در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال عباس شیرمحمدی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:06:37
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید



من چه کسی هستم؟!

این روزها در سالن اصلی تئاتر شهر نمایش «دو دلقک و نصفی» به نویسندگی و کارگردانی جلال تهرانی و بازی مازیار تهرانی، سهراب حسینی و آذین رئوف اجرا می‌شود؛ تئاتری که با وجود چالش‌های فکری و بصری که برای مخاطب ایجاد می‌کند به دلایل مختلفی که این روزها شاهدش هستیم آن‌طور که باید دیده نمی‌شود. این نمایش درباره شخصیتی به نام زیتوست که برای مطالبه حقوق ده‌سال سابقه کاریش در کارخانه‌ای که حال تبدیل به تجارت‌خانه شده، با صورتکی بر چهره در شب عید کریسمس از پنجره به اتاق رئیس رفته و با اسلحه‌ای که در جیب دارد، او را تهدید می‌کند. رئیس با دادن پیشنهاد پست جدید به او، سعی دارد نظر او را جلب کند و او را بازگرداند. او که در کارخانه علاوه بر مدیریت قسمت‌های مختلف، طراحی محصول نیز می‌کرده، وقتی می‌فهمد علت صعود همکارانش و سقوط خودش در کارخانه گزارش‌های ... دیدن ادامه ›› پی در پی همکارانش به رئیس مبنی بر فکرکردن‌های مداوم او بوده، برافروخته می‌شود و تصمیم می‌گیرد طرحش را از منشی رئیس که عاشق اوست، باز پس گیرد. اما وقتی متوجه می‌شود طرحش به شرکت‌های خارجی فروخته‌شده و آنجا تولید می‌شود و سپس به داخل صادر می‌ گردد، با عصبانیت به سمت رئیس هجوم می‌آورد و در نهایت... اساسی‌ترین و تکرارشونده‌ترین مساله‌ای که در این تئاتر تکرار می‌شود، سوال «من کی‌ام؟» است. قبل از شروع نمایش از میان تماشاگران افرادی روی صحنه می‌آیند و متنی که خودشان درباره همین سوال «من کی‌ام‌؟» نوشته‌اند را می‌خوانند و خود را برای همه تعریف و تشریح می‌کنند. این اولین ارتباط مستقیم اثر با تماشاگرانش است که عنصر تماشاگر را جزئی از خودش می‌کند. «من کی‌ام؟» شاید بدیهی‌ترین سوال عمرمان باشد که در عین سادگی سخت‌ترین و گنگ‌ترین پاسخ‌ها را در خود دارد. خصوصا در روزگاری که گرفتار قدرت صنعت و سرعت تکنولوژی شده‌ایم. در نمایش این مساله بارها از زبان رئیس شنیده می‌‌شود که می‌گوید «ما یا خودمان را اداره می‌کنیم یا یکی ما را اداره می‌کند؟» اساسا انسان زمانی خودش را بیگانه می‌بیند که رشته امور از ظرف اختیارش خارج شود. در چنین وضعیتی او دیگر مدیریتی بر خود و امور جهانش نخواهد داشت و به اجبار تن به اداره‌شدن توسط دیگری خواهد داد. او خوب می‌داند که فرمان چرخه‌ای که او را حرکت می‌دهد، او را هدایت و درنهایت کنترل می‌کند، به دست خودش نیست. و این مناسبت در مقیاس‌های کوچک و بزرگ در پیرامون زندگی‌اش در حال رشد و انبساط است. انگار که ساعتی بزرگ در حرکت باشد و امثال او حکم خرده‌چرخنده‌های ساعت را داشته باشند. و از همه مهم‌تر اینکه چه کسی ساعت را کوک می‌کند، چه کسی فرمان را به دست گرفته و چه کسی او را اداره می‌کند؟ نهایت خوش‌اقبالی است که جریانی بتواند حقیقت مجهول این روزهایمان را برایمان یادآوری کند. اینکه من به‌راستی کیستم و در مناسبات اجتماعی جایگاهم چیست؟ تئاتر یک جریان است. مهم نیست این جریان در بستر جامعه‌ای ایستا اتفاق بیفتد یا پویا. مهم خود جریان است. مهم خود تئاتر است. جلال تهرانی این روزها جریانی برپا کرده است. او این بار با طرح پرسش «من کیستم؟» کمپینی در راستای تئاتر «دو دلقک و نصفی» ایجاد کرده است و بحق، با این تلنگر دین مولف‌گرایی‌اش را نسبت به تئاتر و مخاطبانش ادا کرده است. دو دلقک و نصفی در عین اینکه عنوان کمدی را برای ما تداعی می‌کند، دربطن خود محتوایی تراژیک دارد. این اثر در عین لحظات مفرح و کمیک به یک پایان تراژیک منجر می‌شود و مجال اندیشه خود را در ذهن مخاطب روان می‌کند. در جایی از نمایش وقتی زیتو به خود شلیک می‌کند، در یک فضای رویاگونه در حالی که روی صحنه برف می‌بارد، دو تن پنجره‌ای را با خود حمل می‌کنند که صورتکی مصلوب‌ از آن آویزان است. بی‌‌‌شک این تصویر یکی از بدیع‌ترین لحظات نمایش است که حال و هوای سوگواری را به ما القا می‌کند. این تئاتر یک سوگواری کمیک است. یک اثر نمایشی که از چهارچوب نمایش خارج می‌شود و به اندیشه بدل می‌شود. و این اندیشه خود یک جریان است.

روزنامه‌ی «آرمان»/ حسن فضلی

http://www.armandaily.ir/fa/news/main/209973/من-چه-کسی-هستم؟!-
من کی ام؟

سوالی بدیهی که پاسخ گنگی در آن به چشم می خورد. در روزگاری که انسان در چرخه ی قدرت صنعت و سرعت تکنولوژی لهیده شده و در تلاش است از آن عقب نماند , در کشاکشی که با خود خویشتن دارد سخت مغلوب شده است. او خود را گم کرده , بی آنکه خود بداند. او در تلاشی مذبوحانه شبانه روز خود را صرف تلاشی مضحک برای کسب مقدارناچیزی آسایش برای خود گم کرده اش کرده است. او خوب می داند که فرمان چرخه ای که او را حرکت می دهد , او را هدایت می کند و در نهایت او را کنترل می کند, به دست خویش نیست. او خوب می داند که اگر خود را اداره نکند کس دیگری او را اداره خواهد کرد. و این مناسبت در مقیاس های کوچک و بزرگ پیرامون زندگی اش در حال رشد و انبساط است. انگار که ساعتی بزرگی درحرکت است و امثال او حکم خرده چرخنده های ساعت را دارد. و از همه مهم تر اینکه چه کسی ساعت را کوک می کند , چه کسی فرمان را به دست گرفته و چه کسی ما را اداره می کند . نهایت خوش اقبالی ست که جریانی بتواند حقیقت مجهول این روزهایمان را برایمان یادآوری کند. اینکه من به راستی کیستم و در مناسبات اجتماعی جایگاهم چیست؟ تئاتر یک جریان است. مهم نیست این جریان دربستر جامعه ای پویا در حرکت باشد یا ایستا . مهم خود جریان است. مهم خود تئاتر است. جلال تهرانی این روزها جریانی برپا کرده است. او اینبار با طرح پرسش من کیستم؟ کمپینی در راستای تئاتر دو دلقک ونصفی ایجاد کرده است و به حق , با این تلنگر دین مولف گرایی اش را نسبت به تئاتر و مخاطبینش ادا نموده است. دو دلقک و نصفی در عین اینکه عنوان کمدی را برای ما تداعی می کند , دربطن خود محتوایی تراژیک دارد. این اثر درعین لحظات مفرح و کمدی به یک پایان تراژیک منجر می شود و مجال اندیشه خود را در ذهن مخاطب روان می کند. این تئاتر سوگواری خنده داری برای عجز ما درپاسخ به پرسش من کیستم؟ است. یک اثر نمایشی که از چهار چوب نمایش خارج می شود و به اندیشه بدل می شود. و این اندیشه خود یک جریان است.