اخر نمایش که ماریان میگه تقصیر خودمه ، برگشت به اینکه میگفت به موکلای زنم میگم با شوهرای تو هچل افتادشون تنها نباشن. و تقصیر خودش بوده که تو
... دیدن ادامه ››
اون موقعیت خودشو گذاشته.
ماریان خودشو تو خیانت مقصر ندید، کاملا رها شده بود و پر از زندگی شده بود، بنظرم خیلی جالب بیان کرد که فهمیده بود همه محبت هایی که کرده برای یوهان زیادی بوده، حتی یجایی بش گفت چرا تو حرف میزنی و کاملا آزاد شده بود
حتی اونجایی که ماریان اصرار کرد یوهان نره ، نشانه وابستگی نیست ، داشت نشون میداد تموم تلاششو کرد که فرصت به خودشون بده و نذاره این اتفاق بیوفته، خیلی از مواقع آدما اینکارو نمیکنن که جلوی طرف مقابلو بگیرن که خیانت نکنه، میدونو ترک میکنن و میرن ، پشیمون میشن که تلاشی نکردن، اما اینجا ماریان تلاششو کرد و جای پشیمونی نذاشت.
خیانت مثل دزدی می مونه، دزدی اعتماد ، تعهد ، آرامش و امنیت.
هر دزدی بعد از دزدی کردن پشیمون میشه، همه کسایی که خیانت میکنن هیچ وقت آرامش ندارن دیگه و پشیمونن. یوهان با اعتماد به نفس کاذب اولی که نشون داد در پایان مستاصل بود و به بن بست رسیده بود و خودش اعتراف کرد ترسو هست.