قبلالتحریر: در واقع با بدبینی به دیدن این نمایش رفتم، حس کردم شاید یه ترفند تبلیغاتی پشت کار باشه که میخواد همزمان با پایان "مگه تموم
... دیدن ادامه ››
عمر چند تا بهاره" از محبوبیت "مجید یوسفی" بهره ببره و یه کار بفروش رو عرضه کنه، فارغ از کیفیتش! حالا اما پس از تماشای این نمایش اینطور فکر میکنم که حتی اگر همین فکر پشت کار بوده، نوش جونشون!
۱. چند سالی هست که وقتی صحبت از طنز در تئاتر میشه، تن و بدنمون میلرزه، یا یه سری اشارات جنسی(لزوما بد نیست) یا یه سری اشارات کمخطر سیاسیِ تاریخ مصرف گذشته(مثلا بازسازی لحن احمدینژاد) رو به عنوان نمایش طنز یا کمدی به مخاطب عرضه میکنن که با خندههای اغراق شده برخی مخاطبان، فضای سالن رو جهنم میکنه! اما در "محیط زیست" موقعیت طنز ساخته میشه و اتفاقا این موقعیت پر از ارجاع، ظریف و تا حد قابل قبولی بامزهاس. مثلا ایده حضور یکی از کاراکترها با لباس تعزیه در نهایت ظرافت اتفاق افتاده و زمینهچینی برای خیلی از شوخیهای مفهومی در همین بستر رو فراهم کرده، به زبان سادهتر اتمسفر ساخته شده و کار دراومده.
۲. یک موقعیت ظاهرا پوچ و یک ایده پست مدرن؛ این واژهها قرار نیست هر بار که همراه متنی باشند، مخاطب رو رنج بدن، اتفاقا در "محیط زیست" یک موقعیت "پوچ" به سهل و ممتنعترین شکل ممکن اجرا میشه، شبی برای پدر "تریاک" فراهم نمیشه، او میمیرد. حالا فرزندان به سردمداری احمد به واکاوی ماجراهای اون شب میپردازن، ظاهرا این یک "هیچِ" مطلقه، اما به میانجی همین موقعیت ما آینهای مقابل خودمون میذاریم و دچار و مبتلا به همذاتپنداری میشیم و البته میخندیم!
۳. قرار نیست جلوتر از متن حرکت کنم، اما پایانِ نمایش به شدت امکان خوانش سیاسی رو فراهم میکنه، شاید تفسیرش رو باید به اهالی فن سپرد...