در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پونه ٢٥ | درباره نمایش بودن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:27:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چه خوبه که از فردامون خبر نداریم،وگرنه هیچ وقت چشمامون رو باز نمیکردیم.

براى دیدن این نمایش بهتر هست که در موارد زیر کمى اطلاع داشته باشید تا بهتر ارتباط برقرار کنید.

١-ادرینا لکوورور (Adriana Lecouvreur)
***************
ادریانا لکوورور بازیگر سرشناس و پرآوازه فرانسوى در قرن هجدهم بوده که زندگى پر زرق و برق و مرگ ناگهانى اش الهام بخش داستانهاى بسیارى شده است.
یکى از مهمترین اقتباسها از زندگیش اپرایى زیبا بوده اثر فرانچسکو چیلیا آهنگساز ایتالیایى قرن نوزده

ادریانا دل از بسیارى ربوده و عاشق و خاطرخواه فراوان داشته اما او دل در گرو مائوریزیو(موریس)کنتى در ایالت ساکسن آلمان داشت.
مائوریزیو ... دیدن ادامه ›› به شدت دلباخته ادریاناى زیبا بود و براى دیدارش مرتب به تاتر میرفت تا در پشت صحنه و اتاق گریم او را ملاقات کند.
مائوریزیو تازه از رابطه قبلیش با دوشز بوئیلون رها شده و همچنان سعى داشت تا خود را از معشوق سابقش خلاص کند،مائوریزیو او را از خود میراند اما دوشز همچنان عاشق او بود و مرتب به دیدارش میرفت یا برایش نامه مینوشت.
ادریانا نیز مشکوک به رابطه مائوریزیو و دوشز بود،از آن سو دوشز نیز مطلع میشود که رقیبش ادریاناست پس حسادت و کینه اش به اوج رسیده و نقشه انتقامى سخت میکشد.
صندوقچه اى به دست ادریانا میرسد که حاوى گلهاى بنفشه ست که قبلا خود به مائوریزیو داده بود.
ادریانا به شدت شوکه میشود،تصور میکند که مائوریزیو و دوشز همچنان در رابطه هستند.غمگین و دلشکسته صندوقچه را باز میکند و گلهاى بنفشه را میبوید.اما گلها مسموم است و ادریانا به حال مرگ مى افتد.مائوریزیو براى کمک میشتابد اما دیر شده و ادریانا در آغوشش از دنیا میرود.
(در روایتى دیگر ادریانا بهبود مى یابد اما پس از گذشت یک ماه دچار خونریزى داخلى شده و در آغوش مائوریزیو میمیرد)
بعد از مرگ ادریانا از نامه هایى که او به عاشق خود نوشته بود مشخص میشود که تا چه حد این عشق سوزان بوده است.

ازیریس
********
در ابتدا ایزد طبیعت و روح گیاهان بود و سپس ایزد جهان زیرزمینى و زندگى پس از مرگ گشت.
او فرمانرواى ((جهان زیرین))بود در اساطیر مصر باستان

ازیریس فرزند گب((زمین)) و نوت((آسمان))بود.با خواهرش ایزیس ازدواج کرد و صاحب هوروس شد.
برادرش ست((شب)) او را کشت تا بر تخت شهریارى تکیه زند.
بر اساس رایج ترین روایت ،ست، ازیریس را درون صندوقى تابوت مانند به دریاى نیل مى افکند.صندوقچه با جریان آب به دریاى مدیترانه راه مى یابد و در بیبلوس در فنیقیه به خشکى میرسد.زمانى که ایزیس محل جسد را کشف میکند،ست جسد را به چهارده قسمت تقسیم کرده و در سراسر مصر مى پراکند.
ایزیس سرانجام همه اجزاى بدن شوهرش را مى یابد و آنها را گرد هم میاورد.(به جز شرمگاهش که ماهیان آن را خورده بودند)
در نهایت ازیریس زنده میشود ولى اجازه ندارد که بر روى جهان زندگان بماند.او براى همیشه به جهان زیرزمین فرستاده میشود و مقامش را به عنوان خداوندگار جهان پس از مرگ به دست میاورد.
ارواح قبل از اینکه بتوانند در جهان دیگر زندگى کنند،باید از برابر ازیریس میگذشتند و تنها او بود که میتوانست جاودانگى ببخشد.
پس از ان هوروس پسرش انتقام پدر را گرفت.ازیریس قدرتهاى زمینى خود را به پسرش انتقال داد و خود در جهان مردگان انزوا گزید.

