در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمدرضا شریفی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:17:45
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
زیبا بود حقیقتا👌🏻👌🏻👌🏻
آقای دکتر اسحاق یکی از بهترین و جوانترین کارگردانای هنر معاصر ایران هستن
بیصبرانه منتظر این اجراشون هستم
متاسفانه اجرا بسیار کسل کننده بود
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
من اجرای تک سلولی ها رو با تمام وجودم درک کردم…تبریک میگم به تگ تک اعضای گروه تک سلولی ها… تمرین متن جلال تهرانی و آماده اجرا کردن کار ساده ای نیست ، و برای هر کارگردان و بازیگری یه چالش بسیار بسیار سخته.. و خوشحالم اعضای گروه به خوبی از عهده اجرا براومدن ( هرچند که میشد بهتر هم اجرا بشه) اما ولی من به حدی ارتباط گرفتم که برای منی که عادت ندارم اینجا و فضای مجازی از کاری تایپ کنم مجبور شدم بیام اینجا و بگم که دم تک تکتون گرم… اعضای گروه تک سلولی ها تمام لایه های پنهان نمایشنامه رو با تمام وجودشون درک کرده بودن و رنج زیستن و نابود شدن رویاهای انسان عصر حاضر در جهان سرمایه داری و به خوبی لمس کرده و فهمیده بودن و در انتها به اجرا دراوردن… البته بماند که این روزها اهالی سینما و تئاتر به ظاهر دقدقه رنج زیستن طبقه
پایین و دارن… از رنج و نابودی رویاها گفتن با در رنج زیستن و در رنج مردن و نابود شدن بسیار بسیار تفاوت داره… اما جلال تهرانی هنگام نوشتن و اعضای گروه تک سلولی ها به هنگام اجرا به خوبی این مرز باریک و دیدن، لمس کردن و اجرا بردن… دمتون گرم رفقا… زندگی تمامن بی خود و بی جهته…پوچه… ... دیدن ادامه ›› انگار تمام جهان اندازه همون سلول اجرای نمایشه که آدمی از بس تو زمینش و وسط رنج ها غلط زده زمین سفت و سرد شده… و اینکه انگار رورانس اجرای یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ تک سلولی ها در ادامه حال و هوای این روزها بود… تلخ ، کوتاه و سرد… میخوام به اون بازیگری که کلاهش و به یادگار به هم سلولی زنده به گورش داد بگم که نگاه آخرت و یادم مونده، (لحظه ای که ایستاده تشویقتون میکردم )انگار (انگار) غمگین بودی و یا هرچه نمیدانم اما بدون اون نگاهت یادم مونده ، رورانس عجیبی بود… انگار در ادمه پوچی و بی خود و بی جهت بودن زندگی بود… تو جای درستی ایستادی.. نگران هیچی نباش و دمت گرم… خاصه انکه اهاااا اصل کاری داشت یادم میرفت: عصر که شد باباهه رفت منبر میدونی بهم چی گفت؟! چی؟! گفت بابایی میخوام یه نصیحت کنم تا عمر داری آویزه گوشت کن… گفت از این به بعد تا آخرش تا بیخش توپی رو که زیر پل گیر کرده با سیخ و تیزی درش نیار …
ای نور به قبرت بابایی … تک تک این کلمات نماد رنج بی انتهای زیستن آدمی در تمان طول تاریخه…. انسان همیشه توپش زیر پل گیر کرده و هرچه تلاش کرده در نیومده…
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
احسان موسی پور
من اجرای تک سلولی ها رو با تمام وجودم درک کردم…تبریک میگم به تگ تک اعضای گروه تک سلولی ها… تمرین متن جلال تهرانی و آماده اجرا کردن کار ساده ای نیست ، و برای هر کارگردان و بازیگری یه چالش بسیار ...
خیلی ممنونم از نظرتون. بسیار خوب و زیبا نوشتید.
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید