" تو که ارگانشو نداری، عاشق زن زمینی شدنت چی بود؟"
اول از همه اسمش جذبم کرد. تصوری در ذهنم شکل داد از نمایشی یک سَره شامل صحبتهای آدمی که به تدریج اختیارش را از دست میدهد و همه ذهنیت، گذشته، وسوسهها و نگرانیهایش را بیرون میریزد. به تدریج میزند به سیم آخر. "اعترافات غیر ارگانیک" با این اسم همچنان به نظرم جذابش، با تصوراتم متفاوت بود. اما ویژگیهای جالبی داشت. متن بد نبود و هرچه نمایش پیش میرفت پتانسیلهای جذابی رو میکرد. این سخنرانی نمایشی دارای دو وقفه ساختاری بود که اولی حکم نقطه عطفی را داشت. البته به نظرم میشد برای اجرای این لحظه فکر بهتری کرد تا تاثیرگذار باشد. درجاهایی از نمایش داشتم سر ذوق میآمدم و ایدهی مونولوگ نهایی (هملت) هم خوب بود اما در مجموع، به نظرم اثر موفقی نبود. در حد ایده باقی ماند و خیلی شتابزده تمام شد.
تکرار جمله "شماها ببینید" را دوست داشتم. و آن جایی که سخنران در حالت ایستاده سعی داشت دهانش را جلوی میکروفن بگیرد و به صحبتش ادامه دهد هم جالب بود.
در اجرایی که من دیدم به دلیل مشکل فنی، تصویرهای روی پردهی نمایش پشت سر بازیگر پخش نمیشد و متاسفانه نمیدانم پخش این تصاویر در طول نمایش، چه تغییری در حال و هوای اثر ایجاد میکرد.
نمایش تمام شد و آن تصور اولیهام جذابیت خودش را حفظ کرده. همچنان