سیزیف
*******
قهرمانى در اساطیر یونان
او پایه گذار و پادشاه حکومت افیرا و مروج بازیهاى ایسمى(Isthmian Games) بود.بازیهایى که از لحاظ اهمیت در رده بازیهاى المپیک قرار داشتند و هر دو سال یک بار برگزار میشدند.
سیزیف عاشق کشتار بود زیرا او را به عنوان یک رهبر مقتدر ابقا میکرد.
سیزیف به علت خودبزرگ بینى و حیله گرى و همچنین به دلیل فریب دادن مسئول مرگ و انداختن زنجیرى که براى بستن خود او بود،به گرد مسئول مرگ ،به مجازاتى بى حاصل و بى پایان محکوم شد که در آن مى بایست سنگ بزرگى را با زحمت در دامنه کوهى تا نزدیک قله بغلتاند وقبل از رسیدن به پایان مسیر،شاهد باز غلتیدن آن به اول مسیر باشد و این چرخه تا ابد برایش ادامه داشت.
مجازاتى که سیزیف گرفتار آن شد،نماد کار پوچ و بى معناست.این پوچى به خاطر تکرار ابدى یک کار مشخص نیست بلکه به علت بى نتیجه بودن این فعالیت است.
به همین دلیل انجام وظایفى که در عین دشوارى،بى معنى و تمام ناشدنى هستند را ((سیزیف وار))خطاب میکنند.

هملت
*******
و آشناترین براى همگان
هملت شاهزاده دانمارک در قرن پانزدهم با شنیدن خبر مرگ پدرش به کاخ پادشاهى مى آید و متوجه میشود که کلادیوس(عمویش)به تخت نشسته و با مادرش ملکه گرترود ازدواج کرده است.
هملت شبى پدرش را در خواب میبیند.روح پدر به او میگوید که کلادیوس او را از طریق چکاندن زهر در گوشش به وقت خواب کشته است و درخواست انتقام میکند.
هملت در پى انتقام پدرش برمى آید و….
در پایان هملت که خود با شمشیرى زهرآلود مجروح گشته،عمویش را نیز با همان شمشیر زهرآلود از پاى در میاورد.
******************************************
این قسمت برداشت و نگاه من به این نمایش است و امکان دارد باعث افشاء بعضی قسمتها شود.

نمایش (( بودن)) کلاژی ست از شخصیتها ،فضاها و موقعیتهای مختلف در ادوار گوناگون.
((بودن)) نمایشی ست از دغدغه ها و مسائل بشر از گذشته تا حال،از اساطیر تا وزنه بردار و گزارشگر امروز،از هنرپیشه قدیمی تا رپ خوان معاصر.
((بودن))از معضلات میگوید ،از صدای خفه شده زنان تا پوچی‌ حیات
از تکرار ابدی فعالیت های بشر از گذشته تا حال
از میل به زیستن با وجود بی معنا دانستن زندگی

در مکتب اگزیستانسیالیسم گفته میشود که زندگی بی معناست،مگر اینکه انسان خود به آن معنا ببخشد.یعنی انسان خود انتخاب میکند که به زندگیش ماهیت دهد یا خیر.و این متفاوت از نیهیلیسم(پوچ گرایی)ست.چون نیهیلیسم معتقد به بی معنا بودن زندگی ست ولی اگزیستانسیالیسم معتقد به این هست که انسان خود باید هدف و معنای زندگیش را بسازد.

نمایش میان این دو در نوسان است،گاهی همچون سیزیف زندگی پوچ و بی معنا و تکراری ست و گاهی همچون ازیریس مایل به زیستن حتی در جهان زیرین.

بشر محکوم به زیستن است و گاه محکوم به نقش بازی کردن.ممکن است با اغراق بسیار باشد و شاید رئالیستی و باور پذیر.
برای همین بود که ازیریس نمایش از دنیاى صحنه به دنیاى تماشاچى ها میاید تا بازیگرها را شناسایى کند و اجازه ورودشان را به بهشت ندهد.بازیگرها را روانه جهنم کند و غیر بازیگرها را روانه بهشت.بازیگرى دیگر تمام سعى خود را میکرد تا او را دوباره به دنیاى صحنه بازگرداند.

در این دنیا ممکن هست همچون هملت دچار جنون شویم و سرشار از حس انتقام.و این حس در نهایت موجب از بین رفتن خودمان شود.(شکسپیر در بیشتر نمایشنامه هایش نشان میدهد که عمل شتاب زده،خونبار است و مخرب)

ممکن هست همچون ازیریس قطعه قطعه شویم و ناکامل،ولى همچنان در آرزوی زیستن،در آرزوی زنده شدن که بهار شود.

و یا همچون وزنه برداری که عمری سعی در بالا بردن وزنه دارد و اما سوال گزارشگر این است که اگر روزی وزنه برداری وزنه نزنه،باز هم وزنه برداره؟؟؟ و خواهش از همکارشان که وله ای پخش کند چون جوابی برای این سوال نداشتند.

و چه تفاوتى ست که زن باشى یا مرد(در صحنه اى مدام جاى زن و مرد عوض میشد)،در فرانسه باشى یا فنیقیه،در یونان باشى یا دانمارک و یا در ایران،در گذشته باشى یا حال،اسطوره باشى یا ورزشکار،زمستان باشی یا بهار و.. و .. و…باید زیست کنی و انتخاب.بین پوچی و معنا.

در ابتدای نمایش زن بازیگر با صدایی خفه میگوید که بگذار بغلتد،بگذار بغلتد

و در نهایت
((بودن یا نبودن)) ((To be or not to be))

البته بهتر است بگوییم:
((To act or not to act))

نمایش((بودن))را می گزیند.
پس
((To be)) ((to act)) ((to roll))
*************************************************
نمایش دغدغه مند است و پر از حرف و نکته ولى گاهى الکن میماند و سر در گم.
متن به دلیل دربرگرفتن موضوعها و فضاهاى مختلف دچار آشفتگی در بیان میشود و مخاطب را نیز سردرگم میکند.به خصوص اگر اطلاع زیادى از شخصیتها نداشته باشد.در این صورت ارتباط برقرار کردن با نمایش سخت میشود.
به نظرم بد نیست در صفحه تیوالتان اطلاعاتى در مورد شخصیتها بدهید تا مخاطبتان آگاهانه به تماشاى کار بنشیند.( من بعد از نمایش مطالعه بیشترى کردم که اینکار باید قبل از دیدن نمایش انجام میشد)
بعضى از صحنه ها درست به هم چفت نمیشدند.استفاده از طنز بسیار هوشمندانه بود گرچه بعضى از آنها را دوست نداشتم.
بازیهاى خانم ها را بسیار بهتر از آقایان دیدم.
دکور ،لباس و نور در خدمت نمایش بود و قابل قبول.
بروشور گرد کاملا در راستاى نمایش بود.دایره بهترین نماد بود براى نشان دادن یکنواختى و دور خود پیمودن(گاهى باطل) .تکرار و تکرار.
به طور کل طرفدار نمایشهایى هستم که مخاطب را وادار به جستجو و مطالعه و تفکر میکنند.
ممنون از تلاش شما.


لذت بردم از نوشته تون
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
سحر لیلی ئیون
پونه جان به نظرم یادداشتت خیلی بهتر از تیاتر بود چون فاصله ایده تا اجرا قلم تا خیلی نیاز به کار داره و این نمایش برای من فاقد این قضیه بود چیز مهمی میخواست بگه که متاسفانه درنیومده بود
پس چرا لایک نکردید نوشته مو؟؟???
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
پونه ٢٥
پس چرا لایک نکردید نوشته مو؟؟???
حباسم نبوده ??
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید