به احترام همه کسانی که در اجرای این اثر نقشی داشتند تمام قد بلند میشم. حقیقتاً کارگردانی، بازی، نور، طراحی صحنه و... بسیار عالی روی متن زیبای علیرضا نادری نشسته بود. اثری نمادگرایانه که نمادهاش بدرستی به سرچشمههاش در واقعیت متصل بود. در واقع یک نماد برای اینکه حقیقتاً کارکرد نمادین داشته باشه، میباید به یک چیزی در واقعیت متصل باشه و اگر نه تبدیل به یک نوع فرمالیسم انتزاعی بیهویت میشه، یک جور مجموعه تصاویر بی بنیان (بجای یک اثر واحد) که نمونههاش هم فراوونه.
دیگه اینکه در این نمایش بیش از همه طراحی نور برام جذاب بود که بخوبی فضاهای مختلف رو القا میکرد و ثابت بودن دکور به این صورت جبران میشد (جالبه که گویا امشب مسؤول نور تئاتر شهر هم ترک پست کرده بوده...)؛ بازیها هم حقیقتاً بینقص بود. در یک کلام اینکه تمام اجزای این کار یک کل واحد رو تشکیل میده، اتفاقی که کمتر پیش میاد و کارهای زیادی رو میبینیم که بعضی (یا همهٔ) اجزاش، هر کدوم ساز خودشون رو میزنند.
امیدوارم دوستان تیوالی تماشای آخرین اجراهای باقیمونده این کار رو از دست ندن، البته مشروط به اینکه سعی کنند برای ادراک این اثر نه به تجربیات شهری خودشون، بلکه به ناخودآگاه جمعیشون رجوع کنند؛ کلید فهم جزئیات این اثر رو نباید در خاطرات شخصی خودمون جستجو کنیم بلکه باید در حافظه تاریخیمون بجوییم...
نکتهٔ سلیقهای: نتونستم با نوازندهای که رئیس پاسگاه ژاندارمری و پادوی خان و مطرب ده و... هست ارتباط برقرار کنم (تأکید میکنم که من نتونستم)،
... دیدن ادامه ››
بهانههای بهتری میشه برای اجرای موسیقی زنده در تئاتر یافت، و یا اصلاً مگه در این مورد نیازی هم به بهانه هست؟
نکته آخر: اگر بخواهیم این نمایشنامه رو بخاطر اینکه دورهٔ خان و خانبازی گذشته کهنه بدونیم (دورهای که هنوز نیم قرن هم از اون نگذشته، البته اگه واقعاً این دوره سپری شده باشه!...)، پس راجع به سوفکل و هومر چی باید بگیم یا شکسپیر؟! دیگه قضاوت با خودتون...