دن کامیلو . . .
1. اول از همه یه اعتراف شخصی! من یه کم ترسو ام! یعنی با این که تقریبا یه هفته است دن کامیلو رو دیدم و دوستش داشتم به دلیل حجم انتقادات منفی میشه گفت جرات بیان نظرم رو نداشتم. این ضعف منه؟ حتما! به هر حال اون چیزی که میخوام در مورد دن کامیلو بگم فارغ از تمام انتقاد ها یا تمجید ها نسبت به این نمایشه. اون رو به چشم دفاعیه ای در برابر منتقد ها نبینید.
2. گفتم منتقد ها! این حرفی که میخوام بزنم به هیچ وجه به معنای اون نیست که منتقدین این کار رو دارم قضاوت می کنم. هر کسی از دریچه ی نگاه فردی خودش به نمایش ها نگاه می کنه اما واقعا گاهی این تصور به ذهن من اومده که کلا اجرای کار های کمدی، حتی کار هایی که رگه هایی از طنز دارند و طنز در اون به صورت حاشیه ای وجود داره به شدت مورد انتقاد قرار می گیره. نمونه اش رو در خرمگس به عینه دیدم که بعضی دوستان متن رو به بیان عقده های سرکوب شده ی جنسی متهم
... دیدن ادامه ››
می کردند.
3. یه مقایسه ی کوچک میان دن کامیلو و هیپوفیز (کار آخر آقای نریمانی) شاید خیلی چیز ها رو روشن کنه. هر دو به نوعی ملهم از یک اثر خارجی هستند. هیپوفیز یه بازنویسی وفادارانه تا سر حد امکان به نمایش «دختری که با ستاره پولک دوزی شده» اثر نیل سایمون، و دن کامیلو برداشتی کاملا آزاد از دنیای کوچک دن کامیلوی گوارسکی. دن کامیلوی گوارسکی رو متاسفانه هنوز فرصت نکردم بخونم اما در مورد «دختری که با ستاره . . .» که در ایران با نام دختر یانکی معروفه، می تونم بگم اساسا نریمانی اون جا متن بدی رو برای بازنویسی انتخاب کرد. اون اثر خودش خیلی ارزش فنی نداشت، و بازنویسی جناب نریمانی هم اون جا موجب بهتر شدن روند داستان نشد اما کارگردانی و بازی های خوب کار رو نجات داد گرچه من به هر حال دوستش نداشتم. اما در دن کامیلو چه اتفاقی داره می افته؟ روند قصه گویی چه طور پیش میره؟ آیا واقعا فضای دهکده ی کوچک ایتالیایی قابل لمس نیست؟ شخصیت پپونه در نیومده؟ دن کامیلو چه طور؟ یا بروسکو و بشکه؟ توجه کنید هنوز من در مورد بازی ها حرفی نزدم. متن نمایشنامه رو میتونید تو همین برگه بگیرید و بخونید. به نظرتون چند تا شوخی ساده و آشنای ایرانی مثل «از بالا بشکن» یا «یه کار اعلامیه داشتیم . . .» که انصافا خیلی هم زیبا در اومده و واقعا از مخاطب خنده می گیره بدون این که به ورطه ی شوخی های سخیف جنسی از نوع گلریزی بغلته، شایسته ی لقب «تهوع آور» از سوی مخاطبه؟ اگه بخواهیم این ایراد رو وارد بدونیم که شوخی ایرانی باعث میشه فضای ایتالیایی کار بشکنه باید بگم این برداشت درست نیست، بار ها و بار ها فیلم های ایتالیایی دوبله شدند و شوخی های فارسی به خوبی روی اون ها نشسته. شاید ایرادی که به فضا سازی بشه وارد دونست در انتخاب موسیقی هاست که یکی دوتاشون به فضای کار نمی نشست.
4. مساله ی بعدی بررسی این نمایشنامه از دو جهت نوع شوخی ها و همین طور روند داستانه. سوای این که ما به کدام شوخی می خندیم و به کدام نمی خندیم (که مساله ای کاملا سلیقه ایه و نمیشه کسی رو به خاطرش شماتت کرد که چرا به یک شوخی می خنده یا نمی خنده) خود روند داستان علت و معلول درستی داره. این منطق به خاطر اونه که شخصیت ها کاملا تکلیفشون با خودشون معلومه. دن کامیلو رو به راحتی میشه شناخت و رفتار هاش رو درک کرد. همین طور شخصیت مطیع بروسکو، بی سوادی و پوپولیست بودن و هوچی گری پپونه، و سادگی بشکه. به همین دلیل رفتارشون رو درک می کنیم، پیام داستان رو می فهمیم و در عین حال شعار های گل درشت نمی شنویم.
5. این طومار من دائما داره طولانی تر میشه از خواننده ی این سطور عذرخواهی می کنم: مساله ی بعدی سطح معنایی کاره. وقتی بخواهیم نمایش و موضوع اون تاویل پذیر و تفسیر پذیر باشه، چاره ای نداریم جز این که از اکت کم کنیم و به حرکات، دکور ها و تفکرات مینیمال رو بیاریم. یکی از انتقاداتی که من از نمایش «دو لیتر در دو لیتر صلح» داشتم این بود که نمایش با نگاه فرم گرا، دکور مینیمال و خلاصه ابزار مناسب برای زدن یه حرف کاملا تاویل پذیر و باز، همه ی این امکانات رو با دادن شعار و پیامی کاملا واضح و عامه فهم به هدر داده بود. اما مخاطبی که دن کامیلو رو دیده و نپسندیده شاید باید اول ساختار هر نمایش رو بررسی کنه، ابزار ها و سبک کاری اون نمایش رو هم در نظر بگیره و بعد ببینه آیا نمایش تو این مسیر، درست حرکت کرده یا نه. یه مثال بزنم که سلیقه ی شخصی خودم رو نشون میده: مرداب روی بام برای من پر بود از ایده های درخشان، دکور چشمگیر و بازی های عالی، اما نمایش از ابتدا جوری شروع شده بود که توقع قصه شنیدن در من مخاطب ایجاد کرد، اما داستان با گذر زمان به جلو نرفت. این عدم تطابق میان انتظار من و اون چیزی که روی صحنه دیدم باعث شد نمایش رو دوست نداشته باشم. در مقابل، عجایب المخلوقات رضا ثروتی، به دلیل این که اساسا بر پایه ی مکاشفه و برداشت آزاد بیننده از هر حرکت و فرم بود و از اول قرار نبود قصه ای رو از دل این تصاویر درک کنم، لذت بردم و دوست داشتم. مهم نیست نمایشی که اجرا می کنید قصه ای برای گفتن داره یا نه، مهم اینه که تکلیفش با خودش روشن باشه، سبک خودش رو بشناسه و صرفا یه سری ادا نباشه. کورش نریمانی اون قدر خوب دنیای دن کامیلو رو باور کرد که اثرش کاملا ساده و صمیمی، و با امضای خود نریمانی روی صحنه رفته.
6. دست آخر تشکر و سپاس از کورش نریمانی، سیامک صفری، مهدی بجستانی، هوتن شکیبا، مهران احمدی، فریده سپاه منصور، بهرام افشاری و الیکا عبدالرزاقی به خاطر لحظات خوبی که برای ما خلق کردند. لحظات خوبی که بدون شوخی های زننده ادامه پیدا می کرد (ممنون میشم دوستانی که این شوخی ها رو زننده و سخیف می دونستند نمونه ای از شوخی های سالم و بدون مشکل رو برای من بیان کنند) و دست آخر با پرده ی شام آخر، ضربه ای به موقع داشت. اگه بخوام به ایرادات کار اشاره کنم میتونم بگم بازی خانم عبدالرزاقی چیزی فراتر از نقش هاشون در کار های مهران مدیری نداشت، گر چه باز هم فکر می کنم انتخاب درستی برای اون نقش بود. همچنین میتونم بگم در اجرا، نمایش حدود ده تا بیست دقیقه از ریتم خوب خودش می افته که این زمان برای یه نمایش هشتاد دقیقه ای زیاده و ایراد محسوب میشه. اما واقعا نکات مثبت متن اونقدر زیاده که به راحتی میشه از این موارد چشم پوشی کرد.
انتظاری ندارم کسی این همه حرف رو خونده باشه :) فقط خواستم اون چیز هایی رو که تو این مدت تو سرم می چرخید با بقیه به اشتراک بگذارم ممنون.