«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
دیدن این نمایش به خصوص تو این دوره از زمان تداعی کننده وضعیتی بود که به نوعی در اون گرفتار هستیم. هویتی که از بین میره و تبدیل به یک عدد میشه. تو گویی که در زندان نیستیم(نیستیم؟) ولی همین احساس رو داریم. و با توجه به اتفاقات اخیر وقتی که در انتها با یکی شدن دو گروه در جعبه های شیشه ای، گاز توی صحنه پخش شد احساسی شبیه به همین روزها و پخش شدن گاز توی خیابون ها و نزدیکی و همبستگی که آدم ها حین استشمام گاز به هم پیدا میکنن برای من تداعی شد. مثل هویت جمعی ای که با اجرای ترانه تاثیرگذار «بخند» بهش رسیدن. ترانه ای که بعد از حس عجیب اون فضای تلخ در تضاد بود و با هر تکرار «بخند» بغض من به شکستن نزدیک تر میشد.
ساعتامون رو میشکونیم
سرعت نور رو میدونیم
میشکونیم یه کهکشون فاصله ی بین ما رو
طلوع ما غروب ما شد
خواب نمون آرزومون دروغه پاشو
بخند مصنوعی وانمود کنی مست بودی حتی اگه هست زوری
آره با من
آخر نمایش وقتی که آنری حرفاش رو میزد موزیک خوبی پخش میشد که البته اون فضا من رو یاد آهنگ لینکین پارک هم انداخت
I tried so hard and got so far
But in the end, it doesn't even matter
شاید به جهان بینی افراد هم بستگی داشته باشه اما من فکر میکنم که در آخر وقتی دلایل ارتباط سونیا با آنری آشکار میشه دیگه دلیلی برای موندن هیچ کدوم وجود نداره. من بعید میدونم در اون موقعیت حتی سونیا هم با وجود آگاهی از علاقه آنری بخواد که بمونه. یجورایی انگار از روی دلسوزی هست و به دلیل دیدن کارایی که آنری براش کرده منلقب میشه و تصمیم میگیره بمونه که من بعید میدونم تو واقعیت جایی که علاقه نباشه همچین چیزی اتفاق بیفته.
درباره مساله دروغ بحران به خوبی شکل گرفت. من رو یاد آثار داستایوسکی انداخت که دروغ ها عموما برملا میشه و افراد هم خودشون نمیتونن با اون بار دروغ یا گناه کنار بیان و همواره روی دوششون سنگینی میکنه. مثل حالتی که سونیا توی نمایش داشت و بازیگر هم به خوبی نشون میداد که این شخصیت یه حس گنگ و بدی نسبت به همه چیز داره که شاید خودش هم ندونه از کجا میاد.
جایی که عروسی با بحث بین حامد و دکتر تلفیق شده بود و یک مکالمه خیلی تلخ تو یه فضای شاد برقرار میشد احساسات پارادوکسی رو برانگیخته میکرد و جالب بود
جایی هم که خودکشی اتفاق افتاد و صدای موسیقی زیاد شد میتونست موسیقی یکم بیشتر ادامه کنه. موسیقی خوبی انتخابی شده بود و تو اون نقطه میتونست با کمی ادامه یافتن تماشاگر رو بیشتر درگیر اون واقعه کنه