در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال رضا صادقیه | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:27:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سر و شکل و ساختار دیداری کار بسیار پر و پیمان و نزدیک به یک شاه‌کار بود؛ هدایت بازیگران و تصویرسازی‌ها شگفت‌آور و خیره‌کننده.
اما به نظرم نمایش‌نامه به اندازهٔ فرم کار توانمند نبود. اصلاً منظورم این نیست که با متن ضعیف و سستی طرفیم بلکه معتقدم یک کارگردانی استادانه توانست تمام ظرفیت‌های یک نوشتهٔ میان‌مایه را به بهترین شکل ممکن آشکار کند.

روی هم رفته بسیار بهره‌مند شدم و کیف کردم.
بی گمان با کار مهمی از تاریخ تئاتر کشورمان طرفیم. پیشنهاد می‌کنم از دست ندهید.

🎖️امتیاز شخصی: ۸ از ۱۰
نقش تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب
نـام تــــو بـر زبـان و زبـان از تــــو بی‌خـبـر

انفرادی شخصی و چهارگوشهٔ ذهن «علی» را بسیار دوست داشتم.
صحنه، ... دیدن ادامه ›› ظاهراً خالی اما پر بود از «سُرمه» و «بوسه» و «حیدر». (آخ حیدر... حیدر... حیدر...)
و یک «چهارپایه» کاربردی و به‌یادماندنی که حالا دیگر شخصیت دارد و به اندازهٔ «ویلسن» (توپ والیبال و تنها همدم «تام هنکس» در فیلم «دورافتاده») برایم عزیز است.

در «بک تو بلک» صحنه آنقدر خالی است و نقش صدا آنقدر پررنگ است که شاید در نخستین نگاه، برخی آن را «نمایش» ندانند و برچسب «پادکست» به آن بزنند.
اما در کدام پادکست می‌توان از آن چهارپایه به این زیبایی و گوناگونی بازی گرفت؟ در کدام پادکست می‌‌شود نمای درخشان و خلاقانهٔ سقوط نور سرخ سیگار را در دل تاریکی به تصویر کشید؟ کدام پادکست می‌تواند مستطیلی را نشان‌مان دهد که درون آن پهنهٔ دلدادگی است و رفاقت اما بیرون آن شکنجه‌گاه و عذاب‌خانهٔ علی؟

اصلاً همه‌چیز که فقط رنگ‌ و لعاب نیست؛ «آنِ» هنر مهم است. به قول حافظ بزرگ:
«شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بـنـدهٔ طـلـعـتِ آن بــاش کـه آنـــــی دارد»
که به نظرم «بک تو بلک» این «آن» را داشت.

سجاد افشاریان عزیز
این را نه یک تبلیغات‌چی فریب‌دهنده می‌گوید و نه یک تماشاچی ذوق‌مرگ‌شده و خام که فقط آمده باشد قربان صدا و قد و بالایت بشود و برود؛ این دیدگاه کسی است که تئاتر آن‌قدر برایش اهمیت و اولویت دارد که بارها و بارها عاشقانه حدود ۵۰۰کیلومتر راه را فقط برای تماشای تئاتر و به عشق این هنر یگانه پیموده است.
«تو یک هنرمندی. آفرین... آفرین... آفرین...»

🎖️امتیاز شخصی: ۸.۵ از ۱۰
تو مست مست سرخوشی من مست بی سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بی دهان خندیده ام

دکتر سروش در کلاسهای فن بیان دانشکده خبر می گفت بعضی از افراد یک "آن" دارن که خیلی با بقیه متمایزشون می کنه خود دکتر "آن" فوق العاده ای داشتن و این نمایش و آقای افشاریان هم "آن" ... دیدن ادامه ›› هنر دارند.
این اجرا بیس اش شنیدن ،درست شنیدن ،شنونده فعال بودن هنگام ورود به سالن ما داریم زمزمه افرادی رو می شنویم چند درصد سالن به اون صداها گوش دادن؟!
علی به حیدر می گه گوش کن!
گوش کردن با شنیدن فرق داره شنیدن عملی غیر ارادی است ولی گوش دادن عملی ارادی و با تمرکز است.
علی دنبال کسی که حرفهاش گوش کنه مخاطبی که بیشتر دنبال دیدن لطفاً این اجرا نره چون لذت نمی بره.
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
SaeiiiiD_SP
بقول امیرعلی نبویان عه عه عه نه نشد رضا جان نشد به این متن زیبای شما میگن ت م ل ق حالا یعنی چی: ستایش بیش از حد، تملق است و کوتاهی در ستایش، درماندگی است ۲۰ خط نوشتی تعریف تعریف تعریف ...
درود بر شما سعید گرامی

نظر شما بسیار محترم.
شاید شما فقط برای شاگرد اول‌ها دست بزنید اما طبع من این‌گونه است که برای تمام کسانی که از دید خودم به هنر احترام می‌گذارند نه تنها دست می‌زنم بلکه تمام‌قد ... دیدن ادامه ›› می‌ایستم.
اتفاقاً بخشی از آن ۱.۵ نمره را هم در مقایسه با کارهای شاگرد اول‌های ذهنم از این کار کم کردم و کاملاً واضح نوشته‌ام: «امتیاز شخصی». وگرنه به‌نظرم این کار در قالب خودش رسالتش را تمام‌وکمال انجام داده است.

شما حق دارید که با نظر من مخالف باشید و این کار را یک کار معمولی و یا حتی ضعیف بدانید اما قطعاً از دید من «بک تو بلک» نه تنها معمولی نیست بلکه بسیار عزیز و هنرمندانه است.

تمام برچسب‌های پوشالی «متملّق» و «فراستی‌باز» و ... هم آن‌قدر برایم بی‌اهمیت و بی‌ارزش است که ترجیح می‌دهم ساده از کنارشان بگذرم و در کمال احترام و ادب تکرار کنم: نظر شما بسیار محترم. 🙂
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
یقینا چهارپایه (بک تو بلک) هم یکی از چند شخصیت انگشت شمار این نمایش مثل علی، بوسه، سرمه و حیدر بود که به خوبی و درستی در ذهن من هم ماندگار شد.
به نظر من هم دیدن و درک (بک تو بلک) جدا از چشم سر، دلی بینا و گوش هایی شنوا را می طلبد. اگر به دنبال دیدن فضاهای رنگی و اکت های آنچنانی هستید به دیدن این نمایش نروید.
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درک درست از قلم یونسکو.
آقای حمیدرضا مرادی، آفرین.

ابتدا درود بر مرام و ادب شما که حتی پاسخ کسانی را هم که «مکث» را «مکس» می‌نویسند و آن‌وقت دعوی درک فضای چنین نمایش‌نامه‌ای را هم دارند و تأکید هم می‌کنند «هیچ‌ کس» راضی از سالن خارج نشد، محترمانه و باحوصله می‌دهید.

دوشنبه‌شب (۹ مرداد) به تماشای کارتان آمدم و اتفاقاً راضی هم ... دیدن ادامه ›› روانه شدم.

شما و بازیگران هنرمندتان در ایجاد فضا و ایستار ابزورد که شگردگران، خوب می‌دانند کار ساده‌ای نیست، به قدری موفق عمل کردید که یکی از همراهانم هنوز در تردید است آن آقای تماشاچی که در میانه‌های نمایش ناگهان وارد صحنه شد، واقعاً به دنبال درِ خروج می‌گشت یا بخشی از نمایش‌تان بود!

یکپارچه، اندیشمند، کارشده و پر از فنجان زرد!
آفرین.

🎖️امتیاز شخصی: ۶.۵ از ۱۰
ناقصان در پرده ظلمت نمی بینند نور

ورنه پیش کاملان طاوس سر تا پا خوش است


هیچ کاری بی تأمل گر چه صائب خوب نیست

بی تأمل آستین افشاندن از دنیا خوش است

۱۱ مرداد ۱۴۰۲
جناب صادقیه بزرگوار ممنونم از مهر و محبت و حمایت و انرژی خوبتون که این بشدت برای من و گروهم افتخار و مباهات هست 🙏😍

ممنونم از توصیف زیباتون
در مورد اون تماشاگر عزیز هم ما خودمون غافلگیر شدیم و اتفاق عجیب و غریب و غریب و عجیب و عجیب و عجیب بود😃

جناب آزادی هم بعنوان یک مخاطب نظرشان رو بیان کردند و کاملا هم حق دارند که خیلی صریح و رک نظرشان بیان کنند و رشد تاتر و آگاهی دقیقا در این دیالوگ ها و دیالکتیک ها شکل می‌گیرد

و ممنونم از توضیحات درست و حمایت زیبای شما 🙏😍
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
سلام جناب صادقیه عزیز
وقت تون بخیر
بابت حضورتون و یادداشت پرمهرتون از شما ممنونیم
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مصمّم بودم حتی یک کلمه دربارهٔ این کار پاشیده و یَله ننویسم اما نتوانستم.

«ممنون که چراغ تئاتر را روشن نگه داشتید.»؛ «همین که نگذاشتید تئاتر در این روزگار بمیرد سپاس‌ها»؛ «درودها که به کوری چشم فلان‌و‌بهمان، سکوت سالن‌ها را شکستید.»
نخیر... نخیر... نخیر...
کدام چراغ؟ کدام زندگی؟ کدام آوا؟
این‌ها پِت‌پِت و سوسوی این چراغِ توفان‌زده را نکُشند، روشن‌کردن و نگهبانی از آن پیشکش‌شان.
بی‌انگیزه‌کردن هر یک تماشاچی و یک هنردوست، نه تنها روشن‌کردن و روشن‌نگه‌داشتن چراغ تئاتر نیست بلکه کُشتن هزاران شعلهٔ شوریده‌ای است که در دل‌های من و شما زبانه می‌کشد.

به هنر قسم صحنه حرمت دارد؛ شعور و وقت و جیب تماشاچی حرمت دارد.
وقتی حتی یک اشارهٔ کوچک و درست به فضای کارشان نمی‌کنند، ... دیدن ادامه ›› وقتی صحنهٔ نمایش‌شان حتی ذره‌ای به نمای فریبندهٔ پوسترشان نزدیک نمی‌شود، وقتی کارشان آن‌قدر کوچک است که اصلاً در قد و قوارهٔ یکی از شخیص‌ترین صحنه‌های کشور نیست یعنی حد ندانسته‌اند و به خیال‌شان ما را فریفته‌اند.
باور کنید صحنه نیز ابتدا ایشان را می‌فریبد و سپس آرام‌آرام غرق و رسوای‌شان می‌کند.

🎖️امتیاز شخصی: ۰.۵ از ۱۰
👏👏👏👏👏👏👏
ما حاضریم این چراغ خاموش شود اما به آن توهین نشود.
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
امیر مسعود
خانم ثانی گرامی با درود روز یکشبه ۸ مرداد ۴ نفر در انتظار سالن اصلی برای کنترل و تذکر حضور داشتن
خدا ریشهٔ خودشون و باعث و بانیشون رو بکنه!
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
امیر مسعود
خانم ثانی گرامی با درود روز یکشبه ۸ مرداد ۴ نفر در انتظار سالن اصلی برای کنترل و تذکر حضور داشتن
درود آقای شیبانی گرامی .. متاسفانه در خیابان ها و معابر هم دسته ای ایستادند و به همه چی ایراد می گیرند. یعنی فقط حجاب نیست. به پوشش و به هر چیزی که خوششان نیاید .
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جمع‌وجور، خلاق و گزنده.
نمایشی که در انتخاب سالن، متن، کارگردانی، بازی‌ها و شوخی‌ها اندازه نگه داشت و این رفتار به‌اندازه، خودش مایهٔ سرفرازی این گروه دوست‌داشتنی بود.

پیشنهاد می‌کنم در این اندک‌فرصت باقی‌مانده به تماشای این کار بی‌ادعا بروید و از این گروه جوان و خوش‌اندیش حمایت کنید.

(راستی، بلاتشبیه آن‌جا که آن دو نفر خواستند از رخت خواب‌شان بلند شوند اما نتوانستند، من را یاد صحنهٔ پایانی «در انتظار گودو» انداخت و بیشتر لذت بردم. خسته نباشید به گروه خوب‌تان.)

🎖️امتیاز شخصی: ۶.۵ از ۱۰
در این برهوت تئاتری، امشب در سالن قشقایی تئاتر شهر، حظ بردم.
درود بر شما که «تئاتر» نشانمان دادید؛ نه شلنگ‌تخته و پزهای روشن‌فکری پوشالی و متعفن.

کارگردانی و فضاسازی از متن جلوتر بود و به آن عمق بخشیده بود.
بازی دو بازیگر اصلی، به‌ویژه بازی خانم رضی، چفت و بست محکمی داشت و از دید من ستایش‌برانگیز بود.

بدون شک از معدود کارهای قابل اعتنای این روزهای صحنه‌های تهران.

صمیمانه سپاس‌گزار گروه هنرفهم و هنرمندتان هستم که برای وقت و اندیشهٔ تماشاچی ارزش قائلید.


🎖️امتیاز شخصی: ۸ از ۱۰
«حرفه‌ای» یا «مبتدی»؟

متن، متن و باز هم متن.
چشم اسفندیار این سال‌های تئاتر و حتی سینمای ما.

حتی اگر نقش‌های (عمداً ننوشتم «شخصیت‌ها» چون اصلاً شخصیتی در کار نبود.) بروس لی، پیتر اشمایکل، رایان گیگز و ... را نمایندهٔ کشورها و اندیشه‌های مختلف جهانی بگیریم با نوشته‌ای سرسری و دست ... دیدن ادامه ›› چندم طرفیم.

التهاب میدان مین که به نظرم تنها ایدهٔ جذاب متن بود، در اجرا و میزانسن‌ها نیز می‌توانست بسیار خلاقانه‌تر نمایان شود. مثلاً می‌شد خروج و ورودهای تکراری و عذاب‌آور پیوسته به میدان مین را با یک نورپردازی درست و حساب‌شده از بین برد تا به اضطراب موجود در روح آن صحنه آسیبی زده نشود. هرچند که سرانجامِ ماجرای آن میدان مانند خیلی دیگر از متن‌های معمولی، قابل پیش‌بینی بود.

بازی امیر نوروزی (مهم‌ترین دلیلم برای انتخاب این نمایش) نیز پایین‌تر از حد انتظارم بود.

به‌نظرم پایان‌بندی ظاهراً غافل‌گیرانهٔ اجرا - که عمق حرف آن را خوب می‌فهمم و حتی قبول هم دارم - در چهارچوب متن نمی‌گنجید و صرفاً یک جمع‌بندی هیجانی و گول‌زننده بود.

من لذت نبردم اما امیدوارم شما با تماشای این کار، خوش‌وقت باشید.

🎖️امتیاز شخصی: ۳.۵ از ۱۰
رضا صادقیه (rezas)
درباره نمایش چه i
خب که «چه»!
بله موافقم؛ یک اپرای هنرمندانه و ظریف و یک ایدهٔ نسبتاً نو؛ مبارزهٔ دو ایدئولوژی در رینگ.
خب...
مگر قصد ما در درجهٔ نخست، تماشای اپرا یا دیدن ایده‌های خام است؟ پس پردازش و ورزدادن این ایده‌ها و اندیشه‌ها چه می‌شود؟
این که به چشمان تماشاچی زل بزنیم و با اکت‌های تکراری، شتاب‌زده و کم‌رمق، شعارهای سست و سطحی بدهیم که نشد «اندیشه» و «تئاتر اندیشمند».

از صدای شورانگیز خوانندهٔ اپرا تا همیشه در مغز جانم نگهبانی می‌کنم و با یک «خب که چه» بزرگ این اجرای ضعیف را ناامیدانه از خاطرم می‌زدایم.

۱ ستاره از ۵
(آن یک‌ ستاره هم با جان و دل تقدیم آوای سحرآمیز علی‌رضا عبدالکریمی که اگر نبود نمی‌دانم تماشاچی «چه» باید می‌دید!)

و صد البته ادب و احترام صمیمانهٔ من نثار همهٔ کسانی که این کار را پسندیدند‌.

🎖️امتیاز شخصی: ۲ از ۱۰
برفم سیاهی سه‌شنبه‌هامونو سفید نکرد...

🎖️امتیاز شخصی: ۵.۵ از ۱۰
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رضا صادقیه (rezas)
درباره فیلم‌تئاتر اتول سورون i
پارچه‌بازی جذاب و نوآورانه‌ی ابتدای کار‌ و ضرباهنگ تند و شنگولی آن به‌شدت امیدوارم کرد اما هرچه پیش رفت، خامی و شلختگی روایت برایم نمایان‌تر شد؛ به‌ویژه در اجرای نیمه‌ی دوم و صحنه‌ی پایانی.

همان میزانسن محترم ده‌بیست دقیقه‌ی آغازین «اُتول‌سورون» را در ذهن و دلم نگه می‌دارم و بازی‌های ضعیف بازیگران (به‌ویژه شخصیت‌های «امینه» و «کریم») و دیگرماجراهای آن را خیلی زود فراموش می‌کنم.

🎖️امتیاز شخصی: ۴.۵ از ۱۰
امیر مسعود این را خواند
نیلوفر ثانی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با نهایت احترام به دوستانی که این اجرا را دوست داشتند، باید بگویم که از دید من واقعاً کار ضعیفی بود.
کیفیت تصویر پایین، متن سطحی و کم‌جان و حتی آکسسوار بسیار دم‌دستی واقعا ناراحت و ناامیدم کرد.
تنها ایدهٔ باز کردن کامنت‌ها خوب و خلاقانه بود.
نفس این ایده‌ها و برنامه‌ها بسیار زیبا و ستودنی‌ست اما یا لطفاً کاری را شروع نکنید یا برای آن زحمت بیشتری بکشید.

🎖️امتیاز شخصی: ۱ از ۱۰
یعنی حین اجرا کامنت میزاشتید
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
من کلی اسکرین شات گرفتم که یادت زنده بمونه رویا :)
فلش گوشی رو‌ هم روشن کرده بودم و هی میزدم تو چشمم :)
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
بله محمد جان
من هم با نظر شما موافقم. در نوشته‌ام هم تاکید کرده‌ام که نفس این حرکت‌ها زیبا و ستودنی‌ست.
اما کاش برای نگاه و وقت تماشاچی احترام بیشتری قائل شویم حتی در «اولین‌ها».
ممنون که بابت کامنت‌ها شک‌ من را برطرف کردی.
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با احترام به نظر دوستانی که کار را نپسندیدند، این کار برای من نزدیک به شاه‌کار بود. تئاتری اندیشمند با ریتم کند اما هدفمند.
برای من نمایش‌نامه همیشه مهم بوده و خواهد بود اما فضاسازی یک‌دست این نمایش و خفقان‌سرایی که رمضانی با هوش‌مندی‌اش خلق کرد، جور کم‌توانی نسبی نمایش‌نامهٔ آن را به‌خوبی کشید.
تنها لازم می‌دانم در حد خودم در جواب دوستانی که به صدای آرام (صدای بسیار ضعیف. اصلاً بخوانید بی‌نهایت ضعیف. یا حتی سکوت مطلق.) این اجرا معترض‌اند بگویم اگر صدای دیالوگ‌هایی که در این نمایش می‌شنویم ذره‌ای بلندتر از این می‌بود، «صدای آهستهٔ برف» هرگز برایم ماندنی و ستودنی نمی‌شد.
((مگر صدای ما در مقابل گرگ‌های متجاوز اطرافمان که ما را بی‌رحمانه ترسانده‌اند و در توهم سقوط بهمن خفه کرده‌اند، بلندتر از این است؟))

جابر رمضانی! واقعاً و سه‌باره خسته نباشی. درود بر تو.

🎖️امتیاز شخصی: ۹ از ۱۰
البته من هم با صدای کم مشکلی نداشتم بلکه با اون دو صدای مهیب خیلی مسئله پیدا کردم. در حالی که تمام وجودم گوش شده بود برای شنیدن نمایشی که اصلا دیالوگ محور نیست ( و این رو اواخر کار متوجه میشیم) ناگهان اون صدای وحشتناک که برای من که نه بیمار قلبی هستم و نه باردار!!! هم رعب آور و تکان دهنده بود.
۱۸ آبان ۱۳۹۸
در اجرایی که من دیدم نبود
۱۹ آبان ۱۳۹۸
آقای موسوی کیانی گرامی با توجه به نوشته‌هایی که از شما دربارهٔ این کار و دیگر کارها خواندم، ترجیح من فقط سکوت است. چون معتقدم اساساً فاصلهٔ دیدگاه من و شما از زمین تا آسمان است؛ بنابراین هرگونه بحث و گفت‌وگویی بین ما بی‌فایده خواهد بود.
ضمناً اگر خوب دقت کنید متوجه می‌شوید که بنده بخش «گفت‌وگو» را برای نوشته‌ام انتخاب کرده‌ام نه «نقد»؛ پس لزومی ندیدم و نمی‌بینم که جزئیات کار را بیان کنم. قلم‌زنی در عرصهٔ نقد، بیان جزئیات و بررسی همه‌جانبهٔ کارها فقط درخور دوستانی مثل شماست.
البته اگر شما هزاران‌بار هم نصیحتمان کنید و بگویید این نمایش ضعیف است و باید با رخت‌خواب و پیژامه به تماشای کارهای تحسین‌شده در جشنواره‌های بین‌المللی نشست، بنده بی‌توجه به جوایزی که این کار برده یا نبرده، هم‌چنان معتقد خواهم بود «صدای آهستهٔ برف» کاری درخشان و نزدیک به یک شاه‌کار است.
موفق باشید.
۰۷ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نکند با فریادهای بی‌مورد می‌توان به متن و اجرا عمق بخشید؟!
نکند هرکه جیغ‌جیغوتر است بازیگرتر است؟!
نکند هرچه موسیقی حماسی‌تر باشد یعنی کارمان سیاسی‌تر و حماسی‌تر است و ما که تئاتر حکم خون و نفَس برایمان دارد بی‌خبریم؟!

این ایدهٔ درخشان در سطح ماند و حیف شد. سطحی‌تر از آنکه فکر می‌کردم. نمایش‌نامه‌ای در حد شعارهای سیاسی‌نما و پوچ داخل تاکسی‌ها.
مگر می‌شود بیان بازیگر نقش اول (الیزابت) تا این حد ضعیف باشد؟!
کلیت اجرا هم هیاهوی نسبتاً منسجمی بود برای هیچ‌وپوچ!

باور کنیم با جیغ‌وفریاد نمی‌شود ضعف‌های کارمان را از چشم‌های تیزبین اهل دل و فن بپوشانیم. پس بی‌مورد حنجره‌مان را پاره نکنیم؛ باور کنیم مردم کر نیستند؛ اگر حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشیم در سکوت هم آن را خواهند شنید!

🎖️امتیاز شخصی: ۱.۵ از ۱۰
خیلی موافقم با این نظر (البته نه در مورد این نمایش چون ندیدم) اما توی خیلی از اجراها دیده شده و به نظر اپیدمی شده این موضوع
۱۲ مرداد ۱۳۹۸
میزان فریادها در این کار به‌قدری بلند، بیش‌ از اندازه و غیر ضروری بود که در لحظاتی صدای بازیگر نقش الیزابت می‌گرفت و در بیان سالم دیالوگ‌ها واقعاً کم می‌آورد امیراحسان گرامی.
به‌نظرم این جیغ‌‌وفریادهای عامدانه و گوش‌آزار کاملاً به‌ دستور کارگردان بوده.

#من_جیغ_می‌کشم_پس_هستم
#طبل_توخالی
۱۲ مرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متنی که دلم را نبرد. بازی‌ها را دوست داشتم. به‌ویژه بازی زیبای پانته‌آ پناهی‌ها را. به‌نظرم صحنه‌ی پایانی، با بازی خانم پناهی‌ها، یک سر و گردن از دو صحنه‌ی قبل از خود بالاتر بود و به من بیشتر چسبید. اگر فقط همین صحنه‌ی پایانی را می‌دیدم و صحنه‌های اول و دوم اصلاً نبود، بیشتر از کار لذت می‌بردم. به‌نظرم هم اجرا جمع‌وجورتر می‌شد و هم متن منسجم‌تر!
در مجموع از دیدن «نامه‌ها...» خیلی پشیمان نشدم اما این کار برای من در مقابل کارهای قبلی آقای مرادی («افسون معبد سوخته» و «شکلک») به‌هیچ‌وجه حرفی برای گفتن نداشت.

🎖️امتیاز شخصی: ۵ از ۱۰
در مقابل کارای قدیم اقای مرادی واقعا خیلی ضعیف تر بود و تنها جذابیتش بازیه قشنگه خانم پناهی بود
۲۵ مرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این کار در نگاه من نسبتاً شسته‌رفته بود و تا حدودی هم خلاقانه. نزدیک بود تا عمق قلبم نفوذ کند و به‌عنوان یک شاه‌کار در آن‌جا ماندگار شود، اگر عمیق‌تر اجرا می‌شد. اما حیف که نشد!
درود بر توان بدنی یاسر خاسب. فقط همین...

🎖️امتیاز شخصی: ۷ از ۱۰
«کافه‌فروغ یا کافه‌دروغ؟» انتخاب این عنوان برای بیان حسم نسبت به این کار، به‌خاطر بازی‌های پرانرژی و تاثیرگذار خانم‌ها تیرانداز و بهرام و اصلاً به‌خاطر نفس لذت تئاتردیدن، انصافاً بی‌انصافی است. «کافه‌فروغ یا کافه‌شلوغ؟» شاید عنوان مناسب‌تری باشد!
متن و اجرایی که در من تاثیر عمیقی به‌یادگار نگذاشت. همه‌چیز رو بود و سطحی. پر از شلوغ‌کاری‌های الکی و‌ خسته‌کننده. شروع کار خوب بود و اصلاً سختی روی زمین نشستن را حس نکردم اما هر چه کار جلوتر رفت، ناامید و ناامیدتر شدم. نه از متن لذت بردم، نه از صحنه‌پردازی و نه حتی از موسیقی‌ها (که به‌نظرم خیلی بی‌ربط انتخاب شده بود).
البته انکار نمی‌کنم که «یک دقیقه ...» در لحظاتی، دل بعضی از تماشاچیان را تکان داد و گه‌گاهی چشمان نازنینشان را هم نم‌ناک کرد. صدای گریه‌ی آرام بغل‌دستی‌ام را هم می‌شنیدم و حس می‌کردم که دارد شدیداً با کار ارتباط برقرار می‌کند. به‌احترام آن گریه‌های خالصانه، نمی‌گویم که از کار بدم آمد و از دیدنش پشیمان شدم، بلکه تنها به گفتن «این هم از آن کارهایی بود که فقط باید می‌دیدم و در ذهنم نگهش می‌داشتم؛ اما در قلبم هرگز!» بسنده می‌کنم.

🎖️امتیاز شخصی: ۳ از ۱۰
نعیم، محمد و منصور عزیزم آرزوی قلبی‌ام درخشیدنتان بر صحنه‌ی تئاتر پایتخت است. هنر مظلوم شهرستان و شهسوارمان چشم‌به‌راه پیروزی‌تان است.
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همه‌چیز این نمایش برای من بسیار دل‌نشین بود جز سه مورد.

۱. متن (البته جزئیات کم‌نظیر اجرایی و قوت کارگردانی آن‌قدر زیاد و ستایش‌برانگیز بود که کم‌توانی نسبی متن را به‌ دل نگیریم.)

۲. حضور واقعاً اضافی و بی‌کارکرد دختربچه‌ی سفیدپوش (عروس‌کوچولویی که در شادترین و تلخ‌ترین لحظات اجرا کاری نداشت جز این‌که بنشیند و یا سیخ بایستد. حتی زمانی که آن دو بچه‌ی دیگر - با بازی‌های شورانگیز - مشغول توپ‌بازی بودند!) که روح آن همه بازی روان را خدشه‌دار می‌کرد.

۳. پنکه‌سقفی! (*تنها* وسیله‌ی آن *دکور فوق‌العاده* بود که نوع آن با پنکه‌سقفی‌های دهه‌ی ۶۰ هم‌خوانی ... دیدن ادامه ›› نداشت.)

حدود ۹۰ دقیقه نمایشی را دیدم که نمایش نبود؛ خودِ خودِ زندگی بود. سپاس‌گزار توان مساوات عزیز، طراح صحنه و بازیگران گروه (به‌ویژه پیام‌آوران کرکترهای «اعظم» و «قدرت»).

🎖️امتیاز شخصی: ۹ از ۱۰
رضاس عزیز در مورد بند 1 ات من هم کاملا موافقم که قدرت کارگردانی و طراحی صحنه و بازی و،،،،، باعث میشه خیلی خیلی سخت به متن توجهکامل داشت اما به نظر متن میتونست به قدرت اجرا باشه در بند2دختربچه با لباس عروسی نماد عروسی های اینطوریه و در زنده کردن فضا کمک میکنه به نظر من.......
به بند 3 شما یک مورد دیگه هم من اضافه کنم.....جعبه موز زیر تخت......شاید تو اجراهای دیگه نبود اما تو اجرایی که دیدم بود ،،، واردات موز از اواسط دهه 70 و 80 به شکل عظیمی به کشور اغاز شد.
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۳
Rezas عزیز درود بیکران به خاطر حضورت و مرسی بابت نظراتت . یا حق
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده‌های اجرایی کار بسیار زیبا و بدیع بود. درود بر هوش طراح صحنه، نگاه کارگردان و هنرمندی بازیگران زن این نمایش (به‌ویژه بازی خالصانه و مجنون‌وار خانم پناهی‌ها).
به‌احترام این‌همه ایده‌ی اجرایی خوب، بازی بسیار ضعیف پسر عاشق‌پیشه و به‌احترام چندین دیالوگ فوق‌العاده‌ی متن، چاله‌های کوچک نمایش‌نامه را با جان و دل فراموش می‌کنم.

🎖️امتیاز شخصی: ۸ از ۱۰
"به احترام این همه ایده ی اجرایی خوب، بازی بسیار ضعیف پسر عاشق پیشه و به احترام چندین دیالوگ فوق العاده ی متن، چاله های کوچک نمایشنامه را با جان و دل فراموش میکنم. " این تیکه از یادداشتتون عالی بود :)))
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
عبد آبست نیاز داشت تو حلقش یه gun کار می ذاشتن
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
rezas (rezas)
درباره نمایش دن کامیلو i
اگر می‌خواهید نمایشی را ببینید که از لحاظ متن و اجرا بین شاه‌کاری کمدی، لوس‌مسلکی و لوده‌منشی در نوسان است، با چاشنی بازی‌های بسیار هنرمندانه‌ی آقایان شکیبا و افشاری و بازی معمولی آقای احمدی و بازی تکراری سیامک عزیز و بازی نچسب خانم عبدالرزاقی (و کلاً شخصیت اضافی همسر شهردار که همه‌ی اهمیتش در زورزدن عجیب اما خنده‌بگیر زایمان ابتدای نمایش است و بس!)، *حتماً بهترین نمایش سال ۸۴ و معمولی‌ترین نمایش سال ۹۳ را تماشا کنید!*

🎖️امتیاز شخصی: ۵ از ۱۰