درباره ی نمایش "هزارشلاق"
طی سال های اخیر, به دنبال نوعی جنبش نوکلاسیکی در تئاتر پس از انقلاب 57 و به ویژه از آغاز دهه ی هفتاد شمسی,نمایش ایرانی, باعنوان آشکارا واپس گرایانه ی: "سنتی", در تهران و به تبع آن در سراسر کشور باب شد و با برگزاری جشنواره ی" نمایش های سنتی" روزبه روز پروبال بیشرگرفت و فراگیرتر شد, گرایش مقلدانه و عاری از خلاقیتی که با انکار عامدانه ی تجربه های دهه های 40 و 50,شمسی,برخوردی به دقت موزه ای و به معنای دقیق کلمه "سنتی" و به شدت محافظه کارانه با نمایش ایرانی داشت. این گرایش که توانسته بود خود را با تظاهر روشنفکرانه به احیای هنرنمایش ایرانی, محق و پیشرو جلوه دهد,به رغم نقش مثبتی که بویژه در احیای دوباره ی نمایش تخته حوضی دردهه های 70 و 80 شمسی بازی کرد, به دلایل مختلف, ازجمله بی خبری مدیران از چندوچون تاریخ تحول تئاتر و نمایش در ایران, به احیا وگسترش دونوع یا دو رویکرد مقلدانه به نمایش ایرانی,با ظرفیت های متفاوتی ازواپس گرایی انجامید: 1- تئاترسرگرم کننده ی شبه مدرن لاله زاری(اصطلاح رایج دهه های 40 و 50 درقیاس با رویکردهای پیشروتر نمایش در همین سال ها ) کم و بیش تکنیک مدار ومبتی بر سلایق و دغدغه های سطحی مخاطبان ,( ازهمان نوع که به قول ناصر حبیبیان ,نویسنده ی "هزارشلاق" , با گرفتن پول بلیت, و تحویل حرف دل مردم به خود مردم, تئاتر را به گریهکن کرایهای تبدیل می کنند ) و 2- تئاتر عوامانه ی سرگرم کننده و سطحی نگر لاله زاری. دورویکردی که حتی در بهترین شکل خود هیچگونه رابطه ی اصیلی با آگاهی ها و نیازهای معاصر مخاطبان خود برقرارنمی کردند. ودراین میان البته, هرازگاه, بوده اند نمایش های مبتنی بر درک و شناخت مدرن از قابلیت های فن شناختی و ارزش های دراماتیک نمایش ایرانی که به درجات مختلف,کوشیدند با رویکردی هنرمندانه تر, پاسخگوی نیازها ودغدغه های مخاطبان معاصرخود باشند. این گونه ی اخیر,تاحد ممکن باعبور ازمحدوده ی تقلید و" تقدیس سنت",به تدریج توانست,با خلق زبان دراماتیک نو و معاصروبهره گیری هنرمندانه تراز امکانات ساختاری و دراماتیک نمایش های ایرانی و از طریق آن, دغدغه های مخاطب معاصر, از قابلیت های نمایش ایرانی بهره برداری خلاقانه ترو به لحاظ زیبایی شناسی, معاصرترکنند.
... دیدن ادامه ››
این گروه کم شمار پیشرو که درپس جنجال سنت مداری دو نوع پیش گفته و دلزدگی مخاطبان سنت زده, مدت ها,فضایی برای ابراز وجود نمی یابند,روز به روز کناری می نشینند و فضا را برای تقلید های سنتی سرگرم کننده , همچنان بی رغیب باقی می گذارند . اما, خالی تالار نمایش های سنتی و بی اعتباری تدریجی تقلید های کم مخاطب و اثبات روزافزون حقانیت رویکرد های پیشر, و صد البته حمایت داوران جشنواره های تخصصی تری نظیر جشنواره ی فجر از این جریان های نوظهور, مدیران دست اندر کار تئاتر را به بازنگری در رویکرد خود به این نوع نمایش وا می دارد و چنین می شود که نمایش "هزارشلاق" نه فقط به تالار سنگلج راه می یابد بلکه علی عابدی,مدیرتالار درسکوت مانده ی سنگلج, از " ایجاد نگاه جدید در پذیرش نمایش های ایرانی" خبر می دهد. به این ترتیب, معلوم می شود که صدای ضربه های استعاری شلاق هایی که در این نمایش از ورای سیصد و پنجاه سال تاریخ تلخ معاصر ایران, برگرده های "کرنگ" (اسب لطفعلی خان زند) و ازطریق آن بر ذهن و روان مخاطب وارد می شود به قدری تکان دهنده و روشنگر بوده است که نه تنها به گوش مدیران که به دل مخاطبان خسته از تقلید های موزه ای و مضحکه های خود شیفته ی بی درد نیز رسیده است. شنیدن این صدا را به همه ی دوستان خود توصیه کنید.