روزنامه شرق. 1/7/93
چون متن اصلی ارسالی برای چاپ مورد تجاوز قرار گرفته متن اصلی اینجا در پی می آید:
فرجام سفر طولانی طوبا
تئاتر و جعل تئاتر!
فرجام با «چوب به دستها...» پیوند دارد. پس یاد ساعدی میافتم که در بیمارستان پاریس بستری است و هی بهانۀ طوبایش؛ فریده را میگیرد؛ دو سه روز مانده تا جهیدن به گورستان پرلاشز. لج کرده که پزشکش خواسته تا دردهایش را به فرانسه توضیح دهد. چون این دردها را نمیتوان از جغرافیایشان جدا کرد. غلامحسین خودش پزشک است و این چیزها را میفهمد. به پزشک پاریسی بدوبیراه میگوید که چرا او به زبان مادری بیمارانش، و چرا به پارسی، سخن نمیگوید. بعد یاد جواد مجابی میافتم که شناختنامۀ ساعدیاش کمیاب شده. بعد نامۀ نادری به محسن را میخوانم. ساعدی جلوی چشمم سیاهی میرود وقتی بالای پشتبام در گونی زغال پنهان میشود؛ دو سه روز پیش از جهیدن از سرزمین مادری. و صحنه رسیده به آنجا که مسیح دو تکه زغال میخواهد برای بزمش با صمد در پشتبام. آتراکسیون شد؛ یعنی پس
... دیدن ادامه ››
از سال 32 صلاح بر آن شد تا بساط تئاتر به منوال گذشته برچیده شود. لالهزار پر از کاباره شود تا صدای تئاتر به گوش کسی نرسد و تئاتر جعل شد. جاعل تئاتر، جای کارگردان و دستاندرکار تئاتر نشست! دکور کشور، مثل دکور تماشاخانهها به سرعت در حال تغییر بود و با اینحال تماشاگران بایست احساس در خانۀ خود بودن را از دست نمیدادند. جای عبدالحسین نوشین و صادق شباویز و نصرت کریمی بنا شده بود آفت و مهوش و کلاهمخملیها سفرۀ تئاتر و سینما را به آبگوشت بیارایند. اتفاقن در همین بین سرکیسیان برآمد، رادی متولد شد و نمایشنامههای ساعدی و بیضایی به صحنه رفت.
تئاتر ققنوس است. یعنی در همان حال که در طبقۀ بالا میسوزد و مزقانچیها و مطربها در کلیتی دروغین و شلخته تماشاگران را به مصرف پاپکورن و تئاتر، توأمان، دعوت و اغوا میکنند در طبقۀ زیرین و در چهارسو چیز دیگری متولد میشود. بیست نفر که هر روز با مینیبوس از قم به چهارسو سرازیر میشوند بیآنکه مُدل باشند یا از دورهمیهای مانکنی و معصومانۀ جلف جعلِ شکسپیر آمده باشند. آتراکسیون با "بزن بریم آمریکا" به لالهزار آمد؛ با حضور مهپیکران نیمهبرهنه ترکیهای برای مصرف فرودستان جنسی وطنی. وقتی یک تئاتر بتواند از لای شورهزارهای قم چنین بروید و برگ و بار دهد پس قوام و دوامش بیش از اینها خواهد بود. ادبیات و فرهنگ ریشۀ خودش را میزند چنانکه "سعادت لرزان مردان تیرهروز" نیز با "روزگار سپری شده مردم سالخورده". چنانکه نادری علیه دروغ و جعل دروغ مینویسد و ترنمی بر خشکسالی صحنهها میوزد این گروه لاغراندام و بی بیلبورد، با ایمان و پرشور بر ستونهای اصلی تئاترشهر یورش بردهاند. در زمانهای که هنرمندانش مدام در پی ساختارشکنی و ضدتئاتر و از سقف آویزان کردن بازیگر و چهارقفل کردن تماشاگر و کوزه تُرشی نواختن مرد ریشدرازی با نام پرفرمنس هستند اجرای اثری با رعایت هنجارها و بافت ساختارمند، خودش آوانگارد محسوب میشود. برخلاف نمایشهایی که اغلب با مارک جشنواره، مسموم و غیرقابل تماشا میشوند باید اذعان داشت جشنواره تئاتر فجر، سال گذشته، با برگزیده شمردن این اثر، برای خودش آبرو کسب کرده و گویا در جهتی گام برداشته که خواسته اشتباهات پیشین را جبران کند.
لینک خبر : http://sharghdaily.ir/?News_Id=44391