در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال A s h k a n راد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:16:17
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
هزار و دویست کیلو ولت

من زشت شدم
تا تو دنیا را زیبا ببینی
ای مخاطب فیلم هایی که
هرگز ضبط نشد!
چهره ام خسته است
پیر شده ام
در سی سالگی!
فیلم من
هنوز هم ثبت نشد!
دعوتت خواهم کرد روزی
به اکران یک فیلم زیر زمینی
چه کارها که با ما نکرد
قصه ی مرد سیب زمینی!
سیب زمینی هنوز پا برجاست
چه پخته چه خام
چه پوره چه سرخ
او رفته...
امسال دیگر تمامش می کنم
نامش هست: 1200kv
اشکان جان، درمراسم اکران، دوستان را از یاد نبری!
......
موفق باشی
۰۹ بهمن ۱۳۹۲
اوه عجب شعری!
عالی بود
ممنون
:)
۰۹ بهمن ۱۳۹۲
رسیدن بخیر:)
۰۹ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به سراغ حواس پرتی هایت می روم
بلکه
ببوسم ات.
ای ی ی ی ی ی وای زیر باران باید رفت ...
خیلی خیلی زیبا بود ...
۲۲ آذر ۱۳۹۲
باشه خیالی نیست سپید شدن بهتر است از هیچ نشدن....
حداقل می دانم کاری کرده ام ...
کاری کردن هر چند اشتباه بهتر از کاری نکردن است ....
۲۰ دی ۱۳۹۲
بانو حرف یک خیال طوفانیست ، نشستن به امید بهار و شکوفه نزدن ‏!‏
۲۰ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بچه که بودم
بابام بهم گفت:
دلتو دریایی کن!
بزرگ که شدم معنیشو فهمیدم!
چیزای دیگه ای هم فهمیدم!
اینکه
هیچ مجازاتی
بدتر از پشیمونی نیست؛
و هیچ گناهی،
بدتر از تکرار یه گناه نیست.
و هیچ گناهی،
بدتر از تکرار یه گناه نیست.
منم همیشه با این فکر میکنم...
ممنون اشکان عزیز
۱۹ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در حال خود بودم
که از من پرسید:
به چه می اندیشی؟
: همه چیز وُ هیچ!
پرسید: چرا هیچ؟!
: چون
هیچ چیز در این دنیا
به اندازه ی همه چیز
ارزش ندارد!
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست.
۱۶ آذر ۱۳۹۲
بله همه چیز ،خوبه
بهتره
بهترتره :)
.......
ممنونم از اشکان جان
۱۶ آذر ۱۳۹۲
ممنون از همگی!
۱۶ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آبشار قرمز

سکوتم را
در هم شکستم!
حنجره ام
در دستانم ست.
باد،
زلف تو را کرد
چون حال من،
پریشان...

از: خود
بی ریا باش
هرچه هستی!
نه بد مست
اگرچه مستی!
من تو را
همانطور دوست دارم!
همینطور که هستی!
چه خوبه.
این مصداق ِ اون جمله س که میگه ترجیح میدم بقیه از من بدشون بیاد به خاطر چیزی که هستم تا اینکه دوسم داشته باشن به خاطر چیزی که نیستم
۱۴ آذر ۱۳۹۲
گمون نمیکنم این دست خود آدم باشه!
۱۴ آذر ۱۳۹۲
JEAIM
ولی آقای راد ما آدما خودمونو گول میزنیم, آدما ترجیح میدن دوروغ بشنون. شما واقعا همونطوری که هست دوست دارید مخاطب شعرتون رو یا به خاطر جور شدن متن و زیبا بودن گفتید این رو؟
در واقع این رو از زبان طرف مقابلم نوشتم :) دوست داشتم که این جوری دوست داشته بشم.
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
People are strange when you're a stranger
Faces look ugly when you're alone
Women seem wicked when you're unwanted
Streets are uneven when you're down
When you're strange
Faces come out of the rain
When you're strange
No one remembers your name
When you're strange
When you're strange
When you're strange
People are strange when you're a stranger
Faces look ugly when you're alone
Women seem wicked when you're unwanted
Streets are uneven when you're down
(Jim Morrison-THE DOORS)
...GOD bless him
JEAIM، المیرا فرشچیان، امین معتمدی و baharinbahar این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو از ما دل زده شدی
ای یار!
تو نیز از من زده شدی
ای دل!
چرخش روزگار

می چرخد چرخ این روزگار...آن طور که ما نیز به همراهش می چرخیم! و مجبوریم! چون خواسته یا ناخواسته وارد بازی اش شده ایم! بازی ای به نام زندگی؛ که اگر بخواهیم مقابلش بایستیم، طوری می چرخاندمان که از سرگیجه، می شویم نقش بر زمین، و انگار دگر نیستیم! می توانیم از چرخش بر روی آن، لذت بریم مثال چرخ وُ فلک! می توانیم برویم به فلک...اما، نمی توانیم به آن بزنیم کلک! آری! چوب لای چرخ ش نمی توان گذاشت! نمی شود او را از چرخشش بازداشت! از این افکار باید بیرون آمد! بدی ها وُ پلیدی ها را ویران باید... ! باید به بزرگی ها اندیشید همچو بزرگی این روزگار! باید خوبی کرد حتی کوچک! مثال این دنیای کوچک. باید عاشق شد مثل شقایق! سفر کرد بر روی دریا با قایق! باید سبز بود مثل سبزه زار! سبز وُ عطراگین، مثال بهار! باید آبی بود همچو دریا! که آبی ست از وحدت قطره ها. باید آسمانی بود وُ خدایی! باید خاکی بود وُ فدایی! باید با یکدگر شویم با همدلی! برای هم شویم، با یکدلی! گرم وُ پر نور شویم مثل خورشید! محکم وُ استوار! چون تخت جمشید. باید پشت هم بود چون کوه! مثال آن! با غرور وُ شکوه! ما که نداریم عمری چو نوح! که این طور حریصیم به این سطوح! و این روشن ست مثال ماه یلدا به وضوح! که انسانیت ست ز این دنیا، دگر دنیا را فتوح! این دنیای بزرگ ولی کوچک، که من گمان می کردم تنها دو روز ست! اما دریافتم که حتی، دو روز هم نیست! پس، دگر مال وُ منال چیست! شاهزاده کیست وُ گدا کیست! چنان که همه وُ همه، نزد او یکی ست.
آرزو نوری، حسین کوهی، المیرا فرشچیان، یاس سپید و JEAIM این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قطره ای به نام باران

گاهی ارزش یک قطره، از دریا هم بیشتر ست. قطره ای که خود، دریا را می سازد. قطره ای کوچک که حتی، از دریای پهناور نیز بزرگ تر ست؛ بزرگ تر وُ زلال تر! که در زلالی آن، دریایی نهفته؛ دریای حقیقی! قطره ای که در فریب دریای دروغین، در فکر لمس کردن آسمان بی انتها به سر می برد؛ و به خیال خود، کمال حقیقی!
عاقبت، در آرزوی رسیدن به دریا وُ دریایی شدن، شد دریا زده وُ خشکید! اما رفت به جایی که هرگز در آن، ریا، دروغ و تظاهر نبود. آبیِ آن جا، آبی حقیقی بود؛ زلال ترین وُ روشن ترین! ابر داشت! اما، ابر هم آن را تغییر نمی داد! آسمان، با ابر نیز آبی ست! آسمان، دروغین نیست مانند دریای دروغین! آن هم، دریایی که هرگز دریا نبوده! و با نیرنگ قطره های فریب خورده را دزدیده، و با آن ها خود را به شکل وُ رنگ دریا درآورده!
تقدیر قطره این بود برسد به آسمان، اما خشکیده! تا بتواند دوباره خود را پیدا کند؛ خود و نیمه ی گمشده اش. چون، او تنها دیگر یک قطره نبود! او، قطره ای بود به نام باران.
زیبابود
۱۱ آذر ۱۳۹۲
عالی بود اشکان جان
۱۲ آذر ۱۳۹۲
م ت ش ک ر م
۱۲ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عابران عبور

در خیابان ها پرسه می زنم؛ پرسه های شبانه. در افکار غوطه ور هستم؛ آن هم افکاری مغشوش! در غم وُ ناراحتی! اما به دور از یاس وُ نا امیدی. گذرگاه ها و خیابان ها پر از عابران ست؛ به هر طرف که سو می کنم شلوغی وُ سر وُ صدا است. عابران، همه در حال رفتنند...مثال مسافران، در سفرند! عده ای در شتابند وُ عده ای در سکون؛ عده ای به دنبال تکه نانی وُ، عده ای دنبال خون! بعضی ها در غم فردا وُ بعضی در غصه ی کنون! بعضی ها به فکر خوبی ها وُ بعضی، اسیر در جنون! مثل همیشه به آن ها راه می دهم تا کنند عبور؛ بروند وُ بروند آن عابران عبور! من در این میان به کجا می روم؟! خیال خود را در خیابان ها به کجا می برم؟! انگار من رفته ام! انگار نه! من، رفتم!


یک عمر ایستادم تا شما بروید...یک بار شما بایستید! تا من برگردم.
خیلی خیلی دوست دارم خیلی خیلی
۱۰ آذر ۱۳۹۲
خوشحالم که لذت بردید!
۱۱ آذر ۱۳۹۲
همه می روند
هیچکس نمی آید...
........
ممنون از اشکان عزیز
۱۱ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انگار نه انگار!

انگار نه انگار! و انکار بس انکار که در این گیر وُ دار، این، وجود ماست که گشته بیمار! و دل آن چنان در گرو این آشوب، گرفتار...که روزها شده خواب وُ شب ها بیدار! شب هایش به وضوح...روزهایش بسی تار! و حلقه زده به دور گردنش، طنابی از جنس دار!
با نگاهی ریشه دار وُ سخنی پر از بار، و وجودی از آرزو چه بسیار...چه بسا دارا هم دگر شده ندار در این روزگار! در این روزگار که انگار ندارد آموزگار! روزگاری پر از به ظاهر گل، ولی از جنس خار! چو فراموش شده باران وُ عشق وُ یار! و گویی، همه وُ همه شده اند فراموشکار! و رها کرده اند آن چه را که باید می بودند بسیار! که اکنون می کنند آن را انکار! این جماعت رفته در خواب زمستانی، ولی بیدار! که نه مستند، نه هشیار! گویی کاردانند، اما بیکار! و باید بدانند پوشانیده سو تا سوی شان را دیوار! باید بشکنند آن را دیوانه وار! ولی، انگار نه انگار!
اشکان عزیز فوق العاده بود...ممنون
۰۹ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زندگی خاکی

چند سالی ست که دلم گرفته!
چند سال دیگر دلم باز می شود؟!
دلی که مثال وجدان
پاک ست وُ مثل انسان
از خاک.
دل خاکی
همیشه روی خاک ست!
خاک می خورد وُ لگد مال می شود!
عاقبت دل من چه می شود؟!
ای کاش که حال وُ روزش رو به راه شود!
ای کاش...
ای ... دیدن ادامه ›› کاش...
و ای کاش ما انسان ها
معنی انسان بودن را می فهمیدیم
و خدا را می شناختیم!
آن طور که خدای مان
ما را شناخت وُ باور کرد!
که ما
از خاک هستیم وُ خاک یعنی زندگی!
پس،
کجاست زندگی؟!
زیر خاک؟!
سرگشته

ای راه رسان! به من بده راه نشان!
به دنبال خودت مرا ببر کشان کشان!

گم کرده ی راه خویشم در این مسیر!
دیوانه ای به نام بی نام وُ نشان!

شاید تو برایم نفس باد صبایی!
مرا نیز همچون خود کن مشک فشان!

می خواهم به کمال دست یابم! هرچند،
گر داشته باشم از آن ذره ای نشان!

من وُ تو، یک راه وُ یک دنیا بیراهه...
ای راه رسان! به من بده راه نشان!
مرسی اشکان عزیز :)
۰۸ آذر ۱۳۹۲
مرسی از حضورت
۰۹ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ساده گفتم
باور نکرد!
چون همه
پیچیدگی رو دوست دارن!
آن قدر در فکر توام
که از خانواده ام
غافل شده ام!
قمار

زمانی جانی داشتم آن را فدای یار کردم
آن زمان ترسی در دل داشتم کز آن فرار کردم

آن زمان گذشت وُ امروز ترسم فرا رسید
گوهر عمر خویش را ارزانی دلدار کردم

فصل های زندگی ام دانه دانه ته کشیدند وُ من،
زمستان شدم وُ آرزوی بهار کردم

روزهایم در منگی سپری شد وُ شب هایم در مستی
جسم را روشن ... دیدن ادامه ›› ولی روحم را تیره وُ تار کردم

از هر آن چه که بودم رسیدم به این حال
حالی که از رسیدن به آن احساس وقار کردم

حالم خوش نیست وُ دگر روانم گشته مریض!
حتی دشمنان خویش را نیز غمخوار کردم

ایستادم در میدان نبرد من وُ خاطرات
خاطرات را آتش زدم وُ دل را ناکار کردم

نه خاطرات آتش گرفتند وُ نه دل کشید از آن دست!
این میان تنها من بودم که خود را خوار کردم!

حال ایستاده ام رو به آینه ای سالخورده
آینه! مرا ببخش! من با تو چه کار کردم!

: این تو هستی که باید مرا ببخشی ای جوان!
من بودم که با زندگی ات قمار کردم!
آینه! مرا ببخش! من با تو چه کار کردم!

کسی باید باشد که بداند حالِ دلِ عزیز آینه خراب است
۱۳ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نشکن!

بشکن واژه ی شکست خوردن را که برای خود ساخته ای!
آن
شکست نیست که به تلخی وُ بزرگی شکست در آورده ای!
شکست حقیقی
شکسته شدن تو است
که تنها
با دستان خودت رقم می خورد!
پس
محکم،
پیروز باش وُ بس!
آن هایی که از صمیم قلب
دوست داریم شان
و با تمام وجود
عاشقانه
می خواهیم شان،
مثال لحظات در گذرند
در گذر!
گذری بی برگشت
بدون بازگشت!
پس،
آن هایی که باز می گردند که هستند!
همان اند که رفته اند؟
یا فقط
ظاهرشان شبیه آن هاست؟
ظاهرا چنین ست
و انتهای رفتن شان بود بن بست!
اما
حال که باز گشته اند
آیا برای مان
همان ها اند؟
و یا...

از: آدمیکه که کاغذ سفید رو، خط خطی کرد وُ سیاه...
زیبا بود
........
ممنونم از اشکان جان
۰۱ آذر ۱۳۹۲
بمان
نرو
اما اگر رفتی
دیگر هیچگاه باز نگرد
بازگشتنی که قبل از آن رفتنی در کار باشد
همه چیز را بی رحمانه از بین میبرد
محبت خراب میشود
دست ها سرد میشوند
نیست میشوند
نرو
اما اگر رفتی دیگر هیچگاه بازنگرد
۱۳ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید