درباره نمایش «در انتظار الی» به کارگردانی نازنین فراهانی
هویتهای انکار شده
نوشته محمدحسن خدایی
یکی از عرصههای نوشتن نمایشنامه در ایران امروز بیشک مربوط میشود به ساختن فضاهای معناباخته و تحت انقیاد نیروهای سرکوبگر. کمابیش شبیه آن جهانی که «ابزرد نویسان» غربی در قرن بیستم مورد عنایت قرار داده و جریان درامنویسی را واجد گسستهایی بنیادین در هستیشناسی کردند. این گرایش به بازنمایی فضاهایی که معنای خود را از دست داده و مستوجب هویتزدایی از شخصیتها میشوند، به نویسندگان درام ایرانی هم تسری یافته و در اینجا و اکنون ایران ما هم
... دیدن ادامه ››
نمود فراوانی دارد. موقعیتهایی فاقد تاریخ و جغرافیای انضمامی و میل به انتزاعیات. از این باب نمایشنامهای را که حمیدرضا اسدزاده نوشته میتوان نوعی طبعآزمایی در این حال و هوای ابزردیستی فرض گرفت و بر دقایق آن درنگ کرد. عنوانی چون «در انتظار الی» در خاطره جمعی سینمادوستان وطنی، یادآور سینمای اصغر فرهادی است. پس جای تعجب نخواهد بود که در طول اجرای پنجاه دقیقهای نمایش، از زبان شخصیتها مدام به سینما و حواشی آن پرداخته شود. نمایشنامنویس دو موجود شبهانسانی را در یک مکان بسته نشان میدهد که تلاش دارند با مکالمات بیسروته، شکلی از دیالکتیک نفی و سکون را به سرانجام برساند. بازیگری چون میلاد فرجزاده گویا واجد شکمبارگی است و همیشه در تمنای خوردن. گویا نام «شکمو» برازنده اوست، پس با هیکلی فربه، بر روی صندلی نشسته و بیوقفه از غذا، انواع رئالیسم، زیباشناسی و هویتزدایی خویش حرف میزند. شبیه شخصیتهای در انتظار گودویی بکت، گاهی تکهروزنامهای از روی زمین برداشته و آن را میجود و در باب هنر و هستی حرافی میکند. در مقابل سپهر زمانی با آن تن لاغر و جنبوجوش همیشگی، علاقهای به حرفهای شبهروشنفکرانه این موجود رقتانگیز ندارد و مدام در مقام مخالفت با او درمیآید. بنابراین اجرا میان اتصال با وضعیت و انتزاع از آن، همچنان سرگردان باقی میماند و تا به انتها به یقین نمیشود فهمید که این دو موجود چه هویتی در این جهان هستی دارند. آیا دو انسان گرفتار در یک فضای بسته هستند یا موش و همستری که به اسارت گرفته شده و قرار است ابژه آزمایشهای خطرناک باشند.
نازنین فراهانی در مقام کارگردان تلاش دارد اجرایی کمینهگرایانه ترتیب دهد. کف صحنه پر است از تکههای روزنامه که گویا جویده یا مچاله شدهاند. یک سطل چوبی که پر است از آب گندیده و در مرکز صحنه یک دستگاه فانتزی که با چرخاندن دستهاش، موسیقی پخش میکند. نورپردازی چنان تدارک شده که با کم و زیاد شدنِ موسیقی هراسانگیزی که گاهی پخش میشود، فرآیند در اسارتبودهگی را به مخاطبان انتقال دهد. با آنکه شیوه اجرایی در خدمت استراتژی نمایشنامه است اما بلاتکلیفی خود متن، کارگردانی را هم تا حدودی دچار سردرگمی کرده. به لحاظ شیوه بازی، هر دو بازیگر توانستهاند ظرفیتهای معنایی نمایشنامه را عینیت بخشند. ترکیبی از واقعگرایی با اغراقهای گاهوبیگاه فضاهای ذهنی و اکسپرسیونیستی به ریتم مناسبی منتهی شده است. اما همچنان وقتی یک بازیگر به تمامی نمیداند هویتاش چیست، پر واضح خواهد بود که در ایفای نقش، گرفتار حاشیههای بیمورد شود. فیالواقع اگر هر دو موجودی که بر صحنه شاهد هستیم نه انسان که حیوان باشند، این حجم از گفتگوهای مبتنی بر فضای روشنفکرانه در قبال سینما، روشنفکری و اصفر فرهادی از چیست؟ و اگر قرار بر این بوده که انحطاط اخلاقی و رفتاری دو انسان دربند را روایت کنیم که چگونه تبدیل به حیوان شدهاند، چرا به استلزامات این قضیه وفادار نمیمانیم؟ حمیدرضا اسدزاده در یک متن نه چندان بلند، تلاش دارد نقدی تند و تیز به گفتارهای سترون روشنفکری داشته باشد بنابراین شخصیت فربه و شکمویی را نماینده این اختگی روشنفکرانه قرار داده است. اما این حجم از ارجاع به سینما و هنر و مغفول ماندن عرصههای دیگر زندگی، فضای اجرا را از مهملبودهگی تمام عیار دور کرده است. به هر حال تولید گفتاری که نشان از بیمعنا شدن مناسبات است و از نظام علت و معلولی تبعیت نمیکند، لازمه یک نمایشنامه ابزرد پیشرو است. نکتهای که چندان در این اجرا مشاهده نمیشود و همچنان نمایشنامه اضطراب انتقال معنا دارد.
در نهایت میتوان «در انتظار الی» را کمابیش قابل دفاع دانست که چندان به ورطه ابتذال در نمیافتد و تمنای به نمایش گذاشتن مناسبات ابتذال را دارد. بازیهای به نسبت خوب که از دل تئاتر دانشگاهی بیرون آمده و در خدمت اجرایی قرار دارد که میشود با تساهل و تسامح، آن را یک ابزرد وطنی دانست. اما با تمام نکات مثبتی که ذکر شد، به علت نوع روایت و ابهام در شخصیتپردازی، میتوان ردپای شکلی از سمبولیسم را نظاره کرد. اینکه با شبهانسانهایی گرفتار در یک وضعیت انقیادی بخواهیم مناسبات این روزهای خودمان را به نقد بکشانیم، غلطیدن در دامن نمادگرایی و محافظهکاری است. یادآور سنتهای سمبولیستی قدما که هنوز به تناقضات مدرنیته قدم نگذاشتهاند.