گزارشی از دیدن یک نمایش شماره ی دو/حدود ساعت ۶ به تئاتر شهر رسیدم چقدر این بنا زیباست .
کمی از این همه زیبایی که با نزدیک شدن به غروب جذاب تر هم شده بود عکاسی کردم.
تماشای تئاتر یکی از بزرگترین لذت های زندگیست برای من و امروز از صبح حالم خوشایند بود چون بلیط تئاتر داشتم.
بلیط امروزم برای نمایشی بود با نام 《چرتالدو》که برای تماشایش باید به( سالن چهارسو) میرفتم
عده ی زیادی برای تماشا آمده بودند با صدای موسیقی که به صورت زنده نواخته میشد وارد سالن شدیم و روی صندلی هایمان نشستیم چهارسو تقریبا پر بود از جمعیت
نمایش تقریبا راس ساعت شروع شد
در ابتدا جلوی صحنه پرده ای به چشم میخورد و بازیگران مقابل آن پرده رفت و آمد داشتند بعد از مدتی پرده باز شد و صحنه ی زیبای نمایش خود
... دیدن ادامه ››
نمایی میکرد .
بازیگران پر تعداد نمایش با گروه های سنی مختلف جملگی خوب و هماهنگ بودند خصوصا بازیگران مرد و زن اصلی کار هر دو بازی های با کیفیتی ارائه کردند و بیان های قدرتمند و بی نظیری داشتند .
چقدر تاثیر گذار بود .مرد درستکار که آمده بود درستکار بماند اما قربانی شد و هویت اصلیش را از دست داد و با سر عاریه اش در دست تنها و بی کس ماند آن هم فقط به جرم انسانیت.
این بار هم داستان نمایش برایم آشنا بود و چقدر پیش آمده بود بارها در این جامعه بابت این که خواستم خوب باشم و درست زندگی کنم تاوان های سنگینی پرداخته ام چقدر تلخ است که گاهی برای درست بودن و درست کردن یک بنیان غلط گاهی باید قربانی شویی ...درست است آدم ها با گذر زمان ممکن است بخواهند مسیرشان را اصلاح کنند و بتوانی راه درست را نشانشان دهی اما ممکن است بهای سنگینی بپردازی برای ایستادن پای عقاید درستت در جایی که همه نادرستند . برای ترمیم سنت های پوسیده و باورهای غلط و حتی شاید آن بهای سنگین از دست دادن سرت باشد.
بارها از خود سوال کردم آیا من حاضر به این فداکاری هستم؟ حاضر هستم تا کجا پای ارزش های زندگیم ایستادگی کنم !
آیا حاضرم برای درست کردن یک خطا و ساختن یک نسل جدید و جامعه ای آرمانی خودم را فدا کنم؟ دوراهی اخلاقی عجیبیست
نمایش تمام شد بازیگران یک به یک روی صحنه آمده اند و رو به تماشاگران تعظیم کردند و تماشا گران با شور و هیجان ایستاده آنها را تشویق میکردند پرده بسته شد و نمایش تمام شد. اما ماجرا در من تمام نشد...
به شدت فکرم درگیر نمایش ماند
چند ساعتی صبر کردم تا از هیجانات خالی شوم و بعد در باره اش بنویسم
در کارگردانی، بازی ها ، صحنه ، لباس و گریم تلاش های بسیاری شده بود و دلت نمیخواست چشم برداری از صحنه بازیگران زیبا و استفاده از رنگ های زیبا و مختلف زیبایی را دو چندان میکرد
صحنه و لباس یک به یک طراحی داشت و چه خوب که در این بخش ها کم فروشی نشده بود و صرفا به انتخاب و چیدمان بسنده نکرده بودند
صدای بازیگران کم سن در بخش های محدودی کمی گنگ و نامفهوم شنیده میشد(خصوصا حین همخوانی ها صدای خواننده اجازه ی شنیدن صدای بچه ها را نمیداد) که با توجه به سن و سال کمشان کاملا قابل درک بود با این وجود به شدت شیرین بودند و تماشایی و جرفه ای روی صحنه
و دیگر بازیگری که در ذهنم ماندگار شد بازیگری که در نمیتوانست درست صحبت کند و شهردار را همراهی میکرد به شدت جالب و اندازه بود و مانند یک ادویه به خوش طعم تر شدن صحنه کمک شایانی کرده بود
و رقص و حرکت های دسته جمعی که شور و حال خوبی لابه لای صحنه ها اضافه میکرد
گروه یکدستی که به عقیده ی من در جزئی ترین مسائل هم فکر شده پیش رفته بود. در کل تجربه ی لذت بخشی بود و بسیار خوشحالم که نظاره گر این نمایش باشکوه بودم .