در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال زهره یحیایی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:33:19
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
زهره یحیایی (zohyah)
درباره نمایش بیگانه i
تاتر مسعود دلخواه "بیگانه "را دیدم.بیگانه ی آلبر کامو را میگویم...آقای دلخواه چرا انقدر وفاداری به داستان؟چرا خط به خطش؟شاید پاسخش ارادت ایشان به آلبر کاموی شهیر باشد...کسی چه میداند. اما چگونه داستانی چنین تاثیر گذار و زیبا را می شود به نمایشی تاثیرگذار تبدیل کرد؟...قطعن کار دشواری ست و مسعود دلخواه اینکار را به دشواری انجام داده است.ذهن تماشاگر بیگانه خوانده با آن تصورات بکر و زیبا از اثری ژرف و خواندنی با آن کلمات استخواندار و بدون تکرار در بهترین اثر آلبر کامو با آنهمه توصیف و ریز بینی در ادبیات زیبای این داستان را تغییر دادن و جذب نمایشی با میزانسن های خویش کردن کار سترگی ست.اصلن طرف بیگانه رفتن به نظر غیر ممکن بیاید اما قطعن وسوسه کننده است.بیگانه ی آقای دلخواه آن داستان دلچسب و تاثیر گذار کامو از آب در نیامده، اما قطعن مخاطب هم چنین توقعی نداشته است زیرا ادبیات و تخیل کجا و مدیومی چون نمایش با امکانات و سالن محدود چارسو کجا ...نمایش بیگانه یک تاتر کلاسیک است با تکیه بر قصه و دیالوگ و بازیگر ،ریتم کند نمایش هر چقدر هم بخواهد به بیگانه بودن مورسو کمک کند باز کند است و کندی اش ملال آور است.تکرار ها چه در دیالوگ و چه در اکت ها اجرا را طولانی کرده است در حالیکه اثر میتوانست موجز تر اجرا شود .طراحی ی صحنه خوب است اما به نظر نامتحرک بودن آن برناپویایی اجرا اثر گذاشته است،حضور گیوتین که همچنین پنجره ای ست رو به سوی جهانی دیگر به عنوان نمادی برای مرگ و سرنوشت محتوم مورسو خوب انتخاب شده است.لحظه های درخشان، صحنه های دادگاه است و زمانی ست که مورسو می خواهد در برابر نور خورشید از خود دفاع کند،افکت های صوتی دقیق و به جاست و نقطه ی قوت کارند،صدای زیبای بازیگر مادر مورسو به نمایش جان میدهد و بازی های دادستان (حسین سحرخیز)و مورسو (رحیم نوروزی) زیبا و باورپذیرند...و در نهایت باید بگویم در واقع مسرت بخش است که بعد از مدتها شاهد نمایشی بر اساس یک رمان هستیم...
زهره یحیایی (zohyah)
درباره نمایش اودیسه i
عنوان مطلب:اولیس در سرزمین خودمان
درباره ی نمایش اودیسه آرش دادگر

از تیاتر چیز زیادی غیر از تماشا نمی دانم و هیچ ننوشته ام درباره اش.اما نمایش اودیسه آرش دادگر در اولین اجرا آن هم با آنهمه استعاره و تمثیل و با آنهمه دقت و ریزبینی و با آن نمایشنامه ی قوی و استخواندار یک جوری رفت زیر دندانم که هر روز انگار مزه مزه اش می کنم.
ای کاش تئاتر به راستی طاعونی بود و مرگ و میری داشت چرا که اینهمه واقعیت را چگونه میشود تاب آورد؟
آنتونن آرتو تئاتر را با طاعون قابل قیاس میداند و میگوید که حتا تئاتر از طاعون برتر است زیرا برخلاف طاعون،آفتابی کردن واقعیت در تئاتر کاری دائمی و وقفه ناپذیر و مستمر است،بدین معنی که تئاتر هیچگاه نزاعی را قاطعانه فیصله نمی دهد بلکه گشایش را همواره به عهده ی تعوق می افکند.در بیماری های مسری اما مرگ و میر واقعیت دارد...واقعیت اولیس پشیمان پاهای معلول و خرده چوب های تراشیده اش است که ای کاش او را می کشت اما او همچنان بر صندلی ی چرخدارش نشسته و به کمک دیگری محتاج...
و همچنان پشت میزش تایپ میکند و با تخته سیاهش خیال می کند به همه چیز رسیده است ،به کنه سیارات و به عمق سیاهچاله ...اما ... دیدن ادامه ›› واقعیت آن است که او همچنان در کشتی ی بی لنگر خویش (اودیسه) اقیانوس ها را در مینوردد و همچنان دارد قطب نمای قدیمی را با موتور سیکلتی بدون سوئیچ و دو عینک ضده باد عوض میکند و همچنان زره آشیل را میفروشد و کتابها و فیلمهایی که نام بزرگش را یدک میکشند میخرد و روزگار میگذراند و به خود میبالد و به روشنفکر اخته ای که کتاب را ترجیح میدهد برای اینکه کار دیگری نکند اشاره می کند ،در حالیکه در برابر بسیاری پلشتی ها سکوت میکند و چه فایده این سکوت با درد همراه باشد یا نه!!
تی اس الیوت میگوید شعور تاریخی یک ادراک را در بر میگیرد ،ادراکی نه صرفن از گذشته بودن گذشته بلکه از حضور آن،شعور تاریخی ،فرد را وامی دارد که فقط از نسل و زمانه ی خود ننویسد،بلکه این احساس را داشته باشد که کل ادبیات اروپا از زمان هومر و همچنین تمام ادبیات کشورش وجودی همزمان دارند و همزمان سروده می شوند...در نمایش اودیسه این همزمانی به راستی دیده می شود.
در چند صحنه به جنگ اشاره می شود.این هر جنگی میتواند باشد اما ما با جنگی هشت ساله روبرو بودیم که کشته هایش چندین برابر جنگهای جهانی بود...
در واقع جنگ هایی که هر روز فاجعه بار تر میشوند هراس های مایند.غواصانی جوان ودست بسته زیر آبهای جنوب هراس صحنه را دو چندان می کنند و زمانی به واقع میترسی که اولیس معلول (جانباز) در وان حمام از زئوس میخواهد که تاس بریزد دوباره و دوباره .باشکوهترین صحنه زمانیست که اولیس معلول از مادرش میخواهد که در آغوش بگیردش و این اتفاق نمی افتد.که کاش مادرش بغلش میگرفت چرا که برای مادران، فرزندان همان اند که همان ،همان اولیس شیرخوار...تاثیر گذار ترین صحنه به زعم من صحنه ای ست که اولیس از دوستش می خواهد که آواز واقعی ی سیرنها را با دهان بسته و چشم بسته گوش فرا دهد ،که تاثیر صداست در صحنه و گویا مشت تمام حقایق باز می شود... لحظه های خنده آور هم در نمایش زیادند که به قول برشت تئاتری که مخاطب را نخنداند تاتر نیست... باید گفت لحظه های بسیاری از نمایش زیبا و پر از تفسیر است هر چند به گمانم در برخی مواقع زیاده گویی شده و به قول پیتر بروک که می گوید هیچ وقت مخاطبت را شیرفهم نکن انگار می خواهد شیرفهمت کند در حالیکه تو پیشتر فهمیده ای...دو الی سه صحنه ی تکراری با ادیت مجدد میتواند نمایشی مینیمال تر و جذاب تر ایجاد کند و لذت فهمیدن را تنها به اشاره ای برای مخاطب بیشتر نماید...در آخر
دو چیز که یاریم کرد:
_ فرهنگ ،تئاتر و طاعون نوشته ی آنتونن آرتو ترجمه ی جلال ستاری
_تمهیدات کارگردان تئاتر نوشته ی آن بوگارت ترجمه ی علی منصوری
خریدار
عمار عاشوری (ammarashoori)
سپاس از شما دوست عزیز
۲۶ فروردین ۱۳۹۵
ممنون از نوشته ی بسیار خوبتان کاش من هم از تیاتر چیز زیادی نمیدانستم!
۳۱ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نام مطلب:اولیس در سرزمین خودمان
نمایش اودیسه.ارش دادگر
از تیاتر چیز زیادی غیر از تماشا نمی دانم و هیچ ننوشته ام درباره اش.اما نمایش اودیسه آرش دادگر در اولین اجرا آن هم با آنهمه استعاره و تمثیل و با آنهمه دقت و ریزبینی و با آن نمایشنامه ی قوی و استخواندار یک جوری رفت زیر دندانم که هر روز انگار مزه مزه اش می کنم.
ای کاش تئاتر به راستی طاعونی بود و مرگ و میری داشت چرا که اینهمه واقعیت را چگونه میشود تاب آورد؟
آنتونن آرتو تئاتر را با طاعون قابل قیاس میداند و میگوید که حتا تئاتر از طاعون برتر است زیرا برخلاف طاعون،آفتابی کردن واقعیت در تئاتر کاری دائمی و وقفه ناپذیر و مستمر است،بدین معنی که تئاتر هیچگاه نزاعی را قاطعانه فیصله نمی دهد بلکه گشایش را همواره به عهده ی تعوق می افکند.در بیماری های مسری اما مرگ و میر واقعیت دارد...واقعیت اولیس پشیمان پاهای معلول و خرده چوب های تراشیده اش است که ای کاش او را می کشت اما او همچنان بر صندلی ی چرخدارش نشسته و به کمک دیگری محتاج...
و همچنان پشت میزش تایپ میکند و با تخته سیاهش خیال می کند به همه چیز رسیده است ،به کنه سیارات و به عمق سیاهچاله ...اما واقعیت آن است که او ... دیدن ادامه ›› همچنان در کشتی ی بی لنگر خویش (اودیسه) اقیانوس ها را در مینوردد و همچنان دارد قطب نمای قدیمی را با موتور سیکلتی بدون سوئیچ و دو عینک ضده باد عوض میکند و همچنان زره آشیل را میفروشد و کتابها و فیلمهایی که نام بزرگش را یدک میکشند میخرد و روزگار میگذراند و به خود میبالد و به روشنفکر اخته ای که کتاب را ترجیح میدهد برای اینکه کار دیگری نکند اشاره می کند ،در حالیکه در برابر بسیاری پلشتی ها سکوت میکند و چه فایده این سکوت با درد همراه باشد یا نه!!
تی اس الیوت میگوید شعور تاریخی یک ادراک را در بر میگیرد ،ادراکی نه صرفن از گذشته بودن گذشته بلکه از حضور آن،شعور تاریخی ،فرد را وامی دارد که فقط از نسل و زمانه ی خود ننویسد،بلکه این احساس را داشته باشد که کل ادبیات اروپا از زمان هومر و همچنین تمام ادبیات کشورش وجودی همزمان دارند و همزمان سروده می شوند...در نمایش اودیسه این همزمانی به راستی دیده می شود.
در چند صحنه به جنگ اشاره می شود.این هر جنگی میتواند باشد اما ما با جنگی هشت ساله روبرو بودیم که کشته هایش چندین برابر جنگهای جهانی بود...
در واقع جنگ هایی که هر روز فاجعه بار تر میشوند هراس های مایند.غواصانی جوان ودست بسته زیر آبهای جنوب هراس صحنه را دو چندان می کنند و زمانی به واقع میترسی که اولیس معلول (جانباز) در وان حمام از زئوس میخواهد که تاس بریزد دوباره و دوباره .باشکوهترین صحنه زمانیست که اولیس معلول از مادرش میخواهد که در آغوش بگیردش و این اتفاق نمی افتد.که کاش مادرش بغلش میگرفت چرا که برای مادران، فرزندان همان اند که همان ،همان اولیس شیرخوار...تاثیر گذار ترین صحنه به زعم من صحنه ای ست که اولیس از دوستش می خواهد که آواز واقعی ی سیرنها را با دهان بسته و چشم بسته گوش فرا دهد ،که تاثیر صداست در صحنه و گویا مشت تمام حقایق باز می شود... لحظه های خنده آور هم در نمایش زیادند که به قول برشت تئاتری که مخاطب را نخنداند تاتر نیست... باید گفت لحظه های بسیاری از نمایش زیبا و پر از تفسیر است هر چند به گمانم در برخی مواقع زیاده گویی شده و به قول پیتر بروک که می گوید هیچ وقت مخاطبت را شیرفهم نکن انگار می خواهد شیرفهمت کند در حالیکه تو پیشتر فهمیده ای...دو الی سه صحنه ی تکراری با ادیت مجدد میتواند نمایشی مینیمال تر و جذاب تر ایجاد کند و لذت فهمیدن را تنها به اشاره ای برای مخاطب بیشتر نماید...در آخر
دو چیز که یاریم کرد:
_ فرهنگ ،تئاتر و طاعون نوشته ی آنتونن آرتو ترجمه ی جلال ستاری
_تمهیدات کارگردان تئاتر نوشته ی آن بوگارت ترجمه ی علی منصوری
رها .، محمد شمالی و وحیـد این را خواندند
کیان و بیتا نجاتی این را دوست دارند
از مطلب مفیدتان استفاده کردم. متشکرم.
۲۵ فروردین ۱۳۹۵
بیتا نجاتی (tina2677)
احسنت بر شما خانم یحیایی
در مورد قصد کارگردان برای "شیرفهم" کردن مخاطب هم پیشنهاد می کنم آقای دادگر در اثر بعدی ازآن پرهیز کنند.
۲۶ فروردین ۱۳۹۵
من هم با این نکته موافقم.
۲۶ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید