"گردش عادی خون و برف، رویاروی ِ تکانه ی ِعشق و نفرت "
روان آدمی وجودی کاملا درخود حاضر و اغلب در هیات خوداگاه نیست بلکه بیشتر ترکیبی تقسیم شده و بسیار ناشناختنی از سطوح مختلف روانی ست که در شرایط و موقعیت های مختلف خویش را بروز میدهد "ما همانی نیستیم که می شناسیم "
بسیاری از تحریکات ذهنی آدمی میتواند بخش هایی را بروز دهد که گاه ما از آنها بی خبریم ،بخصوص تکامل روانی جنسیتی که میتواند امری بنیادی در روند شکل گیری روانی هر فرد باشد
گردش عادی خون و برف، یکی از خلاقانه ترین موضوعات ِروانی آدمی در بحث الگوهای ادیپی و حضور عامل لیبیدو (انرژی روانی _جنسی )ست که توانسته لایه های زیرین درونی آدمی را با دست مایه ی ِارتباط پدر _دختری بکاود و بروز دهد
دختری که طبق وصیت پدر قرارست بدن اورا در کلاس درس تشریح کند ، دستخوش ِموقعیتی میشود که اورا به نفوذ عمیقی از لایه های درونی اش میکند که شاید تا پیش از آن بطور مستقیم تر قابل ادراک نبوده و تمام آنها بنوعی به حضور و نوع رفتار پدر در طول سالها مرتبط ست ،هر چه از جریان عادی خود خارج شود میتواند
... دیدن ادامه ››
ویران کننده باشد خواه گردش خون یا برف یا عشق والد به فرزند
سرکوب های روانی در عدم دریافت جریان ِطبیعی ِعاشقانه برای فرزند تاثیرات عمیقی برجای میگذارد که حتی سبب بروز تناقضات ِشدید احساسی ، لذتی و رفتاری میشود آنچنان که منشاء نخستینِ نفرت و خشونت را میتوان به نوع رفتار پدران منتسب دانست
* باباها اونقدر که به بچه هاشون فکرمیکنن به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکنن*
*پدر خیلی سالم زندگی میکرد ....*
*یک سیگار آتش زد و رفت تو اتاقش ...*
*من همیشه بهش زنگ میزدم ببینم رسیده خونه یا نه ،قرصاشو خورده ... *
مخاطب ِگردش عادی خون و برف در دایره ی ذهنی ِدختر و پدری وارد میشود که قادر به داشتن ِروابط عاشقانه و مهرورزانه ی طبیعی نبوده اند پدری که حتی از بوسیدن دخترش اجتناب داشته و یا حتی پاسخ "شب بخیر" اورا نمیدهد آغوشش نمیگیرد و بااو حرف نمیزند ناگهان پس از مرگ وصیت میکند که بدنش را دخترش تشریح کندکالبدش را بشکافد و اعضای آنرا در معرض دید همگان بگذارد
دختر که همیشه بدنبال جلب مهرِپدر بوده اما پاسخ ِلازم را دریافت نکرده در موقعیتی قرار میگیرد که پرده از حقایق پنهان درونی اش برداشته میشود تا آن حد که حتی با اشاره ی مکرر دختر به عریانی جسم پدر وتاکید او براین مورد و فقدان هرگونه لمس و تماس فیزیکی با او ،تکانه ی لذت و جنسی خویش را هویدا میکند .. دختری که در مرز عشق و نفرت درحال تشریح پیکر و لایه های روانی ِخویش ست و پدری که اینک پس از مرگ بااو ارتباط جسمی و لمس برقرار میکند آنهم با وصیتی که جای ِامتناع را برای دختر نمیگذارد ، و حضورِجبریت ِحاکمانه ی خود و بدون در نظر گرفتن احساس ِدختر به وی حضوری را تحمیل میکند که هر آنچه از وی باقی مانده نیر ویران میشود ،جنگ ِ دختر در روان خود و خاطرات ِگذشته ، در برابر محرومیت های عاطفی ، جنسی و روانی اش برای بقا و حیات خود سودی نمیکند و فرو میریزد مانند دریچه ی بین دوبطنی که بسته نشده ست و با درهم آمیختگی خون، گردش را مختل و مرگ را منجر میشود
نمایش ِگردش عادی خون و برف یکی از قابل توجه ترین نمایش های مبتنی بر نظریه های روانکاوی تئاتریست که بسیار قابل تعمق ست
با آرزوی موفقیت برای گروه و نویسنده ی متن ، خانم احمدی که حاکی از نگاه و قلم قوی ایشان دارد
نیلوفرثانی
16اردیبهشت 95
پ.ن : * ...* بخشی از دیالوگ نمایش