افق آرامش
گذر روزهای سخت تکراری
ذهنی درگیر و خسته که شاید هیچ گاه امیدی به آرامشش نباشد!
ردپای امیدی که اکنون آرزوست و فرداها شاید رویایی خاک گرفته در پس افکار ذهن متوهمت باشد!
غروری مچاله ، روانی بهم ریخته و سردرگم میان معانیه پوچ خود ساخته!
تمامشان با مهارت خاصی ، مانند رشته های طنابی کلفت ، درهم تنیده شدند!
چه روزهای زیبایی شتابان سپری شد
چه خاطرات شیرینی در عمق تابوت سرد و سیاه ذهنمان دفن شد و پوسید!
چه جاده هایی بی توقف پشت سر ماند
جلوی
... دیدن ادامه ››
رویت کرور کرور جاده ها ، تا افق های رویا گونه ، بی رهگذر باقیست!
باید رفت
فراسوی افق های دور ، آرامش بلند بلند صدایت می زند
افق هایی پست در بلندای کوههای خاموش
باید رفت
اما حتی کف کفش های آهنیت هم زنگ زده است!
برای پای برهنه مسیر ناممکنیست
امیدی هم به پرواز نداری
بالهایت را شکسته اند!
باید رفت
بی توقف می روی
اما افق های دور ، دورتر می نمایند
هراس وا ماندن بیرحمانه به جان خستت چنگ می اندازد
می ترسی تو هم به یادگاری ها بپیوندی!
در کدام جاده ی بی نشان دستهایمان درهم گره خورد
در کدام جاده اما دستهایمان آواز جدایی سر دادند!
چاره چیست
برای رسیدن باید رفت!
باید رفت
------------------------
پدرام آریا