چه آتشی در دلمان انداخت قصه عشق ناسور. بعد نمایش تمام طول راه تا خانه را با خود فکر مى کردم . به عشق ، به حال غریب عاشقى، به اینکه در تمام طول تاریخ ،عشق چطور و چگونه زندگى مردمان این سرزمین را دگرگون کرده است، چه سر ها که بابت عشق بر باد نرفت و چه دلها که از فراق عشق ماتم نگرفت. نمى دانم ،شاید عشقى که درد نیاورد و سهل وصول شود عشق نباشد. یاد جمله اى مى افتم که نمى دانم از که بود: وصل گور عشق آدمیزاد است!! با خود تصور مى کردم اگر مجنون به لیلى و شیرین به فرهاد مى رسید بر سر عشقشان چه مى آمد؟! اندکى تصور کنید لیلى و مجنون را بر سر سفره شام و نهار! یا شیرین و فرهاد را زیر یک سقف در حال بچه دارى!! شاید با وصل این عاشقان ، هزاران هزار قصه عشق دیگر پدید نمى آمد!! نمى دانم شاید...شاید.
نمایش ناسور اما در عین سادگى و دورى از طرح حرفهاى قلمبه سلمبه و حل مسئله تاریخى زنان و بررسی اوضاع سیاسی جامعه و ارائه ى راهکارها و سبک هاى نوین و عمیق ، یک عاشقانه دلچسب است براى ذائقه مخاطب این جغرافیا. که با دیدن آن نمى دانید چرا ، اما گوشه اى از ذهن و حس و انسانیت و عشق و لطافت وجودیتان قلقلک مى شود. و این بزرگترین دستاورد نمایش است به زعم بنده. و صد البت که بسیار بهتر است از نمایشهاى مدرن و عمیق و دهان پر کنى که هیچ تاثیرى جز گمراهى مضاعف براى تماشاگرانشان ندارند.
دوست محترمى در همین جا پس از نفوذ به لایه ها و اعماق نمایش و تاریخ زنان و چه و چه ، مطرح کرده بود که آیا خواست مخاطب امروز اینچنین قصه هاى سطحى است و تا کى زنان را باید اینگونه نمایش داد؟ اکنون که پس از خواندن مطلب ایشان نمایش را دیدم تنها مى توانم بگویم: دوست عزیز در دنیاى پیچیده و پر لایه و پر شتاب امروز و البته در این جغرافیا و بوم و بر اتفاقا آنچه بر مخاطب تاثیر مفید فایده دارد همین سادگى و نشانه هاى آشناى دیرین است. حرفهاى بزرگ را به اندازه کافى گفته اند. شخصیت هاى پیچیده در پوسته ى منطق و عمیق را قبلا پردازش کرده اند اما کو جواب و تاثیر ؟! وقتى که من و شما و آنها اولین نکته را
... دیدن ادامه ››
فراموش مى کنیم. و آن جغرافیاى مخاطب است با همه ظرفیت هاى تاریخى اش در پذیرش دیگر بودن ودیگرگونه زیستن و اندیشیدن!! باید بدانیم براى چه کسی چه مى گوییم.توقع رسیدن به کاتارسیس و تهذیب و تزکیه نفس براى که داریم؟ باید باور داشت راه رسیدن به این تزکیه شما مى گویید براى هر قشر و مردمى فرق دارد عزیز جان. به شرایط تاریخى و مکان زیست اجدادیشان مرتبط است. نمى شود یک نسخه را براى همه جهان پیچید.
اما در نهایت اینکه از دیدن این نمایش خرسند شدم و حال خوبم را مدیون فضاسازى و قصه و درخشش بازیگران هستم، دکور ساده و اما زیباى کار و بازى و صداى جناب علیرضا آرا و تلاش و زحمت سرکار خانم ادبى و میرعلمى لذت دیدن این نمایش را دوچندان کرد.