در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سلما | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:55:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلما (u.a18mnt)
درباره نمایش چرتالدو i
گزارشی از دیدن یک نمایش شماره ی دو/حدود ساعت ۶ به تئاتر شهر رسیدم چقدر این بنا زیباست .
کمی از این همه زیبایی که با نزدیک شدن به غروب جذاب تر هم شده بود عکاسی کردم.
تماشای تئاتر یکی از بزرگترین لذت های زندگیست برای من و امروز از صبح حالم خوشایند بود چون بلیط تئاتر داشتم.
بلیط امروزم برای نمایشی بود با نام 《چرتالدو》که برای تماشایش باید به( سالن چهارسو) میرفتم
عده ی زیادی برای تماشا آمده بودند با صدای موسیقی که به صورت زنده نواخته میشد وارد سالن شدیم و روی صندلی هایمان نشستیم چهارسو تقریبا پر بود از جمعیت
نمایش تقریبا راس ساعت شروع شد
در ابتدا جلوی صحنه پرده ای به چشم می‌خورد و بازیگران مقابل آن پرده رفت و آمد داشتند بعد از مدتی پرده باز شد و صحنه ی زیبای نمایش خود ... دیدن ادامه ›› نمایی میکرد .
بازیگران پر تعداد نمایش با گروه های سنی مختلف جملگی خوب و هماهنگ بودند خصوصا بازیگران مرد و زن اصلی کار هر دو بازی های با کیفیتی ارائه کردند و بیان های قدرتمند و بی نظیری داشتند .
چقدر تاثیر گذار بود .مرد درستکار که آمده بود درستکار بماند اما قربانی شد و هویت اصلیش را از دست داد و با سر عاریه اش در دست تنها و بی کس ماند آن هم فقط به جرم انسانیت.
این بار هم داستان نمایش برایم آشنا بود و چقدر پیش آمده بود بارها در این جامعه بابت این که خواستم خوب باشم و درست زندگی کنم تاوان های سنگینی پرداخته ام چقدر تلخ است که گاهی برای درست بودن و درست کردن یک بنیان غلط گاهی باید قربانی شویی ...درست است آدم ها با گذر زمان ممکن است بخواهند مسیرشان را اصلاح کنند و بتوانی راه درست را نشانشان دهی اما ممکن است بهای سنگینی بپردازی برای ایستادن پای عقاید درستت در جایی که همه نادرستند . برای ترمیم سنت های پوسیده و باورهای غلط و حتی شاید آن بهای سنگین از دست دادن سرت باشد.
بارها از خود سوال کردم آیا من حاضر به این فداکاری هستم؟ حاضر هستم تا کجا پای ارزش های زندگیم ایستادگی کنم !
آیا حاضرم برای درست کردن یک خطا و ساختن یک نسل جدید و جامعه ای آرمانی خودم را فدا کنم؟‌ دوراهی اخلاقی عجیبیست
نمایش تمام شد بازیگران یک به یک روی صحنه آمده اند و رو به تماشاگران تعظیم کردند و تماشا گران با شور و هیجان ایستاده آنها را تشویق می‌کردند پرده بسته شد و نمایش تمام شد. اما ماجرا در من تمام نشد...
به شدت فکرم درگیر نمایش ماند
چند ساعتی ‌ صبر کردم تا از هیجانات خالی شوم و بعد در باره اش بنویسم
در کارگردانی، بازی ها ، صحنه ، لباس و گریم تلاش های بسیاری شده بود و دلت نمی‌خواست چشم برداری از صحنه بازیگران زیبا و استفاده از رنگ های زیبا و مختلف زیبایی را دو چندان میکرد
صحنه و لباس یک به یک طراحی داشت و چه خوب که در این بخش ها کم فروشی نشده بود و صرفا به انتخاب و چیدمان بسنده نکرده بودند
صدای بازیگران کم سن در بخش های محدودی کمی گنگ و نامفهوم شنیده می‌شد(خصوصا حین همخوانی ها صدای خواننده اجازه ی شنیدن صدای بچه ها را نمیداد) که با توجه به سن و سال کمشان کاملا قابل درک بود با این وجود به شدت شیرین بودند و تماشایی و جرفه ای روی صحنه
و دیگر بازیگری که در ذهنم ماندگار شد بازیگری که در نمی‌توانست درست صحبت کند و شهردار را همراهی میکرد به شدت جالب و اندازه بود و مانند یک ادویه به خوش طعم تر شدن صحنه کمک شایانی کرده بود
و رقص و حرکت های دسته جمعی که شور و حال خوبی لابه لای صحنه ها اضافه میکرد
گروه یکدستی که به عقیده ی من در جزئی ترین مسائل هم فکر شده پیش رفته بود. در کل تجربه ی لذت بخشی بود و بسیار خوشحالم که نظاره گر این نمایش باشکوه بودم .
تیک افشا را فعال کنید ، برای من که بلیط روز های آینده رو رزرو کردم کمی اسپویل شد.
۲۰ آذر ۱۴۰۲
سلمای عزیز ، ممنونم از ثبت نظر متفاوتتون در صفحه ی نمایش ، خوشحالم که موفق شدیم رضایتتون رو جلب کنیم 🌺🌺
۰۲ دی ۱۴۰۲
خیلی ممنونم که به تماشای ما اومدین❤ و تجربتون از اجرا رو با ما به اشتراک گذاشتین❤🙏🏻🌱
۰۲ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلما (u.a18mnt)
درباره نمایش پدر i
گزارشی از دیدن یک نمایش
دیشب در آخرین شب از اجرای نمایش《 پدر》 موفق به دیدن این اجرا شدم.
سالن اصلی تئاتر شهر مالامال از جمعیت بود و حتی بالکن سالن هم پر بود از مخاطبان و علاقمندان
چقدر خوشحال شدم از دیدن این شور و هیجان برای تماشای یک نمایش.
وارد سالن شدیم ، آقای کیانیان بدون حرکت روی یک صندلی تکیه داده بود، نور کمی صحنه ی نمایش را روشن میکرد.
با تمام شلوغی اما با شروع نمایش سالن از سکوت خوبی برخوردار بود.
گویا دیشب مصادف بود با چهلمین روز از درگذشت آتیلا پسیانی و مردم مقابل درب ورودی سالن و روبروی عکس ایشان شمع روشن میکردند
پیش از شروع اجرا کارگردان اثر روی صحنه آمد و چند کلامی از مرحوم پسیانی صحبت کرد و مردم به احترام ایشان یک دقیقه ای را به سکوت ایستادند.
نمایش ... دیدن ادامه ›› شروع شد در بدو شروع استفاده از میکروفن برایم کمی ناخوشایند بود و هم این موضوع هم میزانسن ها ی کار باعث می‌شد اثر بیشتر شبیه به سینما باشد تا تئاتر و کمی از طراوت تئاتر فاصله بگیرم.اما خب گویا اخیرا مد شده استفاده از میکروفن و ویدئو پروجکشن(که اگه اشتباه نکنم بهش مپینگ گفته میشه)
در چند اجرا دیدم این نکته رو(اجرای هیدن/اجراهای آقای مساوات و...)
از این ها بگذریم داستان نمایش و حس و حالش برای منی که تاحدودی تجربه ی نسبتا مشابهی داشتم به شدت عجیب بود و قابل لمس
در چند جایی از کار با این که تلاش داشتم همراهانم متوجه فرود اشک هایم نشوند موفق نبودم و قطره قطره ی اشک از چشمانم جاری شد .. موضوع نمایش موضوع عجیبی‌ست
یک دوراهی بزرگ و تعیین کننده در زندگی بسیاری از آدم ها که تو گویی هر دو راهش منتهی به حسرت باشد. دوراهیِ انتخاب عزیزانِ دردمند که امیدی به بهبودیشان نیست و در مقابل دیدگانت هر روز بر رنجشان افزوده میشود و نگه داشتنشان در کنار خودت .
یا انتخاب رفتن و ساخت یک زندگی شخصی نسبتا نرمال!و سپردن عزیزانت به جایی برای نگهداری؟
کدام درست تر است؟ اینکه بر سر این دو راهی عزیزی را انتخاب کنید که بیمار است و کاری از دستتان برایش ساخته نیست جز ماندن در کنارش و قربانی کردنِ زندگی خصوصیت ! یا به سوی آینده و ساختن زندگی شخصی خود رفتن و جدایی از عزیزی که بخش مهمی از وجود توست؟ ! بارها از خودم پرسیدم که اگر من جای آن عزیز دردمند بودم خودم به کدامیک راضی بودم؟‌
بسیار بسیار دوراهی دشواریست .این جای زندگی خیلی دردناک است .آب شدن تدریجی عزیزی که برایت بسیار ارزشمند است و نابود شدن روزهایی برای کار ، زندگی و عشق ورزیدن که شاید دیگر هرگز فرصتش برایت پیش نیاید!
حین خروجم از سالن از لابه لای انبوه جمعیت مدام به این فکر میکردم که چه چیز درست است! حق با چه کسی است؟ آیا تو باید برای کسی که زندگی تو را خلق کرده و عمیقا دوستش داری زندگی شخصی و آرزوهایت را قربانی کنی؟! یا به دنبال آرزوهایت بروی و یک غم و رنج عمیق را به دوش بکشی! من جوابم به سوالاتم ماندن کنار عزیزانم بود کما این که همراه با رنج برای خودم باشد اما حتما باید حق داد به دیگرانی که تصمیم دیگری می‌گیرند.
نمیدانم! شاید اصلا نمایش حرف اصلیش این نبود و چون دغدغه ی من بود تمام تمرکزم به این بخش جلب شد! شاید!
پس از بارها پرسش این سوالات از خودم و بعد از گذشت چند ساعتی از نمایش که گویا اجرا در ذهنم ته نشین شد توانستم کمی منصفانه تر و فنی تر به کار نگاه کنم.
از ویژگی های مثبت نمایش دکور کاربردی آن بود‌
که قابلیت های زیادی ایجاد می‌کرد و تغییری که مدام در چیدمان داده می‌شد تنوع بصری خوبی شکل میداد که کمک می‌کرد کار تا حد زیادی از یکنواختی خارج شود و دیگری بازی آقای کیانیان بود که در لحظاتی حقیقتا مسحور کننده بود و حرکات و ریز بازی هایی که بسیار دقیق و درست اجرا میشد.(البته فکر میکنم در لحظاتی در مجموعه ای از بازیگران کمی بی تمرکزی وجود داشت و خب بعد از گذشت چندین و چند شب اجرا و همانطور که آقای دشت آرای گفتند ۳ سال ازمشغولیت با این اثر در شب آخر نمایش حس کردم کمی این بی تمرکزی بیش از حد بود )
نکته ی دیگر تصایری که روی لته ها تابانده میشد و گویی ذهنیت ها و تصاویر ذهنی پیرمرد بود هم جالب توجه بودند و ایده ی جالبی بود.
دیگر اینکه بازیگر خانم کار که ایرانی نبودند و نقش (آن) دختر آقای کیانیان را بازی می‌کردند هم تلاششان بسیار ستودنی بود در ادای دیالوگ ها با کمترین میزان لهجه و بازی قابل قبولی داشتند اما در برخی صحنه های حسی شاید کمتر می‌توانستند حس و حال عمیقی که لازم بود را منتقل کنند .
از بازی سعید چنگیزخان و سوگل خلیق هم توقع بیشتری میرفت که برآورده نشد البته خب نقش هایشان هم‌نقش های ویژه ای نبودند حقیقتا اما نام بازیگران بی شک برام توقع بالاتری ایجاد کرده بود که برآورده نشد.
در کارگردانی هم ایده های خلاقانه و جالبی وجود داشت .
در کل از جهت احساسی و به خاطر داشتن خاطرات مشابه برایم بسیار درگیر کننده بود اما از لحاظ فنی بی شک حضور این نام ها کنار هم برایم توقع عجیبی ایجاد میکرد که صد در صدش برآورده نشد حتما برای کم نقص تر بودن راهکار هایی وجود داشت.(بسیاری از این ایراداتی که به نمایش وارد دانستم مربوط به انتخاب شیوه ی روایی بود که میخواست لَخت باشد و شبیه به روزمره که خب من این را چندان روی صحنه دوست ندارم و با ماهیت اصلی تئاتر کمی در تضاد میبینم اما شاید تئاتر در آینده قرار است کاملا به این سمت و سو برود)
در کل اجرایی بود که از دیدنش راضی هستم وآدم مگر از اجرا چه توقعی دارد جز همین که اوقات خوشی بگذرانی و تو را به فکر فرو ببرد! که این نمایش هر دوی این کارکرد ها را با وجود برخی کاستی ها دارا بود و از همه مهم تر مناسب حال و روزم بود.
ببخشید که طولانی نوشتم
امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
میثم محمدی، ☆ آذر روزبان ☆ و Majid Isazadeh این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید