فقط زمین خورده ایم!

از: ...
اینطور آرام آرام آماده می شوی برای پرواز..
۲۲ خرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فرار کن از این ناکجا
" گنجشکک"
این روزها میرزا گشنه است
من هم فراری ام
فراری ام از عمری که به درازای خاک برادر باشد

از: خود
فراری ام از عمری که به درازای خاک برادر باشد.

عالیییییییییی
۱۶ خرداد ۱۳۹۲
لطف داری برنا جان
۱۶ خرداد ۱۳۹۲
دروووووود
۱۶ خرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در جریان باش
تماشای جغرافیای صورتت
زنده گی ام را به
جریـــــــــــــــــــــــان می اندازد


از: خود
- شما رهبر ارکستر سمفونیک افکار و احساسات خویشید. نباید گامهای خود را با صدای طبل و شیپور دیگران هماهنگ کنید. گوش به نوای درون خود بسپارید. نواهایی که از درونتان بر میخیزد را هدایت کنید.

از: دکتر الهی قمشه ای
3 به چی زل زدی میرزا؟
این ساعت زنگاری رو دیوار خیلی وقته که خوابه. ساعتی که نشون میده، ساعت بریدن نفس ما تو آینه ی ندیدناست. همون ساعتی که رگبار زدُ گِلُ لای کوچه رُ واسه بار چندم به رُخمون کشید. همون دیقه ای که واسه نداشته هامون سکوت کردیم. سکوتی که چند قرن به درازا کشید.
نیگا کن میرزا، خوب نیگا کن. ببین که ثانیه شمارش هنوزم که هنوزه دو به شکّه رفتنه. پاری وقتا لنگِ یه ثانیه میشیم. یه ثانیه غفلت
میکنیمُ یه ثانیه بعدش پشیمون از غافل شدنمون. تو همین اثناست که ثانیه ها پشت هم رد میشنُ مام همینجوری حیرونُ سرگردونِ خودمونیم.

دریغ میرزا؛
دریغ از این همه منُ مایی که هر روزُ هر دیقه از سرِ کوچه ی علی چپ هم رد شدیمُ حتی واسه یه دیقه ککمون نگزید که آخه هم پیاله ی روزگار هم شدن رسمُ رسومی داره اُ کارِ هر نا توئی نیس!

از اینجا تا غروب راه زیادی نیس میرزا. بارُ بُنه اتُ بذار زیمین. به قدر کافی، تو این چند روزه ی روزگار از ... دیدن ادامه ›› غریبه اُ آشنا بارمون شده. حالا توشه امون پر شده از صدای هق هق گریه های نکرده. میخوام ببرمت جایی که واسه آخرین بار فریاد زدیم. فریادی که به گوش هیشکی نرسید، اما گوشِ خودمونُ کَر کرد.

طالعِ نگاهت بی زاویه،
باقی،
غمِ ندیدنُ نشنیدن...



از: غریبه ای آشنا
تو فرمان دادی برای گشایش عقده هایت
برای رسیدن به نداشته هایت
اما من و ستاره ها سکوت کردیم
کاش می فهمیدی "میرزا" که سکوت همیشه نشانه رضایت نیست و گاهی نشانه خفگی یک فریاد پشت ابری از بغض است.
حالا ببین که به کجا رسیدی و رساندی "میرزا"
قرار بود فاتح باشیم ، نه مستحق فاتحه....باور کن میرزا ، آن دروغ که صداقت ما را از ساقه شکست ،سپاه تو را از ریشه خواهد خشکاند...دروغ نیست....نشان به نشانِ اینهمه ما ....که غرق آتشیم..
حالا به جای هِق هِق کردن ؛ حَق حَق کن "میرزا" که شاید خدا دلش به حال سوخته ستارهای ساکت بسوزد و باران بیاد و بر روی این نکبتی که دچارمان کردی ببارد.




از: خود
عالی،یک دنیا سپاس
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲
ممنون از لطف و بزرگواریتان دوست گرام.

۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
زیبا بود .ممنون
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی با روحت آشنا بشوم
چشمانت را نقاشی خواهم کرد
نقش چشمانت را طوری خواهم زد
که سگ داشته باشد
تا نشود به راحتی ازش گذشت
رنگ چشمانت را نیلی خواهم کرد
آنقدر نیلی که
که موسی نیز
دست به عصا از آن بگذرد


از: خود
زلزله درس های بزرگی به آدم میده.
ممکنه تو زلزله یه یخچال 12 فوتی رو سر بچه ات، یخچالی که برای هر فوتش هزارتا فوت و فن به کار برده بودی.
اون موقع است که می فهمی روی گسلی. آره اولاد آدم رو گسل زلزله زنده گی می کنه.
کافیه گسل ایمانت بلرزه تا تمام هستیت آوار بشه روی سرت و اگر ...
بگذریم
هر وقت که زلزله میاد فکر دست های بیرون مونده از خاک عین خوره به جونم می افته.
ای ارحم الراحمین دست های زیادی منتظرت هستن......... حواست هست؟

از: خود
سفر شیرین است
مثل قند
گاهی یه حبه قند
بهانه ایست برای یک سفر
سفری از جنس مرگ
پ . ن : فکر کنم خدا دلتنگم شده ، من هم دلتنگ آغوشش هستم . امان از دست مادرم که فریاد زد" خدایا بچه ام" .
و استجابت دعا و فرصت دوباره ...

از: خود
چه جالبه که هنوز من، تو احسان ِ عزیز رو ندیدم.

دلتنگ تر به آغوش ِ خدایم..
۱۶ فروردین ۱۳۹۲
کم سعادتیم جناب نداف عزیز. دیدن یک نمایش خوب دلیل خوبی است برای یک دوستی و آشنایی پایدار.
۱۶ فروردین ۱۳۹۲
این سفر های شیرین کام برخی عزیزان را بیشتر از سایرین تلخ می کند مثل مادرها....
عمرتون بلند و با عزت
۱۷ فروردین ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید