"گرفتار می شوید"
شروع-
هنگام ورود، با مشاهده ی صحنه اینگونه پنداشتم که بازیگران خود را میان تجهیزات بی نظم صحنه پنهان کرده اند و آن غافلگیری که راجع به آن شنیده بودم قرار است با خروج ناگهانی آنها از لا به لای آن همه به هم ریختگی رقم بخورد. اما پس از لحظاتی که با تاریکی مطلق کنجکاوی ام بیشتر برانگیخته شد، غافلگیری ابتدایی جور دیگری شکل گرفت. تاریکیِ مطلق ابتدای نمایش که گمان می رود هوشمندانه کمی طولانی است، هدفمند به نظر می رسد. یک پیش درآمد برای یک کلیت سیاه. چرا که فضای داستان نمایش تاریک است و همانگونه که در دیالوگ ها دغدغه ی "نور" مطرح می شود خبری از روشنایی نیست مگر یک چراغ زرد چشمک زن! کنجکاوی مخاطب زمانی اوج می گیرد که یکی از بازیگران بروشور نمایش مونولیزر را روی صحنه مطالعه می کند. یعنی دقیقا همان بروشوری که در دست شماست!
میانه-
با یک داستان آخرالزمانی برای تئاتر و جامعه مواجهیم که گویا در مقایسه با شرایط کنونیِ خیلی دور به نظر نمی رسد. دورانی که کافه ها تعطیل شده
... دیدن ادامه ››
اند و مغازه های لوازم شکار که در آن ها چاقوی ضامن دار مشتری فراوانی دارند، از انتهای خیابان فردوسی به چند قدمی تئاتر شهر هم رسیده اند. رنگ غالب صحنه و لباس بازیگران تیره است و صحنه ی متروکه ی تئاتر غبار گرفته است. تنها یک رنگ است که نوید زندگی و شادمانی می دهد، لباسِ بازیگرِ نقشِ بازیگر، که ناخواسته سفیر فرهنگ و هنر شده است. مکالمات شخصیت ها اگرچه عادی به نظر می رسد اما انگار قرار است منظور نمایش تا قبل از اجرای مونولوگ در تشریح موقعیت منتقل شود. بطوری که استعاره در موقعیت داستان و تعلیق های آن شکل می گیرد و نه در کلام مستقیم. در واقع مخاطب مفاهیم مهمی را در محاوره ای ترین شکل ممکنِ کلمات و طبیعی ترین شکل ممکنِ رفتار بازیگران دریافت می کند.در گیر و دار ماجرا مخاطب ممکن است گاهی بخندد اما او خوب می داند که این خنده هدفی نیست که توفیق نمایش در گروِ آن باشد.
پایان-
با آغاز مونولوگ فضای نمایش سنگین می شود. کلمات ساده نیستند. واژه ها می رقصند و تو را به دنیای دیگری دعوت می کنند. تو مجبور می شود خودت را در یکی از دو پاره ی مونولوگ پیدا کنی و امید داری که صادقانه با بخش اول آن همذات پنداری کرده باشی و گرنه تردید در علاقه مندی به جنونِ جذاب بخش دومِ، با توجیهاتی زیباشناسانه تو را راجع به خودت نگران می کند. گویا نویسنده در تمام مدت نمایش در حال پهن کردن دامی بوده که در مونولوگ (با اجرای درخشان بازیگر آن نقش) مخاطب و حتی دو شخصیت دیگرِ داستان خودش را نیز گرفتار می کند. مونولوگ تمام می شود و دو وجه محتوایی آن در دو شخصیت دیگر حلول پیدا می کند. توربینِ درون و درختِ درون!
-نمایش های پیشین این گروه را نیز تماشا کرده بودم اما مونولیزر را خیلی بیشتر پسندیدم. ابتدا کارگردانی و بعد بازی ها در درجه ی بسیار مطلوب ارائه شده اند. در واقع همه چیز در روان ترین حال ممکن اجرا شد.
از تماشای مونولیزر بسیار لذت برم و از گروه اجرایی سپاسگزارم
نکته: در نمایش که در زمان آینده اتفاق می افتد صحبت از نمایشی می شود که سال ها پیش در سالن ارغنون اجرا شده و یکی از شخصیت های داستان آن را تماشا کرده. اما در عین حال مونولیزر دقیقا همان نمایش است و آن شخصیت هم بازیگرِ آن! من هنوز در حال لذت بردن از پیچیدگی این رئالیسم جادویی هستم! یک چرخه ی مبهمِ دوست داشتنی...