یادداشتی درباره فیلم بوتاکس / کاوه مظاهری
روزنامه سازندگی / سه شنبه 30 شهریور 1400 ص14
«در شورهزار تقدیر»
اغلب فیلمهایی که بخش مهمی از جریان آنها رویکرد روان انسان است در عین آنکه میتواند روایتگر قصهی آدمهایی در پیرامون ما باشد، از نگاهِ اجتماعی نیز قابل تعمق است.. بسیاری از فیلمهای درخشان در چند دهه گذشته، در کنار تکنیک ساخت خوب، انتخاب جذاب و پرداخت قوی، سوژهای روانشناختی داشتهاند؛ شاید یکی از مهمترین انگیزههای دنبال کردن یک فیلم با وجود انواع تولیدات با ژانرها متنوعی که در سراسر دنیا ساخته و در معرض علاقمندان قرار میگیرد، گیرایی و کشش از جنبهای باشد که با ویژگی غافلگیری، جنایی و روانشناختی، طرح و عرضه شده باشد.
بوتاکس با پرداخت ویژهاش درباره خانوادهای که دو خواهر و یک برادرند، خلاقانه موقعیتی را به تصویر میکشد که همانقدر میتواند عادی و طبیعی باشد، بههمان اندازه، محال، عجیب و تکاندهنده است. و بههمان اندازه که نیازمند موقعیتسازی پیش از وقوع حادثهی اصلی است، میتواند کاملا در یک روند معمول،
... دیدن ادامه ››
دچار تغییری بنیادی و ساختارشکنانهای شود که قابل پیشبینی نیست. این همان ویژگی روان انسان است که با تمام شناختی که میتوان از آن داشت، در شرایط و موقعیتهایی، به شکلی غیر قابل انتظار و حتی در جهت خلاف همیشه، بروز میکند و از درونیترین لایههای روانی منشاء میگیرد.
بوتاکس همان رُویهای است که تماشاگر از ابتدای فیلم، روند رفتاری کاراکترها را دنبال کرده و در مواجهه با خشونتِ پنهان موجود در تمسخر و ریشخند مداومی که خردکننده است و در نهادش میطلبد، عینی کرده و اتفاق تلافیجویانهاش را در شدیدترین شکل، عملی میسازد و این انطباق ذهن مخاطب و داستان فیلم است که بوتاکس را دوستداشتنی و پر کشش میکند؛ هر چند از دیدن آن منقلب شود.
اکرم با بازی خوب و اندازهی سوسن پرو، که مهمترین تاثیرگذاری نقش مدیون بازی او است، با آنکه بزرگتر از خواهر و برادر خود، عماد و آذر است، همواره در حال انجام دستورات آنهاست، آنقدر که به نظر میرسد خود قادر به انجام کاری نیست مگر از او خواسته شود. اما او غریزی آنقدر میفهمد که سربزنگاه، آن کاری را انجام دهد که هوشمندانه است، کاری که دور از انتظار دیگران است. او نه تنها ذهنی کند ندارد بلکه در سکانس نهایی، خلاف آن، اثبات میشود. اینکه نویسنده و کارگردان، به عمد وضعیت ذهنی و رفتاری اکرم را عریان نمیکند و اجازه میدهد این وجه در ابهام باقی بماند، دقیق و حساب شده است. چرا که آنچه در جریان است ربط چندانی به اختلال ذهنی ندارد. بلکه متمرکز بر ویژگیهای روان است. سکانس اول فیلم، اکرم رو به تلوزیون ایستاده و مدت زمان زیادی، کارتون تماشا میکند، این وجهی از کاراکتر ساده و کودکانهی اوست که تمام دستورات و خواستههای آذر و عماد را با سادهدلی انجام میدهد، هر چند ابدا به معنای ذهنی کودک نیست؛ با این حال بجای قدردانی، مدام توسط عماد مورد تمسخر قرار میگیرد.
او همواره در هر موقعیتی حکم پیادهنظام را دارد، که منتظر فرمان فرمانده است، چه صبح زود، وقتی ماشین عماد روشن نمیشود، باید آن را هل بدهد و چه هنگامی که آذر از او میخواهد باور کند که عماد به سفر رفته است. در نهایت این حد از تمسخر بیش از تاب تحمل او شده و عقده حقارت انباشتشده در طول سالها، موقعیت تراژیکی را رقم میزند که سرآغاز فاز اصلی فیلم است؛ اگر اکرم به واسطه احساس حقارتش، از هر نوع عاطفه خانوادگی و پیوند خونی تهی میشود، و تنها درصدد تلافی آن زخمهای روحی است، آذر نیز با ولع پول و جاه طلبی فربه شدهاش، هر مانعی را از سر راه بر میدارد تا به خواستههایش برسد، حتی اگر برادرش باشد.
بوتاکس همچون فیلم کوتاه دیگری از کاوه مظاهری به نام رتوش، با مضمون چالشی عجیب و موقعیتی غیرمعمول، مخاطب را در دایرهای از کاراکترهای فیلم و وضعیتهای متعاقب آن، گیر میاندازد، تا مدام در همان موقعیت بغرنج جزوی از فیلم و روند آن شود.
لوکیشن دریاچه نمک حوض سلطان، انتخابی دقیق و بینظیر است؛ از قاببندیهای تماشایی تا تداعیهای معنایی و انطباق با محوریت کلی داستان. چند سکانس درخشان در فیلم وجود دارد که اعتبار دو چندانی برای سازندگان آن، بههمراه دارد. وقتی اکرم و آذر در برهوتی از نمکزار دریاچه، ساعتها مسخ شده،مستاصل و درمانده از آنچه رخداده، تمام روز تا غروب در ماشین بیحرکت نشستهاند. اما شاید بهترین سکانس فیلم وقتی است که دوربین روبرو و جایی قرار گرفته است که هر دو خواهر در حد فاصل یک دیوار، در کادر هستند. آذر در آشپزخانه با قصاوت، در حال اقدام به قتل است و در اتاق دیگر اکرم با کمال خونسردی، بی آنکه احساس ناراحتی داشته باشد، پا و جورابش را وارسی میکند.
با این وجود بخشهایی از فیلم از جمله برخورد و رابطه مهندس با آذر و مهمانی نذری پزان منزل دایی، کلیشهای شده و خوب در نیامدهاند. بوتاکس روایتی چالش برانگیز از زندگی انسان امروز است که در تهیشدگی از عواطف انسانی، در حال بازگشت به خوی حیوانی است که برای مقاصد و ارضای عقدههای روانی خود، به هر خشونتی دست میزند. فرجام فیلم نیز در اوج و درخشان رقم میخورد؛ نه راهی برای جبران مانده و نه ادامهی زندگی؛ اینبار اکرم تصمیم میگیرد و انجام میدهد و این حکایتی از نویسندگی و کارگردانیِ موفق است.
نیلوفرثانی