فرزند در آغوش و اسلحه در دست
پژمان الماسینیا
«مرد شده» ماراتنی ۸۰ دقیقهای و لاینقطع از یک شب مبارزهی جانانهی مدافعانِ کوبانی است که در پیِ بازگشت نامنتظرهی شورش (با بازی مجتبی فلاحی) به خانهی پدری آغاز میشود. خانهای که دیگر خانه نیست؛ سنگر است، انبار آذوقه و مهمات است و مدتی بعد، درمییابیم که مدفنِ نور دیدگانِ فرمیسک و علیرضا هم هست...
صحنهی عریضی که برای اجرا تدارک دیده شده است، فاصلهی تماشاگران با صحنه و بهعلاوه تعیینِ حد و مرزی که بازیگرها از آن خروج نمیکنند همگی موجب گردیدهاند که بهمحضِ شروعِ نمایش، خیال کنید در حالِ تماشای یک فیلم سینماییِ جنگی هستید که با عدسی آنامورفیک فیلمبرداریاش کردهاند؛ فیلمی سینمااسکوپ که زمان دراماتیکِ آن با زمان واقعیاش یکسان است. ظاهر شدن نام بازیگران پس از خاتمهی نمایش نیز به تصورِ فیلم بودنِ «مرد شده» دامن میزند؛ انگار که شاهدِ تیتراژِ پایانیِ
... دیدن ادامه ››
آن هستیم.
فاصلهی ما با صحنه -و آنچه در صحنه بهوقوع میپیوندد- گرچه شاید محصولِ توفیقی اجباری و از الزاماتِ سالن استاد سمندریان بوده باشد -که گویا هست- اما خواهناخواه باعث شده تا ما بهتناوب مشغول فینفین کردن و دماغ بالا کشیدن نباشیم! نه اینکه «مرد شده» -در وضعیتِ فعلی- ما را تحتِ تأثیر قرار ندهد، خیر! دستخوشِ احساسات میشویم ولی احساساتی عمیقتر و ماندگارتر. در ایران گهگاه کمبودِ امکانات و وجودِ محدودیتهای دستوپاگیر، منجر به اتفاقاتی خوشایند میشود؛ این، یکی از همان دفعات است!
فرمیسک گرچه در لغت بهمعنیِ اشک است ولی در عمل، او کمترین نسبتی با مویه و نوحهسرایی ندارد. فرمیسک (با بازی نسیم میرزاده) گریه را گذاشته است برای پس از آزادیِ کوبانی؛ گریستنی برای مادر، برای پدر، برای فرزند و بعدتر برای مردش. عرصهی هنرهای نمایشیِ ما به حضور و تصویر زنان قدرتمندی مانند فرمیسک نیاز دارد. شاید تأکید بر چنین التزامی بهنظر کهنه و دمُده برسد ولی اینطور نیست! زنِ ایرانی را در طول قرنها و سالیانِ متوالی و متمادی، بهاندازهای ضعیف نگاه داشته و به حاشیه راندهاند که هرچقدر در این موضوع کار شود، باز هم کم است. بیایید خودمان را فریب ندهیم! در تاریخ گذشتهی ما هیچ زنِ قهرمانی وجود ندارد. هیچ زنِ قهرمانِ بهرسمیتشناختهشدهای وجود ندارد؛ وجود ندارد چرا که نگذاشتهاند امکانِ بروز و ظهور پیدا کند.
جان فوران در کتاب «مقاومتشکننده» (تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی) مینویسد: «در تهران نیز زنان در رویدادهای حساس ژانویهی ۱۸۹۲ (دی و بهمن ۱۲۷۰) دخالت مؤثر داشتند» [۱] و این برههی برخاستن بهقصد تحریم تنباکوست. اما پس از به ثمر رسیدن جنبش مذکور و بعد پیروزی مشروطیت، در نظامنامهی انتخابات مجلس شورای ملی، "طایفهی نسوان" در کنارِ ناقصالعقلها، خارجیها، قاتلها، سارقین، مفسدین، اهالیِ فسقوفجور و... محروم از حق رأی اعلام میشوند! [۲] تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
بله! هنر ما و هنرمندانِ ما، ارائهی تصویری واقعی از زنی مؤثر، متعهد و باشکوه را بدهکارند به این تاریخ؛ تاریخِ ساخته و پرداختهی مردان و البته مکتوبشده بهوسیلهی همانها. تکلیف تلویزیون که روشن است! گورستانی سوتوکور که اصلاً مُردهای در آن نخواهید یافت! سینمایمان هم که سالهاست حتی از وجود همان قهرمانِ مذکرِ معهود خالی شده! پس تنها میماند نمایشهایی از قبیلِ «مرد شده» که اغلب هم نه حمایتِ چندانی به خود میبینند، نه -خواسته یا ناخواسته- بازیگرِ چهره و سلبریتی در آنها حضور پیدا میکند.
تقدیمِ زنی چنین قدرتمند به حافظهی تئاتریِ مخاطبان، امکانپذیر نمیشد اگر بازیگر -بهتماممعنی- دلباختهی نقشاش نمیبود. نسیم میرزاده -که پیشتر او را با شکلوشمایلی کاملاً دور از فرمیسک، تنها در یک اپیزود از مجموعهی «چرخِ فلک» دیده بودم- اینجا پرانرژی و شورانگیز، زنی واقعی را پیش چشم میگذارد که منفعل نیست؛ میجنگد، فرمان میدهد، نان میپزد، مرهم میگذارد، امید میبخشد و نمیخوابد... او هرگز نمیخوابد! این زن آدمآهنی نیست، ماشینِ آدمکشی نیست و عاطفه و احساس در وجودش نمُرده. همهی اینها -مجموعاً- دست به دستِ یکدیگر دادهاند تا فرمیسک و فرمیسکها گوشهای از ذهنمان را اشغال کنند.
سایرِ بازیگران نیز اجرایی موفق و قابلِقبول دارند؛ دُنا تارُفی ایفاگرِ نقش هاناست، زنی مبارز با احساساتِ رقیقتر که بهنوعی کاملکنندهی شخصیتِ کمتر انعطافپذیرِ فرمیسک میشود. مَردی (با بازی بهزاد خلج) با سربههواییها، حرفها و حرکاتاش هرازگاهی لبخندی بر لب تماشاگر مینشاند که در اتمسفرِ ملتهب و اندوهبارِ «مرد شده» غنیمت است! مجتبی فلاحی هم که اتوکشیدهترین کاراکترِ نمایش را بازی میکند، باورپذیر است و دافعه ایجاد نمیکند.
نقطهی اوجِ «مرد شده»، بزنگاهِ گرهگشایی از دلیلِ غیبتِ پدر توسط فرمیسک است. میرزاده از پسِ ادای مونولوگی طولانی -که آکنده از تصاویر است- بهشایستگی برمیآید؛ تکگوییِ احساسبرانگیزِ فرمیسک آنجا اوجی دوچندان میگیرد که این کلمات را به زبان میآورد: «تیغِش کُند نبود، سرِ مردِ کُرد به ای[ن] راحتیا جدا نمیشه از تنِش...»
حیف است نتیجهی زحماتِ چنین گروههایی، تعداد محدودی تماشاگر داشته باشد؛ شاید مدتزمانی کوتاه بشود تبوتابِ جام جهانی، اخبار ناگوار اقتصادی و گرمای آزاردهندهی این روزهای پایتخت را فراموش کرد و در ایرانشهر به تماشای «مرد شده» نشست؛ نمایشی که تماشایاش را بهویژه بایستی به خانمها پیشنهاد داد. «مرد شده» دربارهی زنانیست که اینطور ایستادهاند: «فرزند در آغوش و اسلحه در دست».
[۱]: فوران، جان (۱۳۸۶). مقاومتشکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمهی احمد تدین، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، صفحهی ۲۵۴.
[۲]: کرمانی، ناظمالاسلام (۱۳۴۶). تاریخ بیداری ایرانیان، بهاهتمامِ سعیدی سیرجانی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، صفحهی ۳۶۳.
منتشرشده در سرویس تئاتر سایت آکادمی هنر:
http://www.academyhonar.com/notation/theatre2/4622-mard-shodeh.html