عناصر تشکیلدهنده درخونگاه:
• یک یاکوزای ایرانیتبار که قبلاً رضا دوزاری بوده و هم اکنون به شکل اغراقشده و بینقصی قرار است نقش ناجی را ایفا
... دیدن ادامه ››
کند.
• یک مادر خائن که با وجود شناختی که از همه اعضای خانواده داشته است در امانت فرزندش خیانت میکند؛ و دست آخر هم از همه طلبکار است.
• یک پدر بیعرضه، بی کاره و ابله که البته هنگام گیر افتادن در یک موقعیت استراتژیک شبیه چرچیل عمل میکند.
• خواهری نامرد و بیمعرفت که زمان غذا بردن برای شوهرش را نیمهشب انتخاب میکند تا مخاطب فیلم به طرز شگفتانگیزی فریب بخورد که شاید بدکاره است. ضمناً چون مدرسهشان را در جنگ (سه سال پیش) بمب باران کردهاند، او روزها بهصورت مستمر جلوی تلویزیون خواب است.
• برادری مفقود در جنگ که ظاهراً و صرفاً بهانهای است برای یادآوری و اشاره به جنگ
• مادربزرگی بیخاصیت شبیه یک شیء که در آخر فیلم درنهایت بیاحترامی به کناری پرتابش میکنند.
• لحن آهنگین و مسجع دیالوگها که تا اواسط فیلم گوشنواز است اما از نیمه فیلم به بعد هم از آن هم خبری نیست.
• المان رفاقت فیلم که خلاصه شده است در دیدار امین حیایی و نیما فلاح و سپس درخواست حیایی از زن بدکاره برای رفع نیاز جنسی رفیقش!
• یک تیمارستان خالی با مسئولی شبیه کاریکاتورِ گوژپشت نتردارم.
• یک زن بدکاره اما با معرفت، رفیق و ناجی و البته مادری فداکار.
• مرگی نابهنگام بیربط و غیرقابلباور! آن هم مرگ یاکوزایی که با آن همه بلا که در ژاپن، سرش آمده بود هنوز زنده مانده بود.
• و البته تعداد قابلتوجهی اشتباهات زمان پریشانه!
همه اینها را در دوربین تورج اصلانی ریخته هم میزنیم و ابتدایش مینویسیم تقدیم به مسعود کیمیایی.
البته ابتدای فیلم تأکید میکند زمان فیلم 1370 است. اگر مثلاً 1380 یا 1360 بود چه تغییر در روند داستان ایجاد میشد؟ اگر مهدی مفقود در جنگ نبود چه؟ اگر رضا دوزاری به ملاقات رفیقش در تیمارستان نمیرفت؟
نمیدانم، شاید پیام فیلم آنجایی بود که ملیحه لب به شکایت میگشاید:
«بدبختی هامون کش می یاد، بهشتزهرا کش می یاد، شده بهشت زهر، هر روز انا للله، هر روز اشهد ...»
که به شدت شعاری بود و هیچ ربطی هم به داستان فیلم و شخصیتها نداشت.
3 از 10