پیش تر آنسفالیت را در قاب زیبای سورئال از سیاوش بهادری راد تماشا کرده و دوست می داشتم.
در حالیکه بعضاً به نظر می رسد پیشکسوت های عزیز نوآوری لازم جهت برون رفت از پیله ای که به دور خود تنیده اند را آنگونه که بایسته و شایسته است ندارند و سعی و خطایی که بدان روی آورده اند نیز ثمربخشی مطلوب را ندارد، دیشب به میزبانی ارغنون مهربان به تماشای اجرایی دیگر از آثار مک دونا با کارگردانی بهادری راد نشستم و دگر بار بارقۀ امید به جوان تر های صحنۀ این روزها در دلم افروخته شد.
پس از تماشای چهار نمایش اخیر که لذت و حادثه ای برایم نیافرید، این بار اما در نقطه عطفی "تئاتر" آنقدر مرا خنداند تا حتی خودم متوجه نشوم در پایان آن خودِ مشعوف و خجسته ام چطور شد که با احساس شرم و خجالت از آزادی ام در قبال اسارت بوزینۀ معشوق مروین که در کمال پاکی کنج قفس جان داد، کوچۀ زیبای نوفل لوشاتو را ترک کردم.
به رفقایی که با گروتسک خشونت مشکلی ندارند تماشای ماحصل زحمات این عزیزان را پیشنهاد می کنم.
از تمامی عوامل نمایش سپاسگزارم.
پاینده باشید.