در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش خانه برناردا آلبا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:01:17
امکان خرید پایان یافته
۰۷ اردیبهشت تا ۱۴ تیر ۱۴۰۲
۱۹:۰۰  |  ۱ ساعت و ۳۰ دقیقه
بها: ۱۵۰,۰۰۰ تومان
+ ۹% مالیات ارزش‌افزوده
خانه برناردا آلبا یک درام کلاسیک فاخر در مورد زنی (شاید تو) در خانه ای در میان یک دهکده در اسپانیاست (شاید خانه‌ی تو). مرگ پدر خانواده چالش هایی را به همراه میاورد و دختران برای رهایی وارد جنگی نابرابر شاید با خود، مادر و جامعه می شوند.

قابل توجه تماشاگران عزیز: پارکینگ مجموعه در ضلع شمال غربی میدان آزادی قرار دارد. ورودیِ مجموعه ورودی شمالی است.

توجه: درهای سالن ۱۵ دقیقه مانده به زمان اجرا باز می‌شوند. پس از شروع نمایش امکان ورود به سالن وجود ندارد.

تلفن های هماهنگی: ۰۹۱۲۱۳۸۵۴۳۶- ۰۹۱۲۶۹۷۵۲۳۷

 

مکان پارکینگ برج آزادی

 


- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۶ سال خودداری نمایید.

توجه از تاریخ ۱ تا ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ آدرس محل پارکینگ برج آزادی به علت دهه فجر از ضلع شمال غربی به شمال شرقی انتقال یافته است.
توجه: پارکینگ مجموعه در ضلع شمال غربی میدان آزادی قرار دارد. 
موقعیت مکانی پارکینگ مجموعه آزادی
ورودیِ مجموعه ورودی شمالی است.

 

اخبار

›› مدت اقامت «برناردا آلبا» در «خانه» برج آزادی تهران تمدید شد

›› سالن اصلی برج آزادی تهران «خانه برناردا آلبا» می‌‌شود

مکان

میدان آزادی، طبقه زیرین برج آزادی، مجموعه فرهنگی هنری برج آزادی
تلفن:  ۶۶۰۲۳۹۵۱-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود
این نمایش به لحاظ طراحی دکور خلاقانه کار شده بود.
بیان بازیگرها زمانی هم که جیغ می‌زدند یا اگر چند نفر هم‌زمان صحبت می‌کردند قابل شنیدن ... دیدن ادامه ›› بود و دیالوگ‌ها نامفهوم نبودند.
طراحی لباس در حین سادگی زیبا بود چون تمام دخترها و خدمه‌ی خانه از لباس هم‌شکل برخوردار بودند.
این نمایش قبلن کار شده بود ولی خوبی این نمایش این بود که حداقل در نوع اجرا سبک خودش را داشت.
باز اجرا نمیشه؟
امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
سلام، مشخص نیست.
اگر اجرای مجدد بود اطلاع رسانی میشود.
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
ارتا اربابی
سلام نمایش جدید اجرا داره میشه دوس داشتین میتونید دیدن کنین
سلام. کاش نام نمایش یا لینکش در تیوال رو هم لطف کنید به من
۰۹ دی ۱۴۰۲
ZhiZhi
سلام. کاش نام نمایش یا لینکش در تیوال رو هم لطف کنید به من
نام نمایش دوازده مرد خشمگین 2024
۱۱ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قدری در باب "خانه برناردا آلبا" از نگاه یک غیرمنتقد

1. فیلم "رقصنده در تاریکی" فون تریه فیلمی ست که علیرغم علاقه زیادم به آن، بسختی میتوانم دوباره ببینمش. همه رنج است و رنج و رنج. اما وقتی به تماشای دوباره "خانه برناردا آلبا" دعوت شدم، سراسر شور شدم و لبخند. میدانستم که میتوان با خیال راحت تکیه داد، اشک ریخت، غصه خورد ولی دست آخر، با کوله باری از امید و "میل به زندگی" سالن را ترک کرد.
2. در تالار آزادی محل نمایش "خانه برناردا آلبا" نشسته ام. همه چیز بجز نوری محو و اندک، در تاریکی مطلق بسر می برد. یاد "مغاک" نیچه می افتم که همینک در من چشم دوخته است. از همین ثانیه اول می خواهد مرا به درون جهان تلخ لیک اسرارآمیزش ببلعد. عجالتا خلاصه ای ازین جهان را می آورم: با روایتی از زندگی زنانی طرفیم که در آستانه فروپاشی اند، و تماشاگر این فرصت را یافته تا به یاری بازیگران (زنانی که در زندگی روزمره هم یافت میشوند، زنانی که بی شباهت به قهرمانان جنبش اخیر ایران نیستند) بشتابد و شانه ای شود برای اشک و آه و آرزوها و ناکامی های بسیار. بازیگرانی اسیر چرخه ای سیزیف وار از سختی و رنج لیکن قوی و سرسخت.
3. چطور است که با وجود گذشت حدود 100 سال از نگارش "خانه برناردا آلبا" این اثر قادر است انسان 2023 ای را متاثر کند؟ در این نمایش ... دیدن ادامه ›› به کارگردانی دانیال اربابی که در سالن "آزادی" به نمایش درآمده نشانه هاییست، آیا نمیبینید؟! این اثر بخصوص را می توان برداشتی فمینیستی از نمایشنامه لورکا دانست که بجز نمایش سختیهای زندگی زنان، مترصد بازگرداندن هویت از یاد رفته زن اسپانیایی (یا ایرانی؟!) است.
برناردا آلبا و پونچا (خدمتکار آلبا)ی دارابی، نمایندگان سنتی متعصب اند با این باور احمقانه: چون من و پدرانم به چاهی یکسر تاریک و سیاه افکنده شده ایم، پس فرزندان مان نیز باید تا ابد در اعماق آن به زندگی ادامه دهند! اما غافلند از آنکه دخترکان آلبا سرانجام نردبانی خواهند یافت (ساخت) تا خود را از چاه مخوف باورها و سنتهای منسوخ و فاقد منطق رهایی دهند.
برناردا از این حقیقت روانشناختی غافل است که فرزندان زندگی نزیسته والدین خویش را خواهند زیست. هر نسل تازه ای این حق را دارد که راهی ورای اعقاب خویش یافته و از آن استیلا یابد.
4. ذهنم با پرشی ناگهانی، از همدستی لورکا با اربابی برای خلق زندانی شبیه به "خاطرات خانه اموات" داستایفسکی خبر میدهد. زندانی قرن بیستمی (یا بیست و یکمی) و با یک تفاوت اساسی دیگر: در تئاتر "خانه برناردا آلبا" با زندانی خودساخته و برساخته از سنتهای دست و پاگیر طرفیم و زندانبانی که لباس مادر خانواده ای عزادار را به تن کرده است به نام برناردا آلبا (طراح لباس با فرق گذاشتن بین لباس او و سایر دختران، خواسته تقلبی کوچک برساند!)
یک پرش ذهنی دیگر: آیا نمی توان با خوانشی فرامتنی و سیاسی از این نمایش، ساکنین عمارت "برناردا آلبا" را شهروندان اسیر، مغموم و مظلوم کشوری تحت لوای دیکتاتوری بیرحم و سراپا خشم دانست که: لبخندی محو و بی رمق بر لب دارند، رنگی به صورتشان نمانده یا "مردگانی درآمده در هیبت زندگان "؟ (راهنمایی: گریم جذاب لیکن تلخ بازیگران) البته با نیم نگاهی به غرور کاذب مادر-زندانبان هم چراغی در تایید این فرضیه روشن میشود: اصلا یکی از شباهت های تمام دیکتاتورهای تاریخ، همین غرور حبابی بسیار بزرگ ولی توخالی است.
5. وقتی به تماشای این تئاتر نشستم، خود را همسایه فضول خانه برناردا آلبا پنداشتم که بناست از فراز دیوارهای خانه، به زندگی سیاهچال وارشان سرک بکشم.
درست است که در این خانه، مردان غایب اند و ورودشان به آن قدغن، لیکن زنان ساکن این خانه زنانگی شان را به تمامی از یاد برده اند و شاید لباس تنها پیوند دهنده آنان با جهان زنان باشد.
6. تماشای ریختن قطعات بازی دومینو همواره جذاب است، مخصوصا وقتی با دومینویی واقعی و از جنس تمامیت خواهی طرف باشی. در اینجا نیز، پس از افتادن قطعه اول دومینو که بادبزنی قرمز (نماد نقطه مقابل سنت عزاداری) است به مرور راه برای ریختن قطعات بعدی هموار میشود.
7. بنظرم نمایش "خانه برناردا آلبا" ی اربابی جاافتاده تر و سالخورده تر از نسخه ی رفیعی است! انگار ساکنین این خانه در طی سالهای اخیر و از گذر وقایع گذشته بر این محدوده جغرافیایی، بی حس تر، سیاه تر و چه بسا بی رحم تر (نسبت به اطرافیان و حتی خودشان) شده اند. آن جو کمابیش سرخوش تر، کمی رنگی تر و واجد رگه هایی از زندگی در نسخه رفیعی جای خود را به هیات مردگان تئاتر اخیر داده است. انگار همان بارقه امید نیز در اینان رخت بربسته است. این را می توان در دکور، گریم، موسیقی متن، لباس و حتی جنس بازی بازیگران یافت. حتی تماس های واقعی انسانی و فیزیکی، جای خود را به بازی های بدنی و فیزیکال مصنوعی داده اند.
بی شک حاکم بلامنازع این نمایش، مرگ (دیکتاتوری، فقدان زندگی و زنانگی، آداب و رسوم بلعنده) است، همو که بر جهان زندگان "خانه برناردا آلبا" سایه انداخته : از تابوت چوبی پدر متوفی که در میزانسن تمام صحنه ها حضور دارد گرفته تا تخت خواب آهنی دخترکان برناردا ( خواب در باور بسیاری، برادر و همنشین مرگ است!) که هیچگاه از جلوی چشم تماشاگر کنار نمیرود.
8. عمل (اکت بازیگران)، صدایش بلندتر از شعار و حرف (شعار برابری و الخ) است. با هر پله نردبانی که دختران آلبا بالا می روند (یادآوری: نردبانی از جنس زنجیر و شبیه به پلهای معلق!)، بجز آنکه نفس در سینه مخاطب حبس می کند، سقلمه ای به او می زند و پتانسیل و قدرت نهفته در این جنس ضعیف (بقول فالاچی و بسیاری دیگر) را عیان می سازد. که او نیز قادر است همپای مردان موانع از سر راه بردارد، غیرممکنی را ممکن کند و دست به آفرینش بزند.
9. بعنوان یک علاقمند کشف ابعاد روانشناختی آثار هنری، دو چیز بیش از همه چشمم را گرفت: یکی بازی بازیگر "مرد" بجای نقش پیرزن خدمتکار (که در متن و عملا هر جایی زن است!) و دیگری بازی همزمان آلبا هم بعنوان مادر و هم یکی از "دختران" (عاشق پیشه) آلبا.
تعبیرم از اولی این بود: پیرزن خدمتکار یا پون چا، اسطوره ایست از سرکوب، واپس رانی و تفاخر به باورها و ارزش های کور و متعصبانه و همین هایند که صرفا بازتاب وجوه برجسته ای از بعد مردانه اویند و از او نه یک زن که مردی در لباس زن می سازند.
در مورد بعدی (بجز سایرعوامل دخیل) چنین بنظر می رسد که: مادر اگرچه درذاتش دیکتاتوری بدذات است، لیکن در زوایای پنهان روانش عطشی سوزان به آزادی و عشق لانه دارد. گویی او نیز در کنه ذاتش، از اسارت و باید نبایدها و زنجیرها بیزارست، اما چه کند که سنت دیرپا، امانش را بریده و بخش اعظم وجودش را تسخیر نموده است.
10. و حال برویم سراغ قطعه شگفت آور نمایش "خانه برناردا آلبا"، یا همان باریکه نوری که در گذر از غار تاریک و سرد روایت زندگی خانواده برناردا سرانجام عیان خواهد شد.
جایی که جادوی بازیگری، نورپردازی، طراحی صحنه و دیگر عوامل "دست بدست هم" میدهند و تحفه ای درخور عرضه میکنند: مژده که این غل و زنجیرها سرانجام گشوده خواهند شد و "آزادی" فرا خواهد رسید.
لحظه ای که بی شباهت به سطور پایانی "خاطرات خانه اموات" داستایفسکی نیست:
{ زندانیان با صداهای خشن و بریده یی که در آن نشانی از خوشحالی میدیدم، تکرار کردند: "بروید، در امان خدا، در امان خدا!"
آری، در امان خدا! آزادی! زندگی جدیدی در انتظارمان بود. از میان مردگان رستاخیزی صورت گرفته بود!... چه دقیقه ی توصیف ناپذیری...}
11. و این نمایش بذر آرزویی و امیدواری یی را در دلم کاشت: امید بسیار دارم که سنت هایی که بناست از ما برای آیندگان بجای بمانند، اینچنین محدودکننده، خودخواهانه، تغییرناپذیر و بدور از منطق نبوده بلکه در عوض، سنت هایی باشند که باعث شکوفایی هر چه بیشتر مردمان آینده گردند.
سپهر، امیر مسعود، stanco و میثم محمدی این را خواندند
آتنا نورانی و رادمهر عباسی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید