درباره ی نمایش هزارشلاق"
تئاتر، کتاب تاریخ نیست و نمی تواند باشد.تئاتر، آن تصویر دگرگونه وآشنازدایی شده از تاریخ است که هرگز دراقعیت زیسته نشده است، که اگر صادقانه خلق و تولید شده باشد و صد البته بربستر تفسیر و فهمی عمیق و مسئولانه از تاریخ واز کارکرد رسانه ی تئاتر،واقعیتی برصحنه خلق می کند که درعین حفظ فاصله از واقعیت ، قادر است حقایق پنهان و دست نایافتنی از تاریخ را از ورای تصاویر صحنه ای برتماشاگر آشکار کند که دیگر نه واقعیت است و نه تاریخ واین کاری است که در طول تاریخ تئاتر از هیچ رئالیسم توریستی و غیرتوریستی ساخته نبوده است ؛و چنین است که "هزارشلاق"دربرابر نگاه شگفت زده ی مخاطب خود ازعهده ی افشای حقایق تاریخ معاصر سیصدو اندی ساله ی ایران، آنهم به روایت "کرنگ"،اسب لطفعلی خان زند برمی آید.وباز ازهمین سوست که درنمایش "هزار شلاق"با هرضربه ی شلاقی که به کرنگ می خورد حقایق پنهانی از صفحات تاریخ معاصر برتماشاگرحیرت زده آشکار می شود. و شگفت تر اینکه تماشاگر این نمایش، با خنده هایی که بر مناسبات هجو آمیز کرنگ وناصرالدین شاه می کند،خود را با کرنگ همذات پنداری می کند و درمناسبات طنزامیز میان این دو، در تمسخر و هجو قدرت ناصری با کرنگ همدل و همراه می شود.