"ما تنها شاهد کوشش یکپارچه پیکری استوار هستیم برای از جا کندن تخته سنگی بس بزرگ و تکرار صد باره آن به روی سربالایی"
در این نمایشنامه
... دیدن ادامه ››
سنگ ( رنجی که بر دوش کشیده میشود ) یک عامل بیگانه و از دنیای بیرون نبود بلکه بخشی از درون بود، خودش بود. این بار، هم باربر خودش بود و هم سنگ و هم کوه.
......
نیمه ی عصیانگر، نیمه ی در تاریکی که با عصیان و شورش اقدامی به برآشفتن سیزیفی در کالبدی نوین میکند. عصیانی که منشاءش با اضطراب انسان اگزیستانسیال سارتر و حس از خود بیگانگی مارکس در انسان عصر صنعتی بیگانه نبود. مسئله کمتر مورد توجه قرار گرفته اینست که در جامعه کلان شهر و صنعتی امروز نقش های اجتماعی تا سر حد بازیهای متبحرانه پیشرفته، و انسان اجتماعی امروز از فقدان هویت شخصی رنج میبره که گاه برای فرد تفکیک نقش های اجتماعی از نفسش (شخصیتش) میسر نیست. چرا که جامعه ظالمانه با ایجاد فشار، نقش ها رو تعریف میکنه و هر جمعی با فشار مختص خودش فرد رو به همرنگی با خودش وادار میکنه. انتظار های متفاوت برای هر جایگاه نقشی رو خلق میکنند که محکوم به زوال و نابودیست چرا که فقط همان جمع پذیرای وجودش هستند، اما با این تفاوت ازنمایشنامه که این رنج زایمان فرزندی ناخواسته ست که فزون بر رنج زایش رنج تحمیل نیز هست. تجاوز و زایش.
این همان تعارض انسان قرن من است جایی که "شیر - من میخواهم" طغیان میکند و عصبیت پدیدار میشود و به "اژدهای زرین - تو بایدها" یورش می برد ولی جامعه کلان امروزی قدرتمندتر از آن است که یارای مغلوب کردنش را داشته باشد و شیر که از نهاد فرد سرچشمه گرفته به زنده بودن وی وابسته ست. بدینسان تعارض به قوت خود پابرجاست و بشر در تعارض آنچه که هست و آنچه که میخواهد باشد با آنچه که جامعه از وی میخواهد باشد در اضطراب و از خودبیگانگی غرق و دوپاره میشود. من و او...
........
"اگر که با هرگامی که برمیدارد امید کامیابی پشتیبانش شود پس چگونه رنج بکشد."
و اما پایانی که برازنده این اسطوره باستانی نبود.
چنین قهرمانی در خور چنین پایانی نیست، برای سیزیفی که آگاهانه رنج رو میپذیره تا اون رو به شناخت بدیل کنه تنها پایانی برازنده بود که به ابتدا ختم میشد و صد البته که با پذیرش آگاهانه از جانب وی.
"سیزیف که رنج خدایان را بر خود هموار کرده، ناتوان اما سرکش به تمامی بدبختی های خود آگاه است. روشن بینی که باید سبب رنجشش شود بی درنگ به پیروزیش نیز می انجامد"
........
و اما آیا باید همچون تصویری که عموما در پایان بر ما نمایان میسازند سیزیف را نگون بخت بپنداریم!؟
اول آنکه باید گفت سیزیف به واسطه پایان نداشتنش سیزیف است پس تصویری پایانی از وی اصولا امری غلط است و ثانی همانطور که کامو عقیده داشت "باید سیزیف را نیک بخت انگاشت" پس هر آنکس که هر روز به این تکرار طلوع بی پایان سلام میدهد و به قهرمان پوچ آری میگوید "بر سرنوشت خویش چیرگی دارد و سخت تر از تخته سنگش میشود".
"سیزیف وفادارانه در برابر خدایان می ایستد و تخته سنگ ها را از جایی بر میکند. او نیز همه چیز را نیک می داند و دنیا را دیگر نه سترون میبیند و نه بیهوده.
هر ریزه ایی از آن سنگ و هر پرتوی از کوهساران همیشه شب برای او دنیایی میشود، مبارزه برای رسیدن به ستیغ گامیست تا دل آدمی را سرشار کند.
باید سیزیف را نیکبخت انگاشت."
.
.
.
.
از تمامی عوامل اجرا بابت اجرای مسحور کنندشون کمال تشکر رو دارم.