امشب (4 شنبه - 13 / مرداد / 95) به تماشای این تئاتر نشستم .
صرف نظر از - ضمن احترام - علاقۀ مفرطِ بعضی از دوستان خوبم به تعابیر فلسفی و تمایل شدید به استفاده از ادبیات کهن فارسی همراه با اصطلاحات و کلمات انگیسی (تلفیق سنت و مدرنیته!)، نکاتی که بنظرم قابل تأمله، به زبان حتیالمقدور ساده عرض میکنم :
الف) اضطراب و تحریکپذیریِ شدیدِ عصبیِ، و ترسو و محتاطبودنِ بیش از حدِ برادر کوچک، با نگاه ساده، میتونه ناشی از عوارض استنشاقِ بخارات اون مادۀ شیمیایی تلقی بشه؛ ... اما با نگاهِ کمی عمقی، میتونه حاوی این مفهومِ ضمنی باشه که هرچند از مادهای قوی و فراموشیآور برای پاککردن لکۀ بزرگ (خاطرات تلخِ فراموشناشدنی) ذهنشون استفاده کرده بودن و حتی نسبتِ برادریِشون رو هم بیاد نمیآوردن، اما تأثیر این خاطرۀ تلخ (بزعم من، کُشتن مادر) اونقدر برای این دو فرزند، تلخ و ناگوار بوده که عوارض عصبیِ اینچنینیای رو بعد از بهوشاومدن، برای یکی از این دو بجا گذاشته (مثال: واکنش عصبی برادر کوچکتر به موزیک هارد راک در حال پخش و همچنین، هراس و اضطراب شدید در هنگام بازکردن درب کمدها و غیره)؛ البته استفاده برادر کوچکتر از کلمۀ " داداش " - بلافاصله بعد از بهوشاومدن - نشون میداد که این ماده شیمیایی - که احتمالاً مواد اولیهاش چینی بوده! - اونقدرها باکیفیت و مؤثر نبوده و وجودِ نسبتِ برادری بین این دو، در ضمیر ناخودآگاه برادر کوچکتر باقی
... دیدن ادامه ››
مونده بود ؛
ب) باعتقاد من، ترس و اضطراب شدید برادر کوچکتر در هنگام بازکردن دربها، میتونه ناشی از این هم باشه که بازشدن هر درب، بمعنای کنار رفتنِ یک پرده و آشکارشدن بخشی از حقیقت هست و این برادر - بیش از برادر بزرگ - نگران آشکار شدن حقایق هست (آیا او سهم و نقش بیشتری در قتل مادر داشته؟!... یا روحیه حساستری داره؟! ... یا اساساً فردی ترسوست؟!) ؛
پ) پشت گردنِ برادر بزرگتر نوشته شده 2؛ که میتونه اینطور استنباط بشه که (شاید ... شاید ...) قصد داشتن - بعد از خروج از خلسه - بهم یادآوری کنن که وی، برادر دوم (برادر کوچکتر) هست؛ اما بعد از بهوشاومدن، باین توافق میرسن که شمارۀ دو، برادر بزرگتر باشه؛ البته با توجه به اتوریتۀ ضعیفِ برادر بزرگتر، بعید میدونم جابجایی این عنوان، تأثیر خاصی روی روند روایت این اثر میذاشت! ؛
ت) بعد از پیداکردن کلید شماره 5، برادر بزرگتر معتقده که به " هدف " (نتیجه) که خروج از محبسِ اتاق بوده، دست پیدا کردن؛ اما برادر کوچکتر، تازه گرفتار " وسیله رسیدن به هدف " میشه (" جابجایی وسیلۀ " رسیدن به هدف " با " خودِ " هدف ") ؛
ث) اشاره درست برادر بزرگتر به اینکه کلید شماره 4 " نقطۀ ضعف ماست " (... و بهمین دلیل، در جایی دور از ذهن پنهانش کردن)؛ حق با اوست، چرا که پیداشدن کلید شماره 4، " زمان حالِ " اونها رو - به تعبیر IT خوندهها - ریسِت کرد به گذشته (گرفتارشدن در " Loop "ی بیسرانجام!) ... ؛
ج) پنهانکردن کلید شماره 4 پشت آینه (یعنی وسیلهای که خودش نماد شفافیت و زلالی و راستینمایی است ... و احتمالاً پشتِ کدرِ آینه، مفهومی کاملاً متضاد خواهد داشت)، به زبون ساده، یعنی " نقطۀ ضعف " رو در محلی غیر قابل رؤیت و غیر شفاف پنهان کرده بودن (یعنی: ماستمالیکردن نقطهضعف) ؛
چ) (در دقایق پایانی، برادر کوچکتر درب شیشهای رو باز میکنه و به تماشاچیان با تعجب نگاه میکنه:) از اونجا که این اتاق، حکم محبس و زندان رو برای این دو داره، میشه اینطور تعبیر کرد که - در قامت مثال - اتاقی که این دو در اون حبس بودن، مثل اتاقهای بازجویی بوده، که وضعیت داخل، از بیرون قابل مشاهده بوده؛ ولی بالعکسش، خیر؛ یعنی: باعتقاد من حاوی این مفهوم ضمنی بود که اونچه این دو فکر میکردن راز و سکرته و با خوردن داروی فراموشیزا قصد پنهانکردنش رو داشتن، در واقع، کسانی از بیرون، شاهد و ناظر همۀ این فعل و انفعالات بودن؛ و این یعنی این راز، فقط بزعم این دو راز محسوب میشده ...! البته حقیقتش، هنوز به این جمعبندی نرسیدم که این تماشاچیها - که برادر کوچکتر با حیرت به اونها نگاه میکرد - قرار بود نماد چی باشن؟! چه نقش و فلسفهای برای حضور و بازیگرفتنِ غیر مستقیمشون در لحظات انتهاییِ این نمایش تعریف شده بود؟! آیا نماد چشم و آگاهی مردم و جامعه بودن (از این جنایت)؟! ... یا نماد چشم(هایـ)ی ماورایی بودن که رازی از وی پنهان نمیمونه؟! ... یا .... ! هنوز نمیدونم !
ح) ...
برداشتهای دیگهای هم هست که بعلت دیروقتبودن و خستگی مفرط، فرصت نوشتنش رو ندارم و البته ذهنم هم دیگه خیلی یاری نمیکنه !
(ادامه توضیحات رو در کامنت دوم مطالعه فرمایید)