در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علیرضا اسحاق حسینی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:57:11
 

فعال هنری

 ۰۱ مهر ۱۳۷۹
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خاکستر به خاکستر از آخرین نمایشنامه های چاپ شده و به نظر من سخت ترین متن وی است. اجرای چنین متنی قبل از هر چیز شجاعت و جسارت و در نهایت بلندپروازی میخواهد که به شخصه بیشتر از هر کس دیگری در این تیم اجرا سراغ دارم.
هانیه کاراندیش بعد از اجرای بسیار متفاوت ترس از مکان های شلوغ به فاصله دو هفته نمایشی دیدنی ساخته.
از آن طرف حانیه دلدار به عنوان بازیگری که برای اولین بار صحنه اجرای عموم را تجربه میکند، حضوری دارد که گویا سال هاست روی صحنه زیست میکند. این حضور محکم در کنار تجربه بالاتر حمیدرضا بداغی اجرا را بیش از این دلنیشن کرده است.
این نوشته قطعا نقد نیست، صرفا جملاتی ذوقی در وصف یک تئاتر است. نقد بماند برای بعد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید



«ترس از مکان‌های شلوغ» اجرای فقدان حضور است. فقدانی پست‌مدرن که گاه با کلاه پر می‌شود، گاه با حذف دیگری و گاه با موسیقی. اما این پرشدنی نیست که بخواهد شمایل خالی چیزی که بجایش قرار می‌گیرد را بازسازی کند. درست بر عکس، این پر شدن با انتخاب‌هایی رخ می‌دهد که شمایل خالی را تمسخر کند. که بگوید هیچ نیست. که بگوید فقط می توانی به آن بخندی. انتخاب‌های بازیگران و کارگردان درست در همین مسیر پیش می‌روند.
«پگاه نکوکار» در نقش صاحب رستوران و یا کافه‌ای سرراهی در اپیزود اول این روند حضور بخشی را خیلی جدی آغاز می‌کند. اما همین جدیت در همان ابتدا پاسخ مدنظر نمایش را بیان می‌کند. وجودی درکار نیست. در این صحنه نمایش هیچ کدام از مشتریان رستوران حضور ندارند و چیزی که مانده سایه‌ای است از کلاه‌های کاغذی. آشپز و یا صاحب رستوران اما آنان را می‌بیند، به جدیت سفارششان را می‌گیرد، قوانین برایشان مرور می‌کند و خاطیان را با فندکی در ثانیه به قتل می‌رساند.
پاسخ نمایش درست همینجاست. این وجودی که پرسشش انسان را از دیرباز به خود مشغول کرده و از افلاطون تا هایدگر درباره‌اش نوشته‌اند و بحث کرده‌اند ... دیدن ادامه ›› چیزی جز همین خنده تلخی نیست که وقتی پگاه مشتری را در شمایل کلاه زیر پایش له می‌کند بر لبان توی مخاطب نقش می‌بندد. مشتریان هستند چون آشپز می‌خواهد و آن لحظه ای که از یک لحظه هم تجاوز نمی‌کند، او نمیخواهد که مشتریانش باشند دیگر نیستند. به همین راحتی و سرعت. وجود از مجرای ذهن تنها فرد حاضر بر صحنه معنا و مفهوم می‌یابد، چون او آنان را می‌بیند ما نیز می‌بینیم. اگر متن و نمایش مدرن بودند احتمالا مخاطب را ۲ ساعت می‌کشاندند تا بعد از اینکه از سالن خارج شد و در هوای آزاد نفسی کشید به این فکر کند که وجود چیست؟ حضور داشتن یعنی چه؟ و از این قبیل سوالات. اما ویسنی‌یک انگار که جواب را می‌داند که بنظرش جواب مضحک و کمدی هم هست، کاری به پرسش ندارد. او مستقیما از همان ابتدا جواب را به ما می‌دهد. وجود هیچ نیست. می‌تواند در لحظه ای به اختیار و انتخاب من باشد و نباشد. پس بجای درگیر شدن با آن، به آن بخند.
اپیزود دوم در همین لحظاتی که به پاسخ داده شده می‌خندیم با ورود اغراق شده و نمایشی بازیگر دوم، «هستی حیاتی»، که کنتراستی صریح و بزرگ با بازیگر اپی‌زود اول به لحاظ فیزیکی، صدا و همه اجزایی که جنس حضور بازیگر را می‌سازد، شروع می‌شود. او متکدیانی را دور خود جمع کرده و به دقت قوانین تکدی‌گری را برایشان شرح می‌دهد. به آنان گوشزد می‌کند که مبادا حین تکدی‌گری خوابتان ببرد که رهگذران فکر کنند از زیر کار در می‌روید. ویسنی یک در این متن پاسخش را از وجوه مختلف نگاه می‌کند و به آن می خندد و ما را نیز وا می‌دارد که به آن بخندیم. اتفاقی که به شکلی درست و دقیق در نمایش کاراندیش هم رخ می‌دهد. آن وجود بخشی پگاه نکوکار در اپیزود اول، زمانی که تفاوتش را با شیوه هستی حیاتی در اپیزود دوم می‌بینیم در چشممان مضحک‌تر می‌شود. اگر با کمی اکراه و انکار در اپیزود اول به این پاسخ می‌خندیدیم، با دقت هستی حیاتی به متکدیان محکم‌تر و با خیالی راحت‌تر می‌خندیم. انگار که ته دلمان شاید با ویسنی‌یک مخالف هم نباشیم. این روند برای مخاطب فقط به دلیل یک انتخاب هوشمندانه در صحنه نقش می‌بندد. آن هم گریم و تعویض نقشی است که بین اپیزود‌ها و در روشنایی اندک درست و عریان پیش چشم مخاطب رخ می‌دهد. حیاتی و نکوکار به طراحی صحنه‌های یکدیگر کمک می‌کنند و با جدیت برای صحنه‌شان آماده می‌شوند. صراحت و صداقتی که ‌«ترس از مکان‌های شلوغ» در به نمایش کشیدن اتخاذ کرده چیزی است که آن را به اجرایی موفق تبدیل می‌کند.
اجرا از فاصله‌ای با مخاطب سخن می‌گوید که بین پاسخ ویسنی‌یک به مسئله وجود و پرسشش وجود دارد. فاصله‌ای که در بازیگران و نقش‌هایشان با همین آماده شدن‌ها شروع می‌شود و با دقتی خط کشی شده در تمام اجزای نمایش نمود می‌یابد. فاصله‌ای نمی‌گذارد هیچ زمانی خطی روایی برای مخاطب شکل بگیرد. موسیقی قطعه قطعه و جدا از هم در کنار کلا‌ه‌های رنگارنگی که در صحنه پخش‌اند همگی بر این فاصله دلالت دارند. اوج نمود این فاصله به زعم من نه در اپیزود سگ و صاحب کورش و چیزی که حیاتی در تبدیل شدن به این دو در لحظه نشان می‌دهد( که درخشان است)، که در اپیزود زخم رخ می‌دهد. آنجا که نکوکار به درون زخم آینه‌گون و قاب بندی شده بدون آینه حیاتی می‌رود، احساساتش در سطحی ترین توصیف آن او را به غرق شدن مضاعف در آن می‌کشند و با وجود اینکه با دو دست و سرش به درون قاب می‌رود اما نمی‌تواند به فاصله‌اش با صاحب زخم غلبه کند. نسبتی که دقیقا بین پرسش بنیادین وجود و پاسخ کمدی و پست مدرن ویسنی‌یک است. در انتهای نمایش اما نه پرسش که فقط پاسخ است که برای ما می‌ماند.

ممنونم از تحلیلت انقدر کامل و جامع 🌺
۰۱ دی ۱۴۰۲
ممنون چقدر دقیق و جالب تحلیل کردید . واقعا مفید بود
۰۳ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